Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
favourble balance of trade
U
تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
trade balance
U
موازنه تجارتی
active balance
U
موازنه مثبت
equilibrium
U
موازنه و تعادل
favorable balance of trade
U
موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
balance
U
موازنه کردن تعادل
balances
U
موازنه کردن تعادل
swan scale
U
تعادل ژیمناست روی یک پاروی چوب موازنه
trade gap
U
تفاوت بین صادرات و واردات یک کشور
trade deficit
U
حالتیکه در ان صادرات یک کشور کمترازواردات ان باشد
mercantilism
U
سیاست موازنه بازرگانی کشور
balance of trade
U
تفاوت رقم واردات و صادرات کشور در زمان معین
spam
U
مقالهای که به بیشتر از یک گروه خبری پست شود و بنابراین حاوی پیام های تجارتی است
to be in demand
U
خریدارداشتن مطلوب بودن
currency depreciation race
U
تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
to wait for a favorable opportunity
U
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
mercantilism
U
روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
positivity
U
مثبت بودن
look at the world through rose-colored glasses
<idiom>
U
خیلی مثبت بودن
voltage balance
U
موازنه ولتاژ تعادل ولتاژ
to offshore something
U
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
parity
U
زوج بودن تعادل
to overcomein number
U
بیشتر بودن از
kaldor criterion
U
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
overlive
U
بیشتر زنده بودن از
outlived
U
بیشتر زنده بودن از
outlives
U
بیشتر زنده بودن از
outliving
U
بیشتر زنده بودن از
outlive
U
بیشتر زنده بودن از
positive
U
قطب مثبت باطری الکتریسیته مثبت اری یا تصدیق می کنم
commercialize
U
بصورت تجارتی دراوردن جنبه تجارتی دادن به
overpoise
U
مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
protecting
U
یا بیشتر که چند کاره بودن حافظه مجازی امنیت داده را پشتیبانی میکند
protect
U
یا بیشتر که چند کاره بودن حافظه مجازی امنیت داده را پشتیبانی میکند
protects
U
یا بیشتر که چند کاره بودن حافظه مجازی امنیت داده را پشتیبانی میکند
utopiannism
U
اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
self poise
U
تعادل بدون پایه یا پشیبان تعادل ناپایدار
republics
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
U
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
walras law
U
براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
U
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
counterweights
U
حالت تعادل وزنه تعادل
counterweight
U
حالت تعادل وزنه تعادل
positive externalities
U
صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
bandwidth
U
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
Burundi
U
کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession
U
تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extradite
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism
U
اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
innocent passage
U
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
letter of recall
U
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
out goings
U
صادرات
outgoings
U
صادرات
exporting
U
صادرات
exported
U
صادرات
export
U
صادرات
export dependence
U
وابستگی صادرات
import and export
U
واردات و صادرات
capital exports
U
صادرات سرمایه
reexport
U
صادرات مجدد
export documents
U
اسناد صادرات
export duty
U
حقوق صادرات
export promotion
U
توسعه صادرات
export tariff
U
حقوق صادرات
export licence
U
پروانه صادرات
export tariff
U
هزینه صادرات
export charge
U
هزینه صادرات
export charge
U
حقوق صادرات
export incentive
U
انگیزه صادرات
export duty
U
هزینه صادرات
export promotion
U
افزایش صادرات
export duty
U
تعرفه صادرات
export tariff
U
تعرفه صادرات
total exports
U
جمع کل صادرات
net exports
U
خالص صادرات
volume of export
U
حجم صادرات
export surplus
U
مازاد صادرات
export charge
U
تعرفه صادرات
export quotus
U
سهمیه صادرات
export tax
U
مالیات بر صادرات
passive trade balance
U
فزونی واردات بر صادرات
laissez-faire
U
ازادی صادرات وواردات
export import bank
U
بانک صادرات واردات
reexport
U
صادرات مجددکالای وارداتی
counterbalance
U
موازنه
equilibrator
U
موازنه
equilibration
U
موازنه
balance
U
موازنه
equilibrium
U
موازنه
counterbalances
U
موازنه
balances
U
موازنه
counterbalanced
U
موازنه
equilibrium
U
موازنه موازنه
nonaligned
U
کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
favorites
U
مطلوب
desired
U
مطلوب
optimal
U
حد مطلوب
optimum
U
حد مطلوب
favorable
U
مطلوب
favourites
U
مطلوب
indign
U
نا مطلوب
optimum
U
مطلوب
favourite
U
مطلوب
favourite or vor
U
مطلوب
favorite
U
مطلوب
coveted
U
مطلوب
invisible exports
U
فرستاده هایا صادرات نامحسوس
extreport trade
U
صادرات مجدد کالاهای وارداتی
export multiplier
U
ضریب بهم فزاینده صادرات
export incentive
U
تشویق دولت در جهت صادرات
adverse balance
U
موازنه منفی
equilibrate
U
موازنه کردن
balancing reservoir
U
حوض موازنه
charge balance
U
موازنه بار
to strike a balance
U
موازنه دراوردن
counterbalanced
U
موازنه کردن
counterbalances
U
موازنه کردن
trade balance
U
موازنه تجاری
compensation level
U
تراز موازنه
equilibrist
U
طرفدارسیاست موازنه
balance of trade
U
موازنه تجاری
compensating reservoir
U
حوض موازنه
balances of payments
U
موازنه پرداختها
compensation point
U
نقطه موازنه
to rule off
U
موازنه کردن
material balance
U
موازنه مواد
libratory
U
موازنه کننده
counterbalance
U
موازنه کردن
mass balance
U
موازنه جرم
balance of payments
U
موازنه پرداختها
drive
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
optimum speed
U
سرعت مطلوب
merit goods
U
کالاهای مطلوب
optimal solution
U
راه حل مطلوب
optimum
U
مقدار مطلوب
safe velocity
U
سرعت مطلوب
economic order quantity
U
حد مطلوب سفارش
optimum height
U
ارتفاع مطلوب
optimum output
U
تولید مطلوب
desired leading
U
مسیر مطلوب
optimum point
U
نقطه مطلوب
optimum population
U
حد مطلوب جمعیت
desirable
U
خواستنی مطلوب
optimum
U
حالت مطلوب
at a premium
U
بسیار مطلوب
favourable
U
موافق مطلوب
nice
U
دلپذیر مطلوب
nicer
U
دلپذیر مطلوب
nicest
U
دلپذیر مطلوب
ideal
U
کمال مطلوب
ideals
U
کمال مطلوب
lief
U
مطلوب مایل
target profit
U
سود مطلوب
balance of trade
U
تفاوت رقم صادرات و واردات دوکشور با هم
The policy of balance of power.
U
سیاست موازنه قدرت
stabilizes
U
به حالت موازنه در اوردن
stabilizes
U
بحالت موازنه دراوردن
stabilized
U
به حالت موازنه در اوردن
stabilised
U
بحالت موازنه دراوردن
stabilized
U
بحالت موازنه دراوردن
stabilised
U
به حالت موازنه در اوردن
stabilises
U
بحالت موازنه دراوردن
stabilises
U
به حالت موازنه در اوردن
stabilising
U
بحالت موازنه دراوردن
stabilize
U
به حالت موازنه در اوردن
stabilize
U
بحالت موازنه دراوردن
stabilising
U
به حالت موازنه در اوردن
balance
U
موازنه تتمه حساب
balanced reaction
U
واکنش موازنه شده
balance
U
موازنه صورت وضعیت
balances
U
موازنه تتمه حساب
strike a balance
U
موازنه بدست اوردن
balances
U
موازنه صورت وضعیت
eligible
U
واجد شرایط مطلوب
desired rate of development
U
نرخ مطلوب توسعه
optimum allocation of resources
U
تخصیص مطلوب منابع
favourably
U
بطور مساعد یا مطلوب
optimal planning
U
برنامه ریزی مطلوب
It is much sought after.
بسیار مطلوب است.
optimization
U
بدست اوردن حد مطلوب
inflationary gap
U
سطح اشتغال مطلوب
bland
U
شیرین و مطلوب نجیب
ideal irrigation interval
U
فاصله مطلوب ابیاری
optimal
U
مربوط به کمال مطلوب
blander
U
شیرین و مطلوب نجیب
towardly
U
امید بخش مطلوب
blandest
U
شیرین و مطلوب نجیب
mercantilist
U
طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
birling
U
مسابقه موازنه روی تیرشناور در اب
deficit
U
کسر موازنه کمبود سرمایه
deficits
U
کسر موازنه کمبود سرمایه
balance of international payment
U
موازنه پرداختهای بین المللی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com