English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
incorporator U تشکیل دهنده ترکیب کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
homosphere U قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
former U تشکیل دهنده
organisers U تشکیل دهنده
organizer U تشکیل دهنده
organizers U تشکیل دهنده
formative U تشکیل دهنده
syndicator U تشکیل دهنده اتحادیه
fundametal U بنیادی تشکیل دهنده
constitutive U تشکیل دهنده ساختمانی
constituents U جزء تشکیل دهنده
nuclei U هسته تشکیل دهنده
constituents U سازه تشکیل دهنده
constituent U سازه تشکیل دهنده
nucleus U هسته تشکیل دهنده
constituent U جزء تشکیل دهنده
splicing U ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی .
splice U ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی .
spliced U ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی .
splices U ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی .
structual constituent U جزء تشکیل دهنده ساختمانی
components U ترکیب دهنده
component U ترکیب دهنده
polymerize U باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
cellular unit U هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
building blocks U واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building block U واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
concatenate U بیشتر ازیک فایل یامجموعهای ازداده ها که باهم ترکیب می شوند تا مجموعهای را تشکیل دهند
chord plane U صفحه مار بر وترهای همه مقاطع تشکیل دهنده یک ایرفویل سه بعدی
hidden U خط وی تشکیل دهنده شی سه بعدی ولی هنگام نمایش آن به صورت دوبعدی پاک می شوند
gestalt U تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند
heterosphere U قسمتی از اتمسفر که در ان ساختار و وزن مولکولی متوسط گازهای تشکیل دهنده مختلف است
dither U ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithers U ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered U ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
lobes U یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
lobe U یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
component forces U نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
parts explosion U رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
impurity U جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
synthesizer U ترکیب کننده
synthesizers U ترکیب کننده
components U ترکیب کننده
synthesisers U ترکیب کننده
mixers U ترکیب کننده
compositive U ترکیب کننده
mixer U ترکیب کننده
concoctor U ترکیب کننده
component U ترکیب کننده
constitutive U ترکیب کننده
combinative U ترکیب کننده
alloying constituent U ترکیب کننده الیاژ
components U جسمهای ترکیب کننده
speech synthesizer U ترکیب کننده گفتاری
constituent U جزء ترکیب کننده
constituents U جزء ترکیب کننده
formative U ترکیب کننده سازنده
voder U یک ترکیب کننده کلمات
component U جسمهای ترکیب کننده
pencil mixer U ترکیب کننده مدادی
oxidizer U ترکیب کننده کاتالیزور
crystal mixer U ترکیب کننده دیودی
voice synthesizer U ترکیب کننده صدا
procuring activity U یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
frequency synthesizer U ترکیب یا تلفیق کننده فرکانس
absorption compound U ترکیب شیمیایی جذب کننده
assignor U واگذار کننده انتقال دهنده
prolonger U تاخیر دهنده طولانی کننده
emitter U منتشر کننده پس دهنده امواج
consummative U تکمیل کننده انجام دهنده
promoter U ترقی دهنده ترویج کننده
tractarian U چاپ کننده ویاانتشار دهنده
sanative U علاج کننده بهبودی دهنده
truster U نسیه دهنده توکل کننده
assigner U واگذار کننده انتقال دهنده
improver U ترقی کننده بهبودی دهنده
assentient U قبول کننده رضایت دهنده
adulterant U پست تر کننده استحاله دهنده
admissive U داخل کننده اجازه دهنده
sanatory U علاج کننده بهبودی دهنده
intoxicating U کیف دهنده ازخودبیخود کننده
promoters U ترقی دهنده ترویج کننده
polarizer U متضاد کننده قطبش دهنده
indicative U خبر دهنده اشاره کننده
mover U پیشنهاد کننده تکان دهنده
developers U فاهر کننده عکس توسعه دهنده
developer U فاهر کننده عکس توسعه دهنده
multiplier U افزایش دهنده چند برابر کننده
abstergent U شستشو دهنده ماده پاک کننده
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
deictic U بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
laborsaving U تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
systems analysis U ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم
harmonic motion U اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
Afshan [all-over pattern] U طرح افشان [با حالت های پیچشی و یا زوایای هندسی و ترکیبی از گل ها و شکوفه ها که نشان دهنده و عدم محدودیت در طرح است. گاه با طرح های دیگر مثل میناخانی، بوته، هراتی، بندی و گل و بته ترکیب می شود]
isomerous U جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomer U جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
radar netting U تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
colminator U تقویت کننده نور انتقال دهنده نور
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
composition U ترکیب یکان ترکیب رزمی
compositions U ترکیب یکان ترکیب رزمی
demilitarization U تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
trimmer U زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
marking current U جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
circuitry U شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
settling rounds U گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
bailer U امانت دهنده کفیل دهنده
extender U توسعه دهنده ادامه دهنده
catalyst U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative U التیام دهنده جوش دهنده
bailor U امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor U نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitors U نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter U نمایش دهنده ارائه دهنده
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
endomorphism U تشکیل
establishments U تشکیل
establishment U تشکیل
endomorphy U تشکیل
entelechy U تشکیل
incorporation U تشکیل
indicator U نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
umbilication U تشکیل ناف
heat of formation U گرمای تشکیل
capital formation U تشکیل سرمایه
osteogenesis U تشکیل استخوان
orogenesis U تشکیل کوه
foetation U تشکیل جنین
formation U صف ارایی تشکیل
siltation U تشکیل لجن
hematopoiesis U تشکیل خون
fibrillation U تشکیل الیاف
annulation U تشکیل حلقه
antidim U مایع ضد تشکیل مه
flagellation U تشکیل تاژک
antitrust U مخالف تشکیل
argillaceous U تشکیل شده از رس
enthalpy of formation U انتالپی تشکیل
spermatogenesis U تشکیل نطفه
constitutes U تشکیل دادن
placentation U تشکیل جفت
embryogen U تشکیل جنین
embryogeny U تشکیل جنین
stratification U تشکیل طبقات
constitute U تشکیل دادن
gleization U تشکیل خاک رس
formation constant U ثابت تشکیل
the house went into secret session U تشکیل داد
ossification U تشکیل استخوان
to erect into U تشکیل دادن از
sporogeny U تشکیل هاگ
sporogenesis U تشکیل هاگ
strobilation U تشکیل رشته
sacculation U تشکیل کیسه
constituting U تشکیل دادن
preformation U تشکیل قبلی
tournaments U تشکیل مسابقات
organizes U تشکیل دادن
forms U تشکیل دادن
organizing U تشکیل دادن
bonding U تشکیل پیوند
constituted U تشکیل دادن
tournament U تشکیل مسابقات
formed U تشکیل دادن
organize U تشکیل دادن
form U تشکیل دادن
metamerism U تشکیل حلقهای
vacuolation U تشکیل حفره
stratification U تشکیل چینه
organises U تشکیل دادن
organising U تشکیل دادن
colonising U تشکیل مستعمره دادن
unformed U تشکیل نشده ناساخت
domestic capital formation U تشکیل سرمایه داخلی
formed U تشکیل دادن ساختن
venues U محل تشکیل دادگاه
deposit fund account U حساب تشکیل سرمایه
colonize U تشکیل مستعمره دادن
deposit fund account U اعتبار تشکیل سرمایه
piedmont U تشکیل شده در کوهپایه
forms U تشکیل دادن ساختن
colonizing U تشکیل مستعمره دادن
colonizes U تشکیل مستعمره دادن
colonized U تشکیل مستعمره دادن
involucrum U تشکیل استخوان جدید
preform U قبلا تشکیل دادن
convened U تشکیل جلسه دادن
convenes U تشکیل جلسه دادن
entelechy U مرحله تشکیل وتحقق
epigenesis U تشکیل نطفه ازنو
convening U تشکیل جلسه دادن
force development U برنامه تشکیل یکانها
beds U تشکیل طبقه دادن
bed U تشکیل طبقه دادن
convene U تشکیل جلسه دادن
syndicates U تشکیل اتحادیه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com