Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
evanesce
U
بطرف صفر میل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
starboard
U
بطرف راست حرکت کردن
side sweep and over under
U
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
skate off
U
حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
to push down
U
بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
upthrust
U
بطرف بالا پرتاب کردن
uptilt
U
بطرف بالا کج کردن
Other Matches
skyward
U
بطرف اسمان بطرف بالا
in
U
بطرف
in-
U
بطرف
into
U
بطرف
at
U
بطرف
levo
U
بطرف چپ
mesal
U
بطرف وسط
abaft
U
بطرف عقب
manward
U
بطرف انسان
to win over to one's side
U
بطرف خوداوردن
without
U
بطرف خارج
to
U
بطرف روبطرف
frontwards
U
بطرف جلو
apporro
U
بطرف جلو
with
U
بطرف درجهت
atop
U
بطرف بالا
edgeways
U
بطرف جلوباشد
upwards
U
بطرف بالا
mesail
U
بطرف وسط
upgrading
U
بطرف بالا
frontward
U
بطرف جلو
riverward
U
بطرف رودخانه
upward
U
بطرف بالا
upgrades
U
بطرف بالا
upgraded
U
بطرف بالا
rearward
U
بطرف عقب
upgrade
U
بطرف بالا
heavenward
U
بطرف اسمان
onwards
U
بطرف جلو
forwards
U
بطرف جلو
aport
U
بطرف چپ کشتی
coastwards
U
بطرف ساحل
homes
U
بطرف خانه
dorsad
U
بطرف پشت
mediad
U
بطرف وسط
downwards
U
بطرف پائین
earthward
U
بطرف زمین
earthwards
U
بطرف زمین
eastwards
U
بطرف مشرق
to the east of
U
بطرف مشرق
edgewise
U
بطرف لبه
on
U
بعلت بطرف
toward
U
بطرف نسبت به
pakkorro
U
بطرف بیرون
homeward
U
بطرف منزل
home
U
بطرف خانه
coastward
U
بطرف ساحل
orients
U
بطرف خاوررفتن
cityward
U
بطرف شهر
orienting
U
بطرف خاوررفتن
orient
U
بطرف خاوررفتن
cephalad
U
متمایل بطرف سر
athwart
U
از طرفی بطرف دیگر
nobbling
U
بطرف خود اوردن
nobbles
U
بطرف خود اوردن
northeastward
U
بطرف شمال شرقی
northwardly
U
بطرف شمال شمالی
nobble
U
بطرف خود اوردن
astern
U
بطرف عقب پسین
cephalad
U
متمایل بطرف راس
ap chagi
U
ضربه پا بطرف جلو
inwards or inward
U
بطرف داخل بباطن
nobbled
U
بطرف خود اوردن
norther
U
بیشتر بطرف شمال
biteuro chagi
U
ضربه پا بطرف اریب
front
U
بطرف جلو روکردن به
adaxial
U
متمایل بطرف محور
gravitated
U
متمایل شدن بطرف
leans
U
تکیه دادن بطرف
outward
U
بطرف خارج بیرونی
ashore
U
بکنار بطرف ساحل
leaned
U
تکیه دادن بطرف
lean
U
تکیه دادن بطرف
southern
U
جنوبا بطرف جنوب
ina northerly direction
U
بطرف شمال شمالا
downstroke
U
ضربه بطرف پایین
downswing
U
نوسان بطرف پایین
inboard
U
بطرف مرکز کشتی
stern wards
U
بطرف عقب کشتی
stern ward
U
بطرف عقب کشتی
gravitates
U
متمایل شدن بطرف
southeastward
U
بطرف جنوب شرقی
gravitate
U
متمایل شدن بطرف
outwards
U
بطرف خارج بیرونی
upstroke
U
خط منبسط بطرف بالا
upthrust
U
حرکت بطرف بالا
phototropism
U
گرایش بطرف نور
upwell
U
بطرف بالا رفتن
deasil
U
متمایل بطرف راست
gravitating
U
متمایل شدن بطرف
northwestwards
U
بطرف شمال غربی
fronting
U
بطرف جلو روکردن به
upthrow
U
بطرف بالاانداختن تحول شدید
transposes
U
بطرف دیگر معادله بردن
outcurve
U
انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
upstroke
U
حرکت قلم بطرف بالا
pull
U
بطرف خود کشیدن کشش
bate
U
بال زدن بطرف پایین
pulls
U
بطرف خود کشیدن کشش
transpose
U
بطرف دیگر معادله بردن
retrorse
U
بطرف پایین و عقب خم شده
soiuth ward
U
بطرف جنوب متمایل بجنوب
transposing
U
بطرف دیگر معادله بردن
overhand
U
بازی با دست بطرف بالا
westward
U
بسوی باختر بطرف مغرب
westwards
U
بسوی باختر بطرف مغرب
strelli
U
غلت عقب بطرف بالانس
dextrorotation
U
گردش بطرف قطب راست
cockshot
U
پرتاب تیر بطرف هدف
adductor
U
تمایل عضو بطرف محور
cockshy
U
پرتاب تیر بطرف هدف
step turn
U
چرخش بطرف پایین تپه
south wards
U
بطرف جنوب متمایل بجنوب
bind
U
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
capacole
U
چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
levorotary
U
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
gravitated
U
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
levorotatory
U
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
comebacker
U
ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
binds
U
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
gravitate
U
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
banked turn
U
انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
called shot
U
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
gravitates
U
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitating
U
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
banking track
U
انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
lordosis
U
انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
place kick
U
توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
to face somebody
[something]
U
چهره خود را بطرف کسی
[چیزی]
گرداندن
downbeat
U
حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
upload
U
نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
in and in
U
مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
leg break
U
بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
out and in
U
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
deflection
U
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections
U
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
downwash
U
زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
nose down
U
خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
transposition
U
انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
retrorocket
U
راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
wash in
U
پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
jet propulsion
U
جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
upwash
U
حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
tabbed flap
U
فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ssquare rig
U
کشتی دکل دار دارای بادبان خم شده بطرف دکل
skittle
U
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
nose up
U
چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
inflexed
U
منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
pinches
U
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinch
U
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
aft
U
قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
up the river
U
سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
onshore
U
روی ساحل متوجه بطرف ساحل
chinaman
U
زمین خوردن و بلند شدن توپ توپ انداز چپ- دست بطرف توپزن راست دست
inshore
U
بطرف ساحل جلو ساحل
down
U
سوی پایین بطرف پایین
eastern
U
ساکن شرق بطرف شرق
differential ailerons
U
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com