Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
interchange energy
U
تبدیل کردن انرژی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transformation of energy
U
تبدیل انرژی
transducer
U
دستگاه تبدیل انرژی
energy conversion efficiency
U
راندمان تبدیل انرژی
reactor
U
دستگاه تبدیل انرژی اتمی به حرارتی
cores
U
وسیله تبدیل اشعه به انرژی الکتریکی
core
U
وسیله تبدیل اشعه به انرژی الکتریکی
reactors
U
دستگاه تبدیل انرژی اتمی به حرارتی
sound absorption
U
خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
virtual level
U
تراز انرژی سیستم هستهای داخل اتم که انرژی برانگیزش ان کمتر از کمترین انرژی جداشده از ذره هستهای بیشتر است
pair production
U
تغییر شکل انرژی سینتیک فوتون یا هر ذره پر انرژی به جرم
intrinsic energy
U
انرژی موجود در یک ترکیب شیمیایی انرژی ذاتی
energy transition
U
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
novatio non presumiter
U
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
to tie into something
[ American E]
U
با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
potential
U
توانایی انرژی برای کار کردن
european unclear a energy agency
U
اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
handily
U
ذخیره کردن مقداری از انرژی از طرف اسب
fission to yield ratio
U
توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
floated
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floats
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
float
U
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
fraction
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
totalitarianize
U
تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
fluidify
U
تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
transformed
U
تبدیل کردن
transrorm
U
تبدیل کردن
transforming
U
تبدیل کردن
commute
U
تبدیل کردن
to transform
[into]
U
تبدیل کردن
[به]
transform
U
تبدیل کردن
toggle
U
تبدیل کردن
scorify
U
تبدیل به کف کردن
convert
U
تبدیل کردن
reduce
U
تبدیل کردن
transforms
U
تبدیل کردن
transact
U
تبدیل کردن
reset
U
تبدیل کردن
reduces
U
تبدیل کردن
commuting
U
تبدیل کردن
redeploy
[staff]
U
تبدیل کردن
commutes
U
تبدیل کردن
convert
U
تبدیل کردن
commuted
U
تبدیل کردن
to turn something into something
U
تبدیل کردن به
gear level
U
تبدیل کردن
to convert something into something
U
تبدیل کردن به
turn
U
تبدیل کردن
converting
U
تبدیل کردن
converted
U
تبدیل کردن
turns
U
تبدیل کردن
transmuting
U
تبدیل کردن
transmutes
U
تبدیل کردن
converts
U
تبدیل کردن
transmuted
U
تبدیل کردن
toggles
U
تبدیل کردن
reducing
U
تبدیل کردن
transmute
U
تبدیل کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
conversion scale
U
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
transiguration
U
تبدیل صورت تبدیل هیئت
salify
U
تبدیل به نمک کردن
capitalised
U
تبدیل بسرمایه کردن
saponify
U
تبدیل بصابون کردن
saccharify
U
تبدیل به قند کردن
lignify
U
تبدیل به چوب کردن
capitalize
U
تبدیل بسرمایه کردن
etherify
U
تبدیل به اتر کردن
scorify
U
تبدیل به تفاله کردن
lapidify
U
تبدیل به سنگ کردن
ionize
U
تبدیل به یون کردن
capitalises
U
تبدیل بسرمایه کردن
capitalising
U
تبدیل بسرمایه کردن
verbalizing
U
تبدیل به فعل کردن
stencilize
U
تبدیل به استنسیل کردن
structuralize
U
تبدیل به ساختمان کردن
realizing
U
تبدیل به پول کردن
realizes
U
تبدیل به پول کردن
realize
U
تبدیل به پول کردن
liquation
U
تبدیل باب کردن
realising
U
تبدیل به پول کردن
realises
U
تبدیل به پول کردن
realised
U
تبدیل به پول کردن
forest
U
تبدیل به جنگل کردن
to change to the better
U
تبدیل به احسن کردن
marmarize
U
تبدیل بمرمر کردن
sugars
U
تبدیل به شکر کردن
verbalizes
U
تبدیل به فعل کردن
verbalized
U
تبدیل به فعل کردن
capitalized
U
تبدیل بسرمایه کردن
capitalizes
U
تبدیل بسرمایه کردن
capitalizing
U
تبدیل بسرمایه کردن
nitrogenize
U
تبدیل به ازت کردن
charr
U
تبدیل به زغال کردن
nebulize
U
تبدیل به ذرات کردن
forests
U
تبدیل به جنگل کردن
levers
U
تبدیل به اهرم کردن
lever
U
تبدیل به اهرم کردن
realized
U
تبدیل به پول کردن
verbalised
U
تبدیل به فعل کردن
verbalises
U
تبدیل به فعل کردن
verbalising
U
تبدیل به فعل کردن
verbalize
U
تبدیل به فعل کردن
sugar
U
تبدیل به شکر کردن
reify
U
تبدیل بماده کردن
pustulate
U
تبدیل به کورک کردن
nitrates
U
به نیترات تبدیل کردن
compartmentalized
U
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalising
U
تبدیل به اجزا کردن
aerify
U
تبدیل به هوا کردن
nitrate
U
به نیترات تبدیل کردن
agglutinate
U
تبدیل به چسب کردن
peptonize
U
تبدیل به پپتن کردن
surrender
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrenders
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
ozonize
U
تبدیل به ازن کردن
compartmentalised
U
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalises
U
تبدیل به اجزا کردن
acetify
U
تبدیل به سرکه کردن
compartmentalizes
U
تبدیل به اجزا کردن
gasification
U
تبدیل کردن بگاز
coke
U
تبدیل به زغال کردن
cokes
U
تبدیل به زغال کردن
fluidize
U
تبدیل به مایع کردن
hypostatize
U
تبدیل بماده کردن
compartmentalizing
U
تبدیل به اجزا کردن
porcelainize
U
تبدیل بچینی کردن
gorgonize
U
تبدیل بسنگ کردن
compartmentalize
U
تبدیل به اجزا کردن
vitriolize
U
تبدیل به زاج کردن
phosphatize
U
تبدیل به فسفات کردن
provincialize
U
تبدیل باستان کردن
prosify
U
تبدیل به نثر کردن
versify
U
تبدیل بنظم کردن
incineration
U
تبدیل بخاکستر کردن
char
U
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
afforest
U
تبدیل به جنگل کردن جنگلکاری کردن
chars
U
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
charring
U
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
restitution
U
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
gasify
U
تبدیل به گاز کردن بخارکردن
harden
U
تبدیل به جسم جامد کردن
liquefy
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
hardens
U
تبدیل به جسم جامد کردن
decimalize
U
تبدیل کردن به سیستم دهدهی
liquify
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefying
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
transubstantiate
U
بجسم دیگری تبدیل کردن
actualization
U
تبدیل به ارزش حال کردن
nitrify
U
تبدیل به نمک شوره کردن
negotiating
U
به پول نقد تبدیل کردن
negotiate
U
به پول نقد تبدیل کردن
kaolinize
U
تبدیل به خاک چینی کردن
liquefies
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
to transubstantiate
U
به جسم دیگری تبدیل کردن
liquefied
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
mineralize
U
تبدیل بسنگ معدن کردن
negotiated
U
به پول نقد تبدیل کردن
negotiates
U
به پول نقد تبدیل کردن
transposing
U
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transposes
U
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
arterialize
U
تبدیل کردن خون شریانی به وریدی
silicify
U
تبدیل به سنگ چخماق یا درکوهی کردن
sward
U
سطح چمنزار تبدیل به مرغزار کردن
commercialization
U
تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
transpose
U
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
feudalization
U
عمل ملوک الطوایفی کردن تبدیل به تیول
ghettoize
U
تبدیل کردن به محله اقلیت هاو فقرا
resinify
U
تبدیل به صمغ یا رزین کردن صمغی شدن
ammoniate
U
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
sextuplicate
U
شش برابر کردن تبدیل به شش کردن
assembler
U
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
atomising
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomize
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomized
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomised
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomises
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomizing
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
hepatize
U
تبدیل بماده جگری کردن مانندجگرسفت وبی هواساختن
flan
U
تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
atomizes
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
flans
U
تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
binary to octal conversion
U
تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
binary to hexadecimal conversion
U
تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
modulation
U
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
insulates
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
exhaust
U
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
exhausts
U
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
conversions
U
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion
U
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
pooler
U
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
preparations
U
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com