Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
size up
<idiom>
U
بسته به شرایط ،برانداز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
glance
U
برانداز کردن
glances
U
برانداز کردن
glanced
U
برانداز کردن
to take stock of
U
برانداز کردن
to look one up and down
U
کسیرا برانداز کردن
glances
U
برانداز
glanced
U
برانداز
glance
U
برانداز
ruinous
U
خانمان برانداز
gift wrap
U
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
ruinously
U
بطور خانمان برانداز
wharfinger
U
مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
dynamic condition
U
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
U
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
make a difference
<idiom>
U
شرایط را عوض کردن
turn the tables
<idiom>
U
عوض کردن شرایط
restructure
U
شرایط وام را عوض کردن
get in the swing of things
<idiom>
U
به شرایط جدید عادت کردن
restructured
U
شرایط وام را عوض کردن
restructures
U
شرایط وام را عوض کردن
packet
U
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packets
U
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
reschedules
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
to satisfy conditions
U
شرایط را برآورده کردن
[ریاضی]
[فیزیک]
rescheduling
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedule
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
To stipulate.
U
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
To preserve the status quo .
U
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
to live like animals
[in a place]
U
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
packaging
U
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
rigs
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
overpacking
U
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
shook
U
بسته کردن
pack
U
بسته کردن
packs
U
بسته کردن
pack
U
بسته بندی کردن
parcels
U
بسته بندی کردن
parceling
U
بسته بندی کردن
parcel
U
بسته بندی کردن
packing
U
بسته بندی کردن
packs
U
بسته بندی کردن
to commit oneself
U
خودراگرفتاریا بسته کردن
stripping
U
بسته بندی کردن
packets
U
بسته بندی کردن
packet
U
بسته بندی کردن
wraps
U
بسته بندی کردن
wrap
U
بسته بندی کردن
put-up
U
بسته بندی کردن
put up
U
بسته بندی کردن
child window
U
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
packages
U
قوطی بسته بندی کردن
botton
U
بسته شدن تکمه کردن
packaged
U
قوطی بسته بندی کردن
package
U
قوطی بسته بندی کردن
pack
U
بسته کردن یکدست ورق بازی
packets
U
یچ کردن بسته ها داده ارسال میکند
shunted
U
موازی کردن بستن بسته شدن
packs
U
بسته کردن یکدست ورق بازی
shunt
U
موازی کردن بستن بسته شدن
shunts
U
موازی کردن بستن بسته شدن
packet
U
یچ کردن بسته ها داده ارسال میکند
multicast packet
U
بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
unpacks
U
غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
unpack
U
غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
unpacking
U
غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
area
U
دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
areas
U
دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
slated items
U
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
padding
U
حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
images
U
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
U
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
dizen
U
دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
terming
U
شرایط
the conditions
U
شرایط ان
termed
U
شرایط
term
U
شرایط
terms
U
شرایط
conditions
U
شرایط
bona fide
U
واجد شرایط
terms of trade
U
شرایط مبادله
terms and conditions
U
ضوابط و شرایط
initial condition
U
شرایط اولیه
liner terms
U
شرایط خط کشتیرانی
conditions of use
U
شرایط کاربرد
no bed of roses
<idiom>
U
شرایط سختوبد
given conditions
U
شرایط معلوم
given conditions
U
شرایط معینه
ball games
U
شرایط وضعیت
ball game
U
شرایط وضعیت
implied terms
U
شرایط ضمنی
suitable conditions
U
شرایط مناسب
qualified
U
واجد شرایط
implied terms
U
شرایط تلویحی
conference terms
U
شرایط کنفرانس
spring conditions
U
شرایط بهاری
plateaus
U
شرایط پایا
plateau
U
شرایط پایا
terms of payment
U
شرایط پرداخت
second order conditions
U
شرایط ثانوی
disadvantages
U
شرایط نامساعد
stability conditions
U
شرایط ثبات
boundary conditions
U
شرایط مرزی
usual conditions
U
شرایط معمول
existing circumstances
U
شرایط موجود
conditions
U
شرایط اوضاع
working conditions
U
شرایط کار
adverse factors
U
شرایط نامساعد
plateaux
U
شرایط پایا
eligible
U
واجد شرایط
marginal conditions
U
شرایط نهائی
actude conditions
U
شرایط حاد
actude conditions
U
شرایط شدید
terms of trade
U
شرایط معامله
requirements of the credit
U
شرایط اعتبار
standard condition
U
شرایط استاندارد
tropical condition
U
شرایط گرمسیری
qalified
U
واجد شرایط
ambient conditions
U
شرایط محیطی
standard conditions
U
شرایط متعارفی
disadvantage
U
شرایط نامساعد
credit terms
U
شرایط اعتبار
sufficient conditions
U
شرایط کافی
light conditions
U
شرایط نور
qulifications
U
واجد شرایط
admission requirements
U
شرایط پذیرش
necessary conditions
U
شرایط لازم
qualifications
U
شرایط لازم
mutual terms
U
شرایط متقابل
makings
U
شرایط لازم
qualifies
U
واجد شرایط
standard temperature and pressure
U
شرایط متعارفی
conditions of purchase
U
شرایط خرید
conditions of contract
U
شرایط قرارداد
present conditions
U
شرایط فعلی
tight spot
<idiom>
U
شرایط سخت
requirements
U
شرایط لازم
normal temperature and pressure
U
شرایط استاندارد
payment terms
U
شرایط پرداخت
qualification
U
واجد شرایط
normal temperature and pressure
U
شرایط متعارفی
competitive conditions
U
شرایط رقابت
fair play
U
شرایط برابر
standard temperature and pressure
U
شرایط استاندارد
equilibrium conditions
U
شرایط تعادل
average conditions
U
شرایط عادی
final cinditions
U
شرایط پایانی
condition of readiness
U
شرایط امادگی
ballistic conditions
U
شرایط بالیستیکی
qualification
U
وضعیت شرایط
dis qualified
U
فاقد شرایط
final cinditions
U
شرایط فینال
competition conditions
U
شرایط رقابت
boundary conditions
U
شرایط حدی
emergency conditions
U
شرایط اضطراری
conditions of (the) competition
U
شرایط رقابت
settlement terms
U
شرایط تسویه
average conditions
U
شرایط متوسط
terms of shipment
U
شرایط حمل
settlement terms
U
شرایط پرداخت
shipping terms
U
شرایط حمل
delivery terms
U
شرایط تحویل
Russian roulette
<idiom>
U
شرایط پرخطر
qualify
U
واجد شرایط
provisions of a contract
U
شرایط قرار داد
eligible
U
واجد شرایط مطلوب
qualificatory
U
واجد شرایط کننده
qualify for
U
واجد شرایط بودن
qualified
U
دارای شرایط لازم
conditions
U
مقررات و شرایط اسبدوانی
conditions of sale
U
شرایط اساسی معامله
quantify
U
واجد شرایط شدن
machining requirments
U
شرایط براده برداری
ineligible
U
فاقد شرایط لازم
second order conditions
U
شرایط مرتبه دوم
unqualified
U
فاقد شرایط لازم
quantifying
U
واجد شرایط شدن
circumstance
U
شرایط محیط اهمیت
quantified
U
واجد شرایط شدن
tenders conditions
U
شرایط عمومی مناقصه
through the mill
<idiom>
U
تجربه شرایط مشکل
meet
U
مطابق شرایط بودن
it does not s. the condition
U
واجدان شرایط نیست
support conditions
U
شرایط تکیه گاهی
volcanism
U
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
qualified
U
واجد شرایط لازمه
entry group
U
گروه واجد شرایط
investigation of foundation conditions
U
تحقیق شرایط شالوده
bend
U
شرایط خمیدگی زانویی
quantifies
U
واجد شرایط شدن
terms and conditions of the credit
U
ضوابط و شرایط اعتبار
ineligibility
U
فقدان شرایط لازم
feudatory
U
تابع شرایط تیول
other things being equal
U
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
tight squeeze
<idiom>
U
شرایط سخت تجاری
meets
U
مطابق شرایط بودن
to impose conditions
U
با شرایط سنگین بارکردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com