English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It was only when she rang up [called] that I realized it. U تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
literal U چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed U تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
exjunction U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exclusive U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
NAND function U تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
dispersion U تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
equality U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except U تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
rollover U صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
somewhen U در یک وقتی
synchronism U هم وقتی
some time or other U یک وقتی
ever since U از وقتی که
some time U یک وقتی
until U وقتی که
until U تا وقتی که
there is a time for everything U هرکاری وقتی
since U از وقتی که چون که
on request U وقتی که درخواست بشود
There is no time left . U دیگر وقتی نمانده
it never rains but it pours U وقتی که می ایدپشت سر هم می اید
by comparison U وقتی مقایسه می شوند
At that point [stage] , ... U وقتی که موقعش رسید...
lap U زانوی کسی وقتی که می نشینند
do not go in an u. hour U وقتی که ساعت بداست نروید
associated file U وقتی فایل را انتخاب می کنید
it wasdone in no time U اینکار چندان وقتی نبرد
lapped U زانوی کسی وقتی که می نشینند
i shudder to think U میلرزم وقتی بفکر می افتم
associated document U وقتی فایل را انتخاب می کنید
token U یادگاری [وقتی که کسی خداحافظی می کند]
When the dust settles. U وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
complete substitution U وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
duopoly U وقتی که فروشندگان کالایی فقط دو نفرباشند
elasticity of factor substitution U وقتی که قیمت نسبی عوامل تغییرمیکند .
newer U تازه
new fallen U تازه
scion U تازه
new- U تازه
newest U تازه
new fashioned U تازه
newfangled U مد تازه
red hot U تازه
newfashioned U تازه
post glacial U تازه
new born U تازه
recent U تازه
brand new U تر و تازه
scions U تازه
inchoative U تازه
dewy U تازه
new U تازه
the new world U تازه
up-to-date U تازه
up to date U تازه
modern U تازه
mint a mint condition U تازه تازه
dewier U تازه
green U تازه
new-laid U تازه
younger U تازه
freshest U تازه
fresh- U تازه
young U تازه
new laid U تازه
renewed U تازه
dewiest U تازه
greenest U تازه
fresh U تازه
pitches U وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
When the shit hits the fan. <idiom> U وقتی که گند کاردر آمد. [اصطلاح رکیک ]
Please face me when I'm talking to you. U لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
truce U وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
demands U یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
paper fed U که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
truces U وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
souvenir U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
pitch U وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
demanded U یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
demand U یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
new blown U تازه شگفته
new arrived U تازه رسیده
renewals U تازه سازی
refreshing U تازه کننده
renewal U تازه سازی
nascency U تازه پیداشدگی
nascence U تازه پیداشدگی
neo christianity U مسیحیت تازه
regeneration U تولد تازه
neocortex U قشر تازه مخ
neoteric U جدید تازه
neoteric U نویسنده تازه
beginners U تازه کار
refreshingly U تازه کننده
new built U تازه ساخت
new fledged U تازه پر در اورده
new jerusalem U اورشلیم تازه
newish U نسبه تازه
newmade U تازه ساخت
settlers U مهاجر تازه
settler U مهاجر تازه
grcen wine U شراب تازه
new fallen snow U برف تازه
new employees U کارمندان تازه
new built U تازه ساز
new buit U تازه ساز
late U تازه گذشته
new clown U تازه شکفته
new come U تازه امده
juniors U زودتر تازه تر
junior U زودتر تازه تر
new comer U تازه وارد
new buit U تازه ساخت
refreshments U تازه سازی
reprinted U چاپ تازه
carechumen U تازه وارد
reprint U چاپ تازه
freshens U تازه کردن
freshening U تازه کردن
freshened U تازه کردن
freshen U تازه کردن
refreshes U تازه کردن
bran new U بکلی نو یا تازه
birdegroom U تازه داماد
refreshment U تازه سازی
reprints U چاپ تازه
refreshed U تازه کردن
refresh U تازه کردن
reappraisal U ارزیابی تازه
reappraisals U ارزیابی تازه
reprinting U چاپ تازه
brand-new U بکلی نو یا تازه
recruit U تازه سرباز
new laid U تازه گذاشته
new-laid U تازه گذاشته
jackleg U تازه کار
novices U تازه کار
juvenescent U تازه جوان
novice U تازه کار
recruit U کارمند تازه
recruited U تازه سرباز
recruited U کارمند تازه
rebirth U تولد تازه
green concrete U بتن تازه
green crop U علف تازه
recruits U کارمند تازه
recruits U تازه سرباز
green old wound U زخم تازه
recruiting U کارمند تازه
recruiting U تازه سرباز
beginner U تازه کار
ultramodern U بسیار تازه
convert U تازه کیش
converted U تازه کیش
converting U تازه کیش
new come U تازه رسیده
turn over a new leaf <idiom> U شروعی تازه
converts U تازه کیش
to innovate in U تازه اوردن
newcomer U تازه وارد
newcomers U تازه وارد
bride U تازه عروس
brides U تازه عروس
breezy U خنک تازه
tenderfoot U تازه کار
rookie U تازه کار
rookies U تازه کار
sucking U تازه کار
verdured U تازه سرسبز
young ice U یخ تازه بسته
far out U تازه و غیرسنتی
fresh U تازه کردن
fresh- U تازه کردن
freshest U تازه کردن
recuperation U رمق تازه
recuperation U نیروی تازه
What is new? What is cooking ? U تازه چه خبر ؟
to bring in U تازه اوردن
freshwater U تازه کار
greener U تازه کار
sup.latest or last U تازه گذشته
refresher U تازه کننده
revised edition U چاپ تازه
scarc ely U جخت تازه
immigrants U تازه وارد
immigrant U تازه وارد
settlor U مهاجر تازه
regeneracy U تولد تازه
recent development U بسط تازه
recension U چاپ تازه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com