English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tax U تحمیل تقاضای سنگین
taxed U تحمیل تقاضای سنگین
taxes U تحمیل تقاضای سنگین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
caveator U کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
blood chit U تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
theory of effective demand determination U نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
protrusion U تحمیل
exaction U تحمیل
protrusions U تحمیل
incurrence U تحمیل
modulation U تحمیل
possibly U تحمیل
imposition U تحمیل
infliction U تحمیل
coercion U تحمیل
at the request of U تقاضای
at the instance of U به تقاضای
aggregate demand U تقاضای کل
total demand U تقاضای کل
inflict U تحمیل کردن
imponent U تحمیل کننده
forces U تحمیل کردن
demodulation U تحمیل زدایی
forcing U تحمیل کردن
negative modulation U تحمیل منفی
pushy U تحمیل کنننده
exacting U تحمیل کننده
fm , f.m. U تحمیل بسامدی
inflicted U تحمیل کردن
procrustean U تحمیل کننده
positive modulation U تحمیل مثبت
burden U تحمیل کردن
density modulation U تحمیل تکاثفی
force U تحمیل کردن
exactable U قابل تحمیل
cark U تحمیل کردن
demodulator U تحمیل زدا
exactor U تحمیل کننده
imposing U تحمیل کننده
inflicts U تحمیل کردن
inflicting U تحمیل کردن
burdens U تحمیل کردن
frequency modulation U تحمیل بسامدی
leviable U قابل تحمیل
protrude U تحمیل کردن
saddle U تحمیل کردن
saddled U تحمیل کردن
put upon U تحمیل کردن بر
saddles U تحمیل کردن
put-upon U تحمیل کردن بر
imposes U تحمیل کردن
impose U تحمیل کردن
dictating U تحمیل کردن
superimposition U تحمیل زائد
dictates U تحمیل کردن
dictated U تحمیل کردن
dictate U تحمیل کردن
inflictable U تحمیل کردنی
unmodulated U تحمیل ناشده
dictate U تحمیل کردن
protruded U تحمیل کردن
modulator electrode U الکترد تحمیل گر
amplitude modulation U تحمیل دامنهای
modulator U مرحله تحمیل گر
pushier U تحمیل کنننده
pushiest U تحمیل کنننده
superimposable U قابل تحمیل
protruding U تحمیل کردن
horn in U تحمیل کردن
protrudes U تحمیل کردن
imposable U قابل تحمیل
velocity modulation U تحمیل سرعتی
complementary demand U تقاضای تکمیلی
complementary demand U تقاضای مکمل
at my request U مطابق با تقاضای من
aggregate demand function U تابع تقاضای کل
re claim U تقاضای مجدد
request substitution U تقاضای تعویض
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
request to send U تقاضای ارسال
aggregate market demand U تقاضای کل بازار
at the instance of U بر حسب تقاضای
application for loan U تقاضای وام
composite demand U تقاضای مرکب
elastic demand U تقاضای با کشش
national demand U تقاضای ملی
give U تقاضای رای
gives U تقاضای رای
giving U تقاضای رای
excess demand U تقاضای بیش از حد
applications U تقاضای کار
market demand U تقاضای بازار
maximum demand U تقاضای بیشینه
factor demand U تقاضای عوامل
final demand U تقاضای نهائی
effective demand U تقاضای موثر
inelastic demand U تقاضای بی کشش
demand for payment U تقاضای پرداخت
joint demand U تقاضای مشترک
application U تقاضای کار
lobbies U تحمیل گری کردن
spark gap modulator U تحمیل گر دهانه جرقهای
self sustained U تحمیل شده بنفس
self imposed U برخود تحمیل شده
exact U تحمیل کردن بر درست
modulated wave U موج تحمیل شده
velocity modulated tube U لامپ تحمیل سرعتی
exacted U تحمیل کردن بر درست
putting U قراردادن تحمیل کردن بر
puts U قراردادن تحمیل کردن بر
lobbied U تحمیل گری کردن
levied U تحمیل نام نویسی
lobby U تحمیل گری کردن
levies U تحمیل نام نویسی
levy U تحمیل نام نویسی
levying U تحمیل نام نویسی
exacts U تحمیل کردن بر درست
put U قراردادن تحمیل کردن بر
self-imposed U برخود تحمیل شده
q demodulator U تحمیل زدای کیو
drift space U فضای تبدیل تحمیل
synchrocyclotron U سیکلوترون تحمیل بسامدی
drift tunnel U تونل تبدیل تحمیل
buncher space U فضای تحمیل سرعتی
f m cyclotron U سیکلوترون تحمیل بسامدی
put on U : تحمیل کردن گذاردن
demodulation U کشف تحمیل زدایی
burden U بارکردن تحمیل کردن
burdens U بارکردن تحمیل کردن
frequency modulated cyclotron U سیکلوترون تحمیل بسامدی
to request issuance U تقاضای صدور کردن
apply for a divorce U تقاضای طلاق کردن
toa for a job or position U تقاضای شغل کردن
downward sloping demand curve U منحنی تقاضای نزولی
derived demand U تقاضای مشتق شده
demands U تقاضای خرید کالا
demanded U تقاضای خرید کالا
demand U تقاضای خرید کالا
inelastic demand U تقاضای غیر حساس
law of downward sloping demand U قانون تقاضای نزولی
perfectly elastic demand U تقاضای کاملا با کشش
elastic demand U تقاضای کشش دار
elastic demand U تقاضای انعطاف پذیر
oyer U تقاضای استماع یا دادرسی
rpo U تقاضای مظنه قیمت
credit application U تقاضای گشایش اعتبار
soft market U بازار با تقاضای خوب
marginal demand price U قیمت تقاضای نهائی
individual demand schedule U جدول تقاضای فردی
perfectly inelastic demand U تقاضای کاملا بی کشش
force U بازور جلو رفتن تحمیل
tasks U تهمت زدن تحمیل کردن
task U تهمت زدن تحمیل کردن
forcing U بازور جلو رفتن تحمیل
to lay on U بستن مالیات تحمیل کردن
hazing U تحمیل کار سخت یا زیاد
forces U بازور جلو رفتن تحمیل
request time out U تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
demurrer U تقاضای تاخیر درصدور حکم
excess demand U تقاضای زیادی مازاد تقاضا
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
rts U Send To Request تقاضای ارسال
reclamation U تقاضای جبران خسارت کردن
planned demand U تقاضای برنامه ریزی شده
To demand prompt payment. U تقاضای پرداخت فوری کردن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
caller U شخصی که تقاضای تماس دارد
demurred U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurring U تقاضای درنگ یا مکث کردن
layer U برنامهای که تقاضای ارسال کند
To seek political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To ask for political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
callers U شخصی که تقاضای تماس دارد
layers U برنامهای که تقاضای ارسال کند
demur U تقاضای درنگ یا مکث کردن
put the bite on someone <idiom> U از کسی تقاضای پول کردن
demurs U تقاضای درنگ یا مکث کردن
he paid through the nose U زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
self charging U تحمیل شونده بنفس خود خودکار
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
letters rogatory U نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
demand accommodation U تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
postulancy U تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
blue bark U تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
speculative demand for money U تقاضای سفته بازی برای پول
self enforcing U دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
to withdraw an application U صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
reclama U تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
The victors demanded unconditional surrender . U فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
ARQ U که در صورت خطا تقاضای ارسال دوباره داده میکند
small claim U ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
appeal play U تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
reclamation U تقاضای خسارت تعمیرمجدد و به پای کار اوردن وسایل بازیابی مجدد
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
heavy lift U حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
neoclassical economics U در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
effective demand U تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
searched U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
say's law U عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
searches U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searchingly U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
search U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com