English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deferred dobit U تعویق در پرداخت هزینه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
finance U پرداخت هزینه
financing U پرداخت هزینه
finances U پرداخت هزینه
financed U پرداخت هزینه
deferred charges U پیش پرداخت هزینه
unobligated U هزینه پرداخت نشده
deferred dobit U پیش پرداخت هزینه
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
who will pay for it U کی هزینه انرا خواهد پرداخت
charges prepaid U هزینه پیش پرداخت شده
freight paid to U هزینه حمل پرداخت شده
freight and insurance paid to U هزینه حمل و بیمه پرداخت شده
carriage paid to U هزینه حمل به حامل پرداخت شده
fpad U هزینه حمل درمقصد پرداخت میشود
freight prepaid U هزینه حمل پیش پرداخت شده
freight payable at destination U هزینه حمل در مقصد پرداخت میشود
carriage and insurance paid to U هزینه حمل و بیمه به حامل پرداخت شده
dcp U to paid carriage/freight هزینه حمل پرداخت شده
financed demand U احتیاجاتی که تامین اعتبارشده اند نیازمندیهایی که هزینه ان پرداخت شده
cip U to paid insurance carriageand هزینه حمل وبیمه پرداخت شده
margin land U حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
charges forward U هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
c & f U قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
progress payment U پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte U فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt U فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing U پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
retardation U تعویق
procrastination U تعویق
postponements U تعویق
mora U تعویق
deferment U تعویق
retardment U تعویق
supersedure U تعویق
postponement U تعویق
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
usance U مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
suspends U به تعویق انداختن
procrastinator U تعویق انداز
suspending U به تعویق انداختن
imparlance U تعویق دعوا
prorogation U اطاله تعویق
abeyance or adeyancy U تعلیق تعویق
suspense U در حال تعویق
supersedure U تعویق اندازی
suspend U به تعویق انداختن
to put off U به تعویق انداختن
put off U عذر تعویق
to delay U به تعویق انداختن
postponed U به تعویق انداختن
postpones U به تعویق انداختن
to defer U به تعویق انداختن
postpone U به تعویق انداختن
to postpone U به تعویق انداختن
cunctation U مکث تعویق
postponing U به تعویق انداختن
sets of bill U نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
suspension of the game U تعویق و تاخیر بازی
postponemnet of inception U تعویق شروع کار
suspensory U موجب تعویق بیضه بند
to stay something U موقتا به تعویق انداختن [قانون]
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fate U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fates U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage U کسری پرداخت کسر پرداخت
tax evasion U عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
due bill U در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ransom U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
to suspend somebody's sentence on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to place somebody on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
plea in abatement U دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
carnet U اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
claim for indemnification U ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
ability to pay principle of taxation U اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
IRQ U سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
subscribing U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
dividend warrant U چک پرداخت سود سهام اجازه پرداخت سود سهام
vouchers U هزینه
levied U هزینه
tab U هزینه
total cost U هزینه کل
levies U هزینه
out goings U هزینه
levy U هزینه
levying U هزینه
cost U هزینه
outgoings U هزینه
voucher U هزینه
mise U هزینه
at someone expense U به هزینه
tabs U هزینه
outgo U هزینه
outgoing U هزینه
benefit cost analysis U هزینه
battels U هزینه
expenditure U هزینه
overall cost U هزینه کل
tolling U هزینه
tolls U هزینه
overhead expenses U به هزینه
light expense U هزینه کم
at the expence of U به هزینه
cost benefit ratio U هزینه
toll U هزینه
eight bit system U کم هزینه
expense U هزینه
outlays U هزینه
cost expenditure U هزینه
outlay U هزینه
charges U هزینه
disbursement U هزینه
expenditures U هزینه ها
charge U هزینه
goings-on U هزینه ها
defrayal U تحمل هزینه
grant in aid U کمک هزینه
per capita expenditure U هزینه سرانه
gross expenditure U هزینه ناخالص
fares U هزینه عبور
fared U هزینه عبور
cost U ارزیدن هزینه
fare U هزینه عبور
handing charge U هزینه باربری
faring U هزینه عبور
overcharges U اضافه هزینه
overcharges U هزینه اضافی
overcharging U اضافه هزینه
decreasing cost U هزینه نزولی
household expenditure U هزینه خانوار
income and expenditure U درامد و هزینه
overcharged U هزینه اضافی
overcharged U اضافه هزینه
costs U هزینه دادرسی
cost of living U هزینه زندگی
overcharge U اضافه هزینه
overcharge U هزینه اضافی
historical costs U هزینه اولیه
historical costs U هزینه واقعی
debit note U سند هزینه
freightage U هزینه حمل
direct cost U هزینه مستقیم
energy expenditure U هزینه انرژی
estimated cost U هزینه براوردی
first cost U هزینه اولیه
expenditure approach U روش هزینه
public cost U هزینه عمومی
expenditure credit U اعتبار هزینه
explicit cost U هزینه اشکار
external cost U هزینه خارجی
recoupment U اقساط هزینه
replacement cost U هزینه جایگزینی
replacement cost U هزینه تعویض
extra cost U هزینه اضافی
research cost U هزینه تحقیق
family expenditure U هزینه خانواده
freight U هزینه حمل
flow of expenditure U جریان هزینه
economic cost U هزینه اقتصادی
freight forwarder U هزینه حمل
dockage U هزینه اسکله
freight rate U هزینه حمل
burden U هزینه سربار
poundage U هزینه اضافی
costing U هزینه گذاری
prime cost U هزینه پایه
prime cost U هزینه متغیر
private cost U هزینه خصوصی
production cost U هزینه تولید
program cost U هزینه برنامه
differential cost U هزینه نهایی
flow of expenditure U گردش هزینه
overcharging U هزینه اضافی
collection charges U هزینه وصول
capital cost U هزینه سرمایه
cost of capital U هزینه سرمایه
capital expenditure U هزینه سرمایهای
cost function U تابع هزینه
cost estimate U براورد هزینه
capitalized cost U هزینه سرمایهای
cost curve U منحنی هزینه
cost center U تمرکز هزینه
cost indexes U شاخص هزینه
living cost U هزینه زندگی
cost of distribution U هزینه توزیع
margin cost U هزینه جنبی
manufacturing cost U هزینه تولید
cost of construction U هزینه ساختمان
manufacturing cost U هزینه ساخت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com