Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to go on a picnic
U
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
coaction
U
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
gangs
U
دسته جمعی عمل کردن
gang
U
دسته جمعی عمل کردن
ensemble
U
دسته جمعی
communal
U
دسته جمعی
collective
U
دسته جمعی
en masse
U
دسته جمعی
social
U
دسته جمعی
in company
U
دسته جمعی
ensembles
U
دسته جمعی
processional
U
دسته جمعی
all together
U
دسته جمعی
in chorus
U
دسته جمعی
to go a mumming
U
در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
volley bombing
U
شلیک دسته جمعی
collective fire
U
اتش دسته جمعی
picnics
U
گردش دسته جمعی
picnicked
U
گردش دسته جمعی
picnic
U
دسته جمعی خوردن
picnic
U
گردش دسته جمعی
polls
U
اخذرای دسته جمعی
polled
U
اخذرای دسته جمعی
poll
U
اخذرای دسته جمعی
genocide
U
کشتار دسته جمعی
picnics
U
دسته جمعی خوردن
processions
U
حرکت دسته جمعی
in mass
U
بطور دسته جمعی
ingrow
U
بطور دسته جمعی
salvoes
U
فریاد دسته جمعی
salvo
U
فریاد دسته جمعی
teamwork
U
کار دسته جمعی
power play
U
حمله دسته جمعی
procession
U
حرکت دسته جمعی
gang punch
U
منگنه دسته جمعی
collective security
U
تامین دسته جمعی
picnicked
U
دسته جمعی خوردن
paraded
U
تظاهرات عملیات دسته جمعی
parades
U
تظاهرات عملیات دسته جمعی
parading
U
تظاهرات عملیات دسته جمعی
scot ant lot
U
جریمه یامالیات دسته جمعی
flutters
U
بال زنی دسته جمعی
parade
U
تظاهرات عملیات دسته جمعی
flutter
U
بال زنی دسته جمعی
callective note
U
بیانیه یا یادداشت دسته جمعی
fluttering
U
بال زنی دسته جمعی
formicarm
U
زندگی دسته جمعی موریانه
formicary
U
زندگی دسته جمعی موریانه
fluttered
U
بال زنی دسته جمعی
anthem
U
سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
terpsichore
U
رب النوع رقص واوازهای دسته جمعی
collective bargaining
U
مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
anthems
U
سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
collectivism
U
وسایل تولید دسته جمعی ومشترک
acapella
U
اواز دسته جمعی بسبک کلیسایی
part song
U
آواز دسته جمعی بدون ساز
choir
U
بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
choirs
U
بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
head stock
U
راهنمای عملیات ورزشی دسته جمعی در مدارس وغیره
litany
U
مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
litanies
U
مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
frankpledge
U
مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
antistrophe
U
حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
symbion
U
موجود زندهای که بصورت دسته جمعی یا همزیستی زندگی کند
strikes
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
tenancy in common
U
حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
poussette
U
رقص دسته جمعی دایره وار رقص چوبی
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
collective bargaining
U
مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
collective guarantee
U
مسئولیت دسته جمعی مسئولیت تضامنی
processionize
U
با دسته رفتن
to go
U
با دسته رفتن
circulatory
U
وابسته بگردش خون
exodus
U
مهاجرت مهاجرت دسته جمعی
housed
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
roller bearing
U
یاتاقانی که میله ان باچند غلتک دیگر بگردش اید
to form into groups
U
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
pussyfoot
U
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
U
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
bundling
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
assort
U
دسته دسته کردن
classify
U
دسته دسته کردن
distribute
U
دسته دسته کردن
group
U
دسته دسته کردن
regiment
U
دسته دسته کردن
regiments
U
دسته دسته کردن
sorted
U
دسته دسته کردن
sorts
U
دسته دسته کردن
windrow
U
دسته دسته کردن
groups
U
دسته دسته کردن
sort
U
دسته دسته کردن
letterhead
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
to play at
U
شرکت کردن در
participate
U
شرکت کردن
contributing
U
شرکت کردن
participated
U
شرکت کردن
stand in
U
شرکت کردن
partaking
U
شرکت کردن
partakes
U
شرکت کردن
partaken
U
شرکت کردن
partake
U
شرکت کردن
stand-in
U
شرکت کردن
contribute
U
شرکت کردن
contributed
U
شرکت کردن
take a hand at
U
شرکت کردن در
go into
U
شرکت کردن در
contributes
U
شرکت کردن
participates
U
شرکت کردن
partook
U
شرکت کردن
participation
U
شرکت کردن
stand-ins
U
شرکت کردن
outsource
U
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
mounting
U
دسته و پشت بند دسته شمشیر
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
intercommon
U
باهم شرکت کردن
joined
U
شرکت کردن در پیوستن
joins
U
شرکت کردن در پیوستن
join
U
شرکت کردن در پیوستن
to enter into p with another
U
باکسی شرکت کردن
To sit for an examination.
U
درامتحان شرکت کردن
take part
U
دخالت یا شرکت کردن
sit for an examination
U
در امتحانی شرکت کردن
contributing
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
totake parts in something
U
در چیزی شرکت یادخالت کردن
conspired
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
to a oneself in
U
شرکت کردن یاشریک شدن
conspires
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
to undergo training
U
در یک دوره آموزشی شرکت کردن
to subscribe to a charity
U
در دادن اعانهای شرکت کردن
to ride a race
U
در اسب دوانی شرکت کردن
partaken
U
شرکت کردن شریک شدن در
participates
U
شرکت کردن سهیم شدن
partaking
U
شرکت کردن شریک شدن در
participated
U
شرکت کردن سهیم شدن
participate
U
شرکت کردن سهیم شدن
conspire
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
partakes
U
شرکت کردن شریک شدن در
conspiring
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
partake
U
شرکت کردن شریک شدن در
see to (something)
<idiom>
U
شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to row a race
U
در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
to empower somebody to participate
U
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
bundling
U
دسته کردن
aggroup
U
دسته کردن
trussed
U
دسته کردن
trusses
U
دسته کردن
truss
U
دسته کردن
wreathe
U
گل ها را دسته کردن
sheaf
U
دسته کردن
cluster
U
دسته کردن
batching
U
دسته کردن
faggots
U
دسته کردن
wreathing
U
گل ها را دسته کردن
faggot
U
دسته کردن
fagot
U
دسته کردن
trussing
U
دسته کردن
bundle
U
دسته کردن
bundles
U
دسته کردن
band
U
دسته کردن
bands
U
دسته کردن
wreathes
U
گل ها را دسته کردن
wreathed
U
گل ها را دسته کردن
nosegay
U
دسته گل یایک دسته علف
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
sorted
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
sort
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
paperless
U
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to move one's operation offshore
U
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
to bar somebody from a competition
U
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
ratings
U
دسته بندی کردن
record blocking
U
دسته کردن رکوردها
classify
U
دسته بندی کردن
to form into groups
U
دسته بندی کردن
resorted
U
دسته بندی کردن
clusters
U
سنبله دسته کردن
cluster bombs
U
سنبله دسته کردن
cluster bomb
U
سنبله دسته کردن
regimentalation
U
دسته بندی کردن
categorises
U
دسته بندی کردن
categorised
U
دسته بندی کردن
quire
U
کاغذ را دسته کردن
group
U
دسته بندی کردن
rating
U
دسته بندی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com