Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mind
U
تصمیم داشتن
minding
U
تصمیم داشتن
minds
U
تصمیم داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
resolve
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolves
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
Other Matches
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
resolution
U
تصمیم
decisions
U
تصمیم
resolutions
U
تصمیم
nonplus
U
بی تصمیم
will-power
U
تصمیم
ruling
U
تصمیم
rulings
U
تصمیم
resolve
U
تصمیم
resolves
U
تصمیم
avow
U
تصمیم
avowing
U
تصمیم
avows
U
تصمیم
plucks
U
تصمیم
decision
U
تصمیم
plucking
U
تصمیم
weak kneed
U
بی تصمیم
plucked
U
تصمیم
weak-kneed
U
بی تصمیم
irresolute
U
بی تصمیم
determination
U
تصمیم
pluck
U
تصمیم
nonplus
U
بی تصمیم بودن
special verdict
U
تصمیم ویژه
decision making
U
تصمیم گیری
decision instruction
U
دستورالعمل تصمیم
freehand
U
ازادی در تصمیم
decision maker
U
تصمیم گیرنده
decision process
U
فرایند تصمیم
i made up my mind to
U
تصمیم گرفتم که ...
determines
U
تصمیم گرفتن
decidability
U
تصمیم پذیری
decidable
U
تصمیم پذیر
decision box
U
جعبه تصمیم
determine
U
تصمیم گرفتن
undecidable
U
تصمیم ناپذیر
sewed up
<idiom>
U
تصمیم گیری
resolved that ......
U
تصمیم گرفته شد که
make up one's mind
U
تصمیم گرفتن
determining
U
تصمیم گرفتن
resolve
U
تصمیم گرفتن
decision tree
U
درخت تصمیم
to be resolved
U
تصمیم گرفتن
resolves
U
تصمیم گرفتن
cut and dried
<idiom>
U
تصمیم قاطع
joint resolution
U
تصمیم مشترک
resolution
U
نیت تصمیم
logical decision
U
تصمیم منطقی
decision theory
U
تئوری تصمیم
decide
U
تصمیم گرفتن
decision structure
U
ساختار تصمیم
decides
U
تصمیم گرفتن
decision symbol
U
علامت تصمیم
decision table
U
جدول تصمیم
to take a d.
U
تصمیم گرفتن
regnum
U
تصمیم مقتدرانه
make up one's mind
<idiom>
U
تصمیم گیریکردن
resolutions
U
نیت تصمیم
canon
U
: تصویبنامه تصمیم
to come to a decision
U
تصمیم گرفتن
resolutely
U
از روی تصمیم
determiner
U
تصمیم گیرنده
determiners
U
تصمیم گیرنده
canons
U
: تصویبنامه تصمیم
to make a decision
U
تصمیم گرفتن
A one-sided(unilateral)decision.
U
تصمیم یکجانبه
afore thought
U
سبق تصمیم
decision making unit
U
واحد تصمیم گیرنده
decision table
U
جدول تصمیم گیری
determinants
U
تصمیم گیرنده عاجز
arrive at a conclusion
U
اتخاذ تصمیم کردن
to decide
[on]
U
تصمیم گرفتن
[در مورد]
decision support system
U
سیستم پشتیبانی تصمیم
decision theory
U
نظریه تصمیم گیری
self determination
U
تصمیم پیش خود
general verdict
U
تصمیم به وجه اطلاق
ratio decidendi
U
مبنای اصلی تصمیم
preform
U
قبلا تصمیم گرفتن
decision model
U
الگوی تصمیم گیری
arbitrament
U
قدرت اتخاذ تصمیم
orrive at a conclusion
U
اتخاذ تصمیم کردن
determines
U
اتخاذ تصمیم کردن
determinant
U
تصمیم گیرنده عاجز
determine
U
اتخاذ تصمیم کردن
leave hanging (in the air)
<idiom>
U
بدون تصمیم قبلی
decision tree
U
مسیر تصمیم گیری
make or buy decision
U
تصمیم به ساخت یاخرید
malice aforethought
U
سبق تصمیم سوء
without aforethought
U
بدون سبق تصمیم
decision variable
U
متغیر تصمیم گیری
take a decision
U
اتخاذ تصمیم کردن
decision criteria
U
ضوابط تصمیم گیری
verdicts
U
تصمیم هیات منصفه
verdict
U
تصمیم هیات منصفه
decision making policy
U
سیاست تصمیم گیری
take a dicision
U
اتخاذ تصمیم کردن
determining
U
اتخاذ تصمیم کردن
swear off
<idiom>
U
تصمیم به ترک چیزی
sub judice
U
بدون تصمیم قضایی
It was a well - timed ( timely ) decision .
U
تصمیم بموقعی بود
dss
U
سیستم پشتیبان تصمیم گیری
get down to brass tacks
<idiom>
U
فورا شروع به تصمیم گیری
premature decision
U
تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
decidable
U
تصمیم گرفتنی قابل فتوی
partial jurisdiction
U
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
willpower
U
تصمیم جدی نیروی اراده
order in council
U
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
decision lag
U
تاخیر زمانی در تصمیم گیری
pass a resolution
U
با رای گیری تصمیم گرفتن
to decide on a motion
U
در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
Soc
U
ازادی دراخذ تصمیم قضایی
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
She found it hard to make up her mind.
U
برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
not touch something with a ten-foot pole
<idiom>
U
تصمیم گیری چیزی به طور کامل
play it by ear
<idiom>
U
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
It depends on your decison.
U
بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
take something to heart
<idiom>
U
به صورت جدی تصمیم گیری کردن
tip the balance
<idiom>
U
تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
decision tree
U
اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
zero hour
<idiom>
U
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
decisions
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
decision
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
interrupt
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
U
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
interrupts
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
to opt in
[something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
decision
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
arranged marriage
U
ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
U
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
ball is in your court
<idiom>
U
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
As the debate unfolds citizens will make up their own minds.
U
در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
to opt out
[of something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
order of council
U
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
layers
U
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layer
U
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
logic
U
عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
drastic times call for drastic measures
<idiom>
U
[زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
decisions
U
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision
U
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions
U
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision
U
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
special verdict
U
رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
AI
U
طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
unresolved
U
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
artificial intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
demurring
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
vetoed
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
to have possession of
U
داشتن
to possess
U
داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
to have
U
داشتن
doubt
U
شک داشتن
redolence
U
بو داشتن
doubting
U
شک داشتن
doubts
U
شک داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com