Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To quibble and equivocate.
U
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
U
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
speaks
U
صحبت کردن
talks
U
صحبت کردن
confabulate
U
صحبت کردن
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
talked
U
صحبت کردن
talk
U
صحبت کردن
speak
U
صحبت کردن
It wI'll eventually pay off.
U
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
To speak elaborately.
U
با آب وتاب صحبت کردن
sniffles
U
تودماغی صحبت کردن
sniffled
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
harp on
<idiom>
U
بانارضایتی صحبت کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
sniffling
U
تودماغی صحبت کردن
To speak with freedom.
U
آزادانه صحبت کردن .
to speak candidly
<idiom>
U
بی پرده صحبت کردن
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
U
بی پرده صحبت کردن
sniffling
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
To refer to implicitly. To hint.
U
درپرده صحبت کردن
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
sniffles
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
U
شمرده صحبت کردن
take exception to
<idiom>
U
مخاف صحبت کردن
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
sniffled
U
تودماغی صحبت کردن
pipe up
<idiom>
U
بلندتر صحبت کردن
sniffle
U
تودماغی صحبت کردن
to switch on
U
طرف صحبت کردن
sniffle
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
to speak to somebody
U
با کسی صحبت کردن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
to be a foregone conclusion
<idiom>
U
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
To speak slowly.
U
آهسته صحبت کردن (شمرده)
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
squeak
U
با صدای جیغ صحبت کردن
to talk shop
U
در باره کار صحبت کردن
lisped
U
نوک زبانی صحبت کردن
ad-libbing
U
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed
U
بدون نوشته صحبت کردن
lisp
U
نوک زبانی صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody.
U
سر صحبت را با کسی باز کردن
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
ad-lib
U
بدون نوشته صحبت کردن
sound off
U
باصدای بلند صحبت کردن
squeaks
U
با صدای جیغ صحبت کردن
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
lisping
U
نوک زبانی صحبت کردن
ad-libs
U
بدون نوشته صحبت کردن
to take the floor
U
حرف زدن صحبت کردن
lisps
U
نوک زبانی صحبت کردن
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
squeaked
U
با صدای جیغ صحبت کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
squeaking
U
با صدای جیغ صحبت کردن
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
speech
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speeches
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phones
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaim
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
carp
U
از روی خرده گیری صحبت کردن
declaimed
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
To speake broken French.
U
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
to speak fluent Farsi
U
روان صحبت کردن زبان پارسی
in touch
<idiom>
U
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
phone
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
adlib
U
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of
[as representative]
U
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
To speak in a low voice.
U
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
beat around the bush
<idiom>
U
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
blather
U
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
to talk insistently to somebody
U
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
cant
U
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
straight from the shoulder
<idiom>
U
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
foregone conclusion
U
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
telephoned
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
conversing
U
: صحبت کردن محاوره کردن
converses
U
: صحبت کردن محاوره کردن
conversed
U
: صحبت کردن محاوره کردن
converse
U
: صحبت کردن محاوره کردن
gesticulate
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
go to rack and ruin
<idiom>
U
نتیجه بد حاصل کردن
to be kept at bay
U
بی نتیجه حمله کردن
concludes
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
gathered
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
do wonders
<idiom>
U
نتیجه عالی حاصل کردن
follow out
U
اخذ نتیجه دنبال کردن
to snuff out
U
در نتیجه گل گیری خاموش کردن
conclude
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
gather
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
to affect something
[cultivate for effect]
U
کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
rounding
U
خطا در نتیجه به علت گرد کردن عدد
break the wind
U
در نتیجه کنارزدن هوا کارنفر پشت سر را اسان کردن
baffling
U
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffle
U
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffles
U
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
baffled
U
دستپاچه کردن بی نتیجه کردن
to ask somebody to say a few words
U
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
says
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefer
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
redundancy
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
moralising
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
talks
U
صحبت
talk
U
صحبت
collocutor
U
هم صحبت
talked
U
صحبت
converse
U
صحبت
colloquies
U
صحبت
colloquy
U
صحبت
confabulation
U
صحبت
conversing
U
صحبت
converses
U
صحبت
conversed
U
صحبت
parle
U
صحبت
mouth
U
صحبت
mouthed
U
صحبت
mouthing
U
صحبت
chitchat
U
صحبت
mouths
U
صحبت
factorize
U
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
natters
U
صحبت دوستانه
chit-chat
U
صحبت کوتاه
nattering
U
صحبت دوستانه
chatty
U
خوش صحبت
chit chat
U
صحبت کوتاه
speeches
U
صحبت نطق
sniffling
U
صحبت تودماغی
speech
U
صحبت نطق
nattered
U
صحبت دوستانه
articulate
U
ماهر در صحبت
dialogues
U
گفتگو صحبت
dialogue
U
گفتگو صحبت
pillow talk
U
صحبت خودمانی
articulates
U
ماهر در صحبت
articulating
U
ماهر در صحبت
sniffles
U
صحبت تودماغی
well spoken
U
خوش صحبت
well-spoken
U
خوش صحبت
sniffled
U
صحبت تودماغی
sniffle
U
صحبت تودماغی
private talk
U
صحبت خصوصی
natter
U
صحبت دوستانه
shoptald
U
صحبت بازاری
conversationalists
U
خوش صحبت
She refused to open her oips .
U
لب به صحبت بازنکرد
cross talk
U
تداخل صحبت
telephone frequency
U
فرکانس صحبت
coze
U
صحبت خودمانی
conversationalist
U
خوش صحبت
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
asides
U
صحبت تنها
chitchat
U
صحبت کوتاه
conversationist
U
خوش صحبت
aside
U
صحبت تنها
conversable
U
خوش صحبت
duologue
U
صحبت دونفری
my inter locvtor
U
طرف صحبت من
There is some talk of his resigning.
U
صحبت از استعفای اوست
monolog
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
he was talking about me
U
درخصوص من صحبت می کرد
dialogues
U
صحبت با شخص دیگر
interlocutor
U
طرف صحبت هم سخن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com