English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
favourably U بطور مساعد یا مطلوب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fairly U بطور مساعد
prosperouly U بطور مساعد
auspiciously U بطور مساعد
propitiously U بطور مساعد یا موافق خجسته وار
utopiannism U اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
inclinable U مساعد
furthersome U مساعد
large hearted U مساعد
friendlies U مساعد
propitious U مساعد
friendliest U مساعد
favorable U مساعد
friendlier U مساعد
favourable U مساعد
towardly U مساعد
friendly U مساعد
favouring or vor U مساعد
adjutant U مساعد
adjutants U مساعد
auspicious U مساعد
fortunate U مساعد
tailwind U باد مساعد
favourable U جواب مساعد
auspiciousness U مساعد بودن
good fortune U بخت مساعد
tailwinds U باد مساعد
conducive U سودمند مساعد
favourableness U مساعد بودن
view favourably U با نظر مساعد نگریستن
receptor U ستاره مساعد گیرنده
receptors U ستاره مساعد گیرنده
inclinable to something U مساعد برای چیزی
have one's ass in a sling <idiom> U دریک وضع نا مساعد بودن
vambrace U ساعد پوش زره مساعد
talk up U بانظر مساعد مورد بحث قراردادن
To view something approvingly ( favourably ) . U چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
favorable balance of trade U موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
favorite U مطلوب
favorable U مطلوب
indign U نا مطلوب
favourite or vor U مطلوب
coveted U مطلوب
optimum U حد مطلوب
optimum U مطلوب
favourite U مطلوب
favorites U مطلوب
optimal U حد مطلوب
desired U مطلوب
favourites U مطلوب
desired leading U مسیر مطلوب
optimum U حالت مطلوب
optimum U مقدار مطلوب
safe velocity U سرعت مطلوب
optimal solution U راه حل مطلوب
ideals U کمال مطلوب
optimum height U ارتفاع مطلوب
optimum output U تولید مطلوب
at a premium U بسیار مطلوب
favourable U موافق مطلوب
optimum point U نقطه مطلوب
optimum population U حد مطلوب جمعیت
optimum speed U سرعت مطلوب
merit goods U کالاهای مطلوب
desirable U خواستنی مطلوب
target profit U سود مطلوب
ideal U کمال مطلوب
economic order quantity U حد مطلوب سفارش
lief U مطلوب مایل
nice U دلپذیر مطلوب
nicer U دلپذیر مطلوب
nicest U دلپذیر مطلوب
inflationary gap U سطح اشتغال مطلوب
to be in demand U خریدارداشتن مطلوب بودن
desired rate of development U نرخ مطلوب توسعه
optimal U مربوط به کمال مطلوب
optimal planning U برنامه ریزی مطلوب
optimization U بدست اوردن حد مطلوب
optimum allocation of resources U تخصیص مطلوب منابع
towardly U امید بخش مطلوب
ideal irrigation interval U فاصله مطلوب ابیاری
eligible U واجد شرایط مطلوب
blander U شیرین و مطلوب نجیب
blandest U شیرین و مطلوب نجیب
It is much sought after. بسیار مطلوب است.
bland U شیرین و مطلوب نجیب
ideally U مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
idealistic U مطلوب وابسته به ارمان گرایی
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
desired rate of capital accumulation U نرخ تراکم سرمایه مطلوب
your action produced the desired effect U اقدامتان اثر مطلوب بخشید
desired ground zone U نقطه ترکش اتمی مطلوب
To obtain the desired result . U نتیجه مطلوب را بدست آوردن
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
beau ideal U زیبای تمام عیار کمال مطلوب
desired leading U سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
desideratum U ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
tuners U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuner U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
haustellate U دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
to incline on's ear U با نظر مساعد گوش دادن گوش فرا گرفتن
weatherly U حرکت در مسیر باد دارای باد مساعد
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
slot machine U ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
slot machines U ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
favourble balance of trade U تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
captures U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
nympholept U کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
capture U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively U بطور نافذ بطور زننده
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
martially U بطور جنگی بطور نظامی
forward chaining U روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining U روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
pitch setting U تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pareto optimality U حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
ideal index U شاخص کمال مطلوب شاخص ایده ال
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
tone U به رنگ مطلوب دراوردن رنگ
tones U به رنگ مطلوب دراوردن رنگ
logogriph U نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
drawing U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
desired investment U سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
favorites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
streakily U بطور خط خط
atilt U بطور کج
loosely U بطور شل یا ول
confusedly U بطور در هم و بر هم
wetly U بطور تر
lastingly U بطور پا بر جا
meanly U بطور بد
flabbily U بطور شل و ول
transtively U بطور
compositely U بطور مرکب
determinately U بطور معین
cloudily U بطور تیره
prevalently U بطور شایع
deplorably U بطور اسفناک
connectedly U بطور متصل
detestably U بطور منفور
clandestinely U بطور مخفی
pestilently U بطور کشنده
digressively U بطور منحرف
desultorily U بطور بی ترتیب
practicably U بطور عملی
destructively U بطور مخرب
compatibly U بطور موافق
problematically U بطور مشکوک
plenarily U بطور کامل
durably U بطور مستمر
commodiously U بطور راحت
destructively U بطور مهلک
comkplimentarily U بطور تعارفی
plaintively U بطور غم انگیز
dingily U بطور تیره
disagreeably U بطور نامطبوع
durably U بطور مداوم
pinchingly U بطور مبرم
consumedly U بطور زیاد
preposterously U بطور غیرطبیعی
contagiously U بطور مسری
preposterously U بطور مهمل
cozily U بطور راحت
doubliy U بطور مضاعف
preventively U بطور دافع
contrarily U بطور متضاد
contrary to nature U بطور معجزه
pettily U بطور کوچک
picturesquely U بطور روشن
pettily U بطور جزئی
preposterously U بطور نا معقول
editorially U بطور چاپی
discernibly U بطور معلوم
comprehensibly U بطور مفهوم
disconnectedly U بطور منفصل
dispersedly U بطور متفرق
comprehensively U بطور جامع
divergently U بطور متباین
declaredly U بطور اعلام
compulsorily U بطور اجباری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com