Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
landward
U
بسوی خشکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
against
U
بسوی
into
U
بسوی
off
U
بسوی
towards
U
بسوی
toward
U
بسوی
at
U
بسوی
to
U
بسوی
skyward
U
بسوی اسمان
to put a bout
U
بسوی دیگرگرداندن
spaceward
U
بسوی فضا
seaward
U
بسوی دریا
east
U
بسوی خاوررفتن
south wards
U
بسوی جنوب
soiuth ward
U
بسوی جنوب
selenotropic
U
بسوی ماه
eastbound
U
بسوی شرق
landward
U
بسوی زمین
earthward
U
بسوی زمین
inpouring
U
بسوی درون
easterly
U
بسوی شرق
aport
U
بسوی بندر
off
U
عازم بسوی
onward
U
بسوی جلو
over-
U
بسوی دیگر
over
U
بسوی دیگر
leanness
U
خشکی
dry gap bridge
U
پل خشکی
drought
U
خشکی
aridity
U
خشکی
mainland
U
خشکی
dryness
U
خشکی
rigidity
U
خشکی
land n
U
خشکی
droughts
U
خشکی
terra firma
U
خشکی
land
U
خشکی
barrenness
U
خشکی
dry land
U
خشکی
constipation
U
خشکی
crispness
U
خشکی
drouth
U
خشکی
stiffness
U
خشکی
parchedness
U
خشکی
xeransis
U
خشکی
introrsal
U
رو کننده بسوی درون
infalling
U
ریزش بسوی درون
aslant
U
بسوی سراشیب اریبی
goal kick
U
شوت بسوی دروازه
base running
U
دویدن بسوی پایگاه
drive to maturity
U
حرکت بسوی بلوغ
northward
U
بسوی شمال شمالا
earthbound
U
متوجه بسوی زمین
introrse
U
رو کننده بسوی درون
introverts
U
بسوی درون کشیدن
introvert
U
بسوی درون کشیدن
make for
U
پیش رفتن بسوی
northwards
U
بسوی شمال شمالا
sentimentalism
U
گرایش بسوی احساسات
southwestward
U
بسوی جنوب غربی
southwestwards
U
بسوی جنوب غربی
uptrend
U
تمایل بسوی بالا
wester
U
بسوی باختر رفتن
propulsion
U
فشار بسوی جلو
sentimentality
U
گرایش بسوی احساسات
shooting
U
شوت بسوی دروازه
orientate
U
توجه بسوی خاور
orientates
U
توجه بسوی خاور
orientating
U
توجه بسوی خاور
introversion
U
برگشت بسوی درون
shootings
U
شوت بسوی دروازه
chapt
U
خشکی زدن
land breeze
U
باد خشکی
landlocked
U
محاط در خشکی
lands man
U
اهل خشکی
xerophytes
U
خشکی پسند
constipate
U
خشکی اوردن
corkiness
U
سبکی خشکی
stiff neck
U
خشکی گردن
hypnotic rigidity
U
خشکی هیپنوتیسمی
landsman
U
اهل خشکی
overland route
U
راه خشکی
huskiness
U
درشتی خشکی
zerophytes
U
خشکی پسند
catatonic rigidity
U
خشکی کاتاتونیایی
ankylosis
U
خشکی بند
waterfronts
U
پیشرفتگی خشکی در اب
loosened
U
از خشکی در اوردن
aground
U
به خشکی نشسته
landings
U
ورود به خشکی
landlocked
U
محصور در خشکی
spit
U
یک نقطه از خشکی
spits
U
یک نقطه از خشکی
waterfront
U
پیشرفتگی خشکی در اب
landfall
U
دیدن خشکی
loosen
U
از خشکی در اوردن
landfalls
U
دیدن خشکی
landing
U
ورود به خشکی
overland
U
از راه خشکی
loosens
U
از خشکی در اوردن
absolute drought
U
خشکی مطلق
loosening
U
از خشکی در اوردن
plinking
U
تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
westwards
U
بسوی باختر بطرف مغرب
south
U
بسوی جنوب نیم روز
continuation
U
حرکت مداوم بسوی سبد
She is the center of attraction .
U
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
westward
U
بسوی باختر بطرف مغرب
indraght
U
ریزش چیزی بسوی درون
indraft
U
ریزش چیزی بسوی درون
upsurge
U
بسوی بالا موج زدن
adductive
U
استشهادی بسوی محور کشنده
dry mouth
U
خشکی دهان
[پزشکی]
chap
U
خشکی زدن پوست
dry mouth syndrome
U
خشکی دهان
[پزشکی]
He is curt ( rigid , strict ) .
U
آدم خشکی است
xerostomia
U
خشکی دهان
[پزشکی]
welter
U
درهم و برهمی خشکی
constipation
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
costiveness
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
dyschezia
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
terrarium
U
نمایشگاه جانوران خشکی
eschar
U
خشکی پوست زخم
terraqueous
U
شامل خشکی ودریا
spit
U
پیشرفت خشکی در دریا
land lubber
U
ادم خشکی مانده
land carriage
U
حمل و نقل خشکی
spits
U
پیشرفت خشکی در دریا
landside
U
طرف روبه خشکی
We made a long step toward success.
U
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
postward
U
بسوی محل شروع اسب دوانی
the odds are in our favour
U
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
overland mail
U
پستی که از راه خشکی برود
amphibian vehicle
U
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
land
U
به خشکی امدن پیاده شدن
sniped
U
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe
U
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes
U
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
To go cap in hand to someone.
U
دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
send down
U
پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
transhumant
U
حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
sniping
U
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
portage
U
حمل قایق سبک روی خشکی
road haulier
U
حمل کننده کالا از طریق خشکی
landsman
U
کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
landfalls
U
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfall
U
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
tomorow morning . I wI'll leavew for london.
U
فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
delayed steal
U
دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
drive to maturity
U
جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
landfall n
U
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
holm
U
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
horse
U
اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
ferryboat
U
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats
U
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
played
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
gaff
U
میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
landing net
U
تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
gain ground
U
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
advances
U
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advancing
U
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advance
U
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
drives
U
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive
U
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
exsiccative
U
داروی خشکاننده داروی خشکی اوز
exsiccant
U
داروی خشکاننده داروی خشکی اور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com