English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
assignment of space U تخصیص جا برای انبار کردن اماد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
referral order U درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
class i installation U انبار اماد طبقه 1
class ii installation U انبار اماد طبقه 2
caged storage U قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
credit system of supply U سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
x site U سکوی روبازموقت برای انبار کردن مهمات
retail bin U انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
bacteriolysis U مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
sancify U برای امرمقدسی تخصیص دادن
stockpile U ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled U ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiles U ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiling U ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiling U پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpile U پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiled U پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiles U پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
air target material program U برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی
civilian supply U امور اماد غیرنظامی رسانیدن اماد به غیرنظامیان در منطقه
field storage U انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
bin storage U انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
procuring activity U یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
bay U یک بخش برای کار ویژه [مانند سرویس یا انبار یا هواپیما وغیره]
stock control program U نرم افزاری که برای کمک به مدیریت انبار در تجارت طراحی شده است
coordinated procurement U عملیات اماد هماهنگ شده تحویل هم اهنگ شده اماد
balanced mobilization U بسیج متعادل اماد ذخیره تهیه اماد ذخیره به طورمتعادل
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
apportions U تقسیم کردن تخصیص دادن
sanctifying U تصدیق کردن تخصیص دادن
sanctify U تصدیق کردن تخصیص دادن
consecrating U ویژه کردن تخصیص دادن
sanctifies U تصدیق کردن تخصیص دادن
apportioning U تقسیم کردن تخصیص دادن
consecrates U ویژه کردن تخصیص دادن
set aside U باطل کردن تخصیص دادن
consecrate U ویژه کردن تخصیص دادن
apportioned U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportion U تقسیم کردن تخصیص دادن
resupply U تجدید اماد کردن
dynamic storage allocation U تخصیص انباره پویا تخصیص حافظه پویا
craft reimbursable supply U اماد قابل جایگزین مربوط به هنرهای دستی اماد مصرف شدنی هنرهای دستی
dump U انبار موقتی زاغه مهمات انبار
antimateriel agent U عامل مخصوص فاسد کردن اماد
epos U سیستمی که از یک ترمینال کامپیوتر به عنوان سایت فروش برای محصولهای الکتریکی یا کنترل انبار و نیز مشخصات محصول به کارمی رود
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
lazar housek U عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
procurement U تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
lay up U دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
stashed U انبار کردن
stashing U انبار کردن
reservedness U انبار کردن
imburse U انبار کردن
yards U انبار کردن
deep freezes U انبار کردن
stash U انبار کردن
deep freeze U انبار کردن
warehouses U انبار کردن
stashes U انبار کردن
warehouse U انبار کردن
stock piling U انبار کردن
build up U پر کردن انبار
yard U انبار کردن
build-up U پر کردن انبار
build-ups U پر کردن انبار
storage U انبار کردن
ensile U انبار کردن
store-rooms U جای انبار کردن
storing U اندوختن انبار کردن
store room U جای انبار کردن
dump U مخزن انبار کردن
store-room U جای انبار کردن
store U اندوختن انبار کردن
garnered U انبار کردن انباشتن
garners U انبار کردن انباشتن
garnering U انبار کردن انباشتن
garner U انبار کردن انباشتن
tendered U لطیف کردن انبار
tender U لطیف کردن انبار
hoardings U انبار کردن پول
tenderest U لطیف کردن انبار
ware room U انبار کردن مخزن
tendering U لطیف کردن انبار
warehouses U انبار کردن مخزن
hoarding U انبار کردن پول
warehouse U انبار کردن مخزن
stock piling U ذخیره کردن در انبار
block storing U انبار کردن بارهای قوال
caged storage U انبار کردن به طریقه محصور
administrative storage U انبار کردن به طریق اداری
to lay down wine U شراب را انبار کردن یا جادادن
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
army class manager activity U سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
stowage U حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
snake out U خارج کردن کالا از انبار ناو
warehousing system U روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
externals U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
external U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
stow U انبار کردن بار کردن
stows U انبار کردن بار کردن
stowed U انبار کردن بار کردن
stowing U انبار کردن بار کردن
bin storage space U فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
honey combing U روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
procurement rate U نواخت تهیه و تحویل اماد نواخت تحویل اماد
inhibiting U اغشتن سطوح داخلی دستگاه یاماشین با ماده ضدخوردگی قبل از انبار کردن ان
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics U اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
attribution U تخصیص
earmarks U تخصیص
allocation U تخصیص
devotion U تخصیص
appropriation U تخصیص
recognition U تخصیص
allotments U تخصیص
earmark U تخصیص
dedications U تخصیص
allotment U تخصیص
allocations U تخصیص
consecration U تخصیص
designation U تخصیص
designations U تخصیص
admeasurement U تخصیص
admensuration U تخصیص
dedication U تخصیص
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
static allocation U تخصیص ایستا
cost allocation U تخصیص هزینه
budgetary appropriations U تخصیص بودجه
assignments U تخصیص اسناد
bequeath U تخصیص دادن به
allocates U تخصیص دادن
allot U تخصیص دادن
storage allocation U تخصیص انباره
bequeathed U تخصیص دادن به
design U تخصیص دادن
bequeathing U تخصیص دادن به
allotments U تخصیص توزیع
denominate U تخصیص دادن به
dynamic allocation U تخصیص پویا
designs U تخصیص دادن
asides U تخصیص دادن
to earmark something for something U تخصیص دادن
designing U تخصیص دادن
allocate U تخصیص دادن
capital appropiation U تخصیص سرمایه
allocation function U تابع تخصیص
allotment U تخصیص توزیع
allocation of resources U تخصیص منابع
allocator U تخصیص دهنده
allocating U تخصیص دادن
reallocation U تخصیص مجدد
bequeaths U تخصیص دادن به
storage allocation U تخصیص حافظه
allocate U تخصیص دادن
allotting U تخصیص دادن
aside U تخصیص دادن
assign U تخصیص دادن
allot U تخصیص دادن
allotted U تخصیص دادن
appropriation U تخصیص وجه
resource allocation U تخصیص منابع
allots U تخصیص دادن
assignability U تخصیص دادنی
assignment U تخصیص اسناد
stock number U شماره فنی انبار شماره انبار
custodial record U پروندههای سوابق انبار سوابق انبار
allocated <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
static storage allocation U تخصیص انباره ایستا
allotted <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
allotment U واگذارسهمیه تخصیص نیروها
attached <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
allotments U واگذارسهمیه تخصیص نیروها
assigned <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
designatory U وابسته به تخصیص و تعیین
designates U تخصیص دادن برگزیدن
optimum allocation of resources U تخصیص مطلوب منابع
designating U تخصیص دادن برگزیدن
assignable U قابل تعیین و تخصیص
misallocation of resources U تخصیص نادرست منابع
specifiable U قابل تعیین یا تخصیص
efficient allocation of resources U تخصیص کارای منابع
designate U تخصیص دادن برگزیدن
gives U رساندن تخصیص دادن
giving U رساندن تخصیص دادن
give U رساندن تخصیص دادن
allocated U تخصیص داده شده
appropriation limitation U محدودیت تخصیص اعتبار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com