English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cost plus U بعلاوه سود معینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
standardises U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
moreover <adv.> U بعلاوه
therewithal U بعلاوه
withal U بعلاوه
in a. to U بعلاوه
on top of <idiom> U بعلاوه
as well U بعلاوه
as well as U بعلاوه
forbye U بعلاوه
forby <adv.> U بعلاوه
therewith U بعلاوه
further U بعلاوه
furthered U بعلاوه
far U بعلاوه
into the bargain U بعلاوه
furthermore <adv.> U بعلاوه
supra U بعلاوه
thereto U بعلاوه
adside from U بعلاوه
furthering U بعلاوه
furthers U بعلاوه
additionally <adv.> U بعلاوه
further [moreover] <adv.> U بعلاوه
aside from that <adv.> U بعلاوه
in addition <adv.> U بعلاوه
again U بعلاوه
on top of this <adv.> U بعلاوه
over and above <adv.> U بعلاوه
what is more <adv.> U بعلاوه
beyond that <adv.> U بعلاوه
likewise U هم بعلاوه
also [moreover] <adv.> U بعلاوه
besides <adv.> U بعلاوه
on to <adv.> U بعلاوه
on top of that <adv.> U بعلاوه
plus U بعلاوه
plus sign U علامت بعلاوه
besides U بعلاوه نزدیک
plus signs U علامت بعلاوه
also U همینطور بعلاوه
farther U بعلاوه قدری
too U بعلاوه نیز
One plus one is [equal] two. U یک بعلاوه یک برابر [است با] دو.
with costs U بعلاوه هزینه دادرسی
beside U دریک طرف بعلاوه
cost plus a fixed fee U هزینه بعلاوه حق الزحمه ثابت
adjutantship U معینی
adjutancy U معینی معاونت
he is at a loose end U کار معینی ندارد
inbound U محصور در حدود معینی
station U درپست معینی گذاردن
stations U درپست معینی گذاردن
ageless U بدون عمر معینی
stationed U درپست معینی گذاردن
kelvin U درجه حرارت کلوین که برابردرجه سانتیگراد بعلاوه عدد372 است
tonner U کامیون دارای فرفیت معینی
local option U اختیار تعیین محل معینی
predecease U پیش ازواقعه معینی مردن
emplace U در محل معینی قرار دادن
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
models U مطابق مدل معینی در اوردن
model U مطابق مدل معینی در اوردن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
orb U بدور مدار معینی گشتن
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
tonner U کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
protraction U نقشه کشی طبق مقیاس معینی
calibrated U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrate U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
term insurance U بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
calibrates U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrating U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
cover drive U ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
off break U کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
blood count U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood counts U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
section hand U کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
cover point U محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
capias U حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
ejectment U باز پس گرفتن زمین غصبی ازغاصب بعلاوه کلیه خسارات وارده به مالک اصلی
time zones U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zone U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
forty one billiard U بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
camporee U اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
humidistat U اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
clearing and switch buying U توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
minister resident U صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts U قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
equitable estate U در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
bond U سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
cross line U بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
viewport U فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
helmzhold resonator U محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
musicom U یک زبان برنامه نویسی تصنیفی که روش هایی برای تولید تصنیفهای موسیقی اصیل بعلاوه موسیقی ترکیبی ارائه میدهد
gyrodyne U رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
do while U یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
grand larceny U سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
particularity U دارای خصوصیات معینی خصوصیات برجسته
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
accelerators U ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
wire matrix printer U یک چاپگر برخوردی که علائم ماتریس نقطهای را در هربار علامت با فشردن انتهای سیم معینی بر روی نوارمرکبی و کاغذ چاپ میکند چاپگر ماتریسی سیمی
accelerator ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
dosage U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com