Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
push off
<idiom>
U
ترک کردن ،شروع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
outfit
U
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
U
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
globe
U
کروی کردن
globe
U
گرد کردن
globes
U
کروی کردن
globes
U
گرد کردن
lord
U
ملاک حکمروایی کردن
lord
U
مانند لردرفتار کردن
lords
U
ملاک حکمروایی کردن
lords
U
مانند لردرفتار کردن
steadied
U
پیوسته ویکنواخت کردن
steadied
U
استوار یامحکم کردن
steadies
U
پیوسته ویکنواخت کردن
steadies
U
استوار یامحکم کردن
steadiest
U
پیوسته ویکنواخت کردن
steadiest
U
استوار یامحکم کردن
steady
U
پیوسته ویکنواخت کردن
steady
U
استوار یامحکم کردن
steadying
U
پیوسته ویکنواخت کردن
steadying
U
استوار یامحکم کردن
byte
U
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
bytes
U
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
click
U
صدا کردن
click
U
گیر کردن قرقره ماهیگیری
click
U
زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
click
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click
U
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicked
U
صدا کردن
clicked
U
گیر کردن قرقره ماهیگیری
clicked
U
زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
clicked
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked
U
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicks
U
صدا کردن
clicks
U
گیر کردن قرقره ماهیگیری
clicks
U
زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
clicks
U
دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks
U
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
invoice
U
صورت کردن
invoiced
U
صورت کردن
invoices
U
صورت کردن
invoicing
U
صورت کردن
haze
U
متوحش کردن زدن
haze
U
سرزنش کردن
veer
U
شل کردن طناب
veered
U
شل کردن طناب
veers
U
شل کردن طناب
heart
U
تشجیع کردن
hearts
U
تشجیع کردن
warehouse
U
انبار کردن مخزن
warehouse
U
انبار کردن
warehouses
U
انبار کردن مخزن
warehouses
U
انبار کردن
elegant
U
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
barnstorm
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
syllable
U
هجابندی کردن
syllables
U
هجابندی کردن
proportionate
U
فراخور متناسب کردن
alignment
U
هم محور کردن
alignments
U
هم محور کردن
pat
U
نوازش کردن
pats
U
نوازش کردن
patted
U
نوازش کردن
patting
U
نوازش کردن
write
U
تالیف کردن
write
U
تحریر کردن
write
U
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write
U
کسر کردن
write
U
سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
write
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes
U
تالیف کردن
writes
U
تحریر کردن
writes
U
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes
U
کسر کردن
writes
U
سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
writes
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
receive
U
دریافت کردن
receive
U
پذیرایی کردن از
receive
U
وصول کردن
receive
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives
U
دریافت کردن
receives
U
پذیرایی کردن از
receives
U
وصول کردن
receives
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lope
U
جست وخیز کردن
loped
U
جست وخیز کردن
lopes
U
جست وخیز کردن
loping
U
جست وخیز کردن
girdle
U
حلقه احاطه کردن
girdle
U
احاطه کردن
girdled
U
حلقه احاطه کردن
girdled
U
احاطه کردن
girdles
U
حلقه احاطه کردن
girdles
U
احاطه کردن
girdling
U
حلقه احاطه کردن
girdling
U
احاطه کردن
bandage
U
نواربندی کردن
bandaged
U
نواربندی کردن
Other Matches
start off
U
شروع کردن شروع شدن
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up
U
مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean
<idiom>
U
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
turn on
<idiom>
U
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
to set about
U
شروع کردن مبادرت کردن بکاری
launches
U
شروع کردن اقدام کردن
lead off
<idiom>
U
شروع کردن ،باز کردن
launching
U
شروع کردن اقدام کردن
initiated
U
اغاز کردن شروع کردن
launch
U
شروع کردن اقدام کردن
initiating
U
اغاز کردن شروع کردن
initiates
U
اغاز کردن شروع کردن
launched
U
شروع کردن اقدام کردن
initiate
U
اغاز کردن شروع کردن
embarked
U
شروع کردن
tee off
U
شروع کردن
take up
<idiom>
U
شروع کردن
commencing
U
شروع کردن
commence
U
شروع کردن
commenced
U
شروع کردن
commences
U
شروع کردن
embark
U
شروع کردن
embark upon
U
شروع کردن
put in hand
U
شروع کردن
kick off
<idiom>
U
شروع کردن
set about
<idiom>
U
شروع کردن
set in
U
شروع کردن
to strike into
U
شروع کردن
get one's feet wet
<idiom>
U
شروع کردن
get off on the wrong foot
<idiom>
U
بد شروع کردن
embarks
U
شروع کردن
streek
U
شروع کردن
embarking
U
شروع کردن
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
tune up
U
شروع باواز کردن
launches
U
شروع کردن حمله
blast-off
U
شروع بپرواز کردن
to break into a run
U
شروع کردن به دویدن
launching
U
شروع کردن حمله
blast off
U
شروع بپرواز کردن
pipe up
U
شروع به نی زدن کردن
launched
U
شروع کردن حمله
to start
U
شروع کردن به دویدن
warm up
U
شروع کردن به کار
attempting to steal
U
شروع کردن به سرقت
to start from the beginning
[to start afresh]
U
از آغاز شروع کردن
to open fire
U
شروع به اتش کردن
do up
U
شروع بکار کردن
open fire
U
شروع به تیراندازی کردن
to start
[for]
U
شروع کردن رفتن
[به]
come to blows
<idiom>
U
شروع به جنگیدن کردن
To start from scratch .
U
از هیچ شروع کردن
to gather way
U
شروع بحرکت کردن
start up
<idiom>
U
بازی را شروع کردن
dig in
<idiom>
U
شروع به خوردن کردن
set-to
U
با اشتیاق شروع کردن
to f. a laughing
U
شروع بخنده کردن
launch
U
شروع کردن حمله
set to
U
با اشتیاق شروع کردن
get in on the ground floor
<idiom>
U
ازابتدا شروع کردن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
set-tos
U
با اشتیاق شروع کردن
triggers
U
شروع کردن حمله یاکار
to come to one's senses
U
شروع به فکر عاقلانه کردن
restart
U
بازاغازی دوباره شروع کردن
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
go off
<idiom>
U
شروع به زنگ زدن کردن
attempts
U
قصد کردن شروع به جرم
trigger
U
شروع کردن حمله یاکار
begins
U
اغاز نهادن شروع کردن
triggered
U
شروع کردن حمله یاکار
scratch the surface
<idiom>
U
تازه شروع به کار کردن
attempting to commit murder
U
شروع کردن به قتل عمد
come to one's senses
<idiom>
U
شروع به فکر صحیح کردن
begin
U
اغاز نهادن شروع کردن
attempt
U
قصد کردن شروع به جرم
to push off
U
شروع کردن بیرون رفتن
attempted
U
قصد کردن شروع به جرم
attempting
U
قصد کردن شروع به جرم
attempting to commit rape
U
شروع کردن به تجاوز جنسی
back to the drawing board
<idiom>
U
کاری را از اول شروع کردن
to get cracking
U
شروع کردن
[به کاری]
[اصطلاح روزمره]
to tie into something
[ American E]
U
با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
to start quarrelling
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
to be fever began to a bate
U
تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
pick up
<idiom>
U
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
take off
U
جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
off the wagon
<idiom>
U
دوباره شروع به خوردن الکل کردن
to struck up
U
بهم زدن شروع بزدن کردن
wake up
U
تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
indenting
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
to start an argument with somebody
U
با کسی شروع به بگو و مگو
[جر و بحث]
کردن
to start a fight with somebody
U
با کسی شروع به بگو و مگو
[جر و بحث]
کردن
to turn on the waters
U
یکدفعه شروع به گریه کردن
[اصطلاح روزمره]
to get down to business
U
کار و بار را شروع کردن
[اصطلاح روزمره]
load point
U
شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
indents
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
cancellation
U
عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
indent
U
شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
coldest
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
groups
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
staging area
U
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
group
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
run-up
[start-up]
U
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
modes
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
set up
U
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
to fall to
U
شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
To start from scratch.
U
از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
initiation
U
شروع کار شروع
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com