English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (788 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
salivate U بزاق ترشح کردن
salivated U بزاق ترشح کردن
salivates U بزاق ترشح کردن
salivating U بزاق ترشح کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
slaver U گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
Other Matches
salivation U ترشح بزاق
liquefacient U عامل موجب ترشح ترشح کننده
suppuration U ترشح ریم ترشح چرک
splutter U ترشح کردن
spluttered U ترشح کردن
secretes U ترشح کردن
spluttering U ترشح کردن
sprinkles U ترشح کردن
plash U ترشح کردن
splatter U ترشح کردن
splattered U ترشح کردن
splattering U ترشح کردن
splatters U ترشح کردن
secreted U ترشح کردن
secreting U ترشح کردن
secrete U ترشح کردن
splutters U ترشح کردن
splashing U ترشح کردن
sprinkled U ترشح کردن
discharge U ترشح کردن
spatters U ترشح کردن
spattering U ترشح کردن
discharges U ترشح کردن
splash U ترشح کردن
spattered U ترشح کردن
splashes U ترشح کردن
sprinkle U ترشح کردن
spatter U ترشح کردن
lactate U شیر ترشح کردن
sprinkle U پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkled U پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkles U پاشیدن افشاندن ترشح کردن
spit U بزاق
spits U بزاق
saliva U بزاق
sputum U بزاق
salivation U ایجاد بزاق
salivating U بزاق ایجادکردن
ptyalism U سیلان بزاق
slobbers U بزاق زدن به
salivates U بزاق ایجادکردن
salivated U بزاق ایجادکردن
insalivation U اختلاط با بزاق
slobber U بزاق گلیز
sialagogue U مدر بزاق
slobber U بزاق زدن به
slobbered U بزاق گلیز
slobbered U بزاق زدن به
slobbering U بزاق گلیز
slobbering U بزاق زدن به
slobbers U بزاق گلیز
sialagogic U بزاق اور
salivation U بزاق اوری
salivate U بزاق ایجادکردن
ptyalin U ماده تخمیری بزاق
saliva test U ازمایش بزاق دهان اسب
insalivate U با خدو اغشتن با بزاق امیختن
parotid U وابسته بغده بزاق زیرگوش
transpiration U ترشح
sprinkles U ترشح
leakage U ترشح
spatter U ترشح
sprays U ترشح
splash U ترشح
spraying U ترشح
secretion U ترشح
sprayed U ترشح
spray U ترشح
spattering U ترشح
spatters U ترشح
spattered U ترشح
splashes U ترشح
sprinkle U ترشح
splutters U ترشح
splutter U ترشح
spluttering U ترشح
flux U ترشح
splashing U ترشح
spluttered U ترشح
transudation U ترشح
transudate U ترشح
leakages U ترشح
sprinkled U ترشح
splashy U دارای ترشح
internal secretion U ترشح درونی
discharge U انفصال ترشح
actescence U ترشح شیر
he was splashed all over U سرتا پا ترشح شد
secretionary U ترشح کننده
spoondrift U ترشح امواج
anuria U قطع ترشح
brights disease U ترشح بول
splash U صدای ترشح
splashes U دارای ترشح
splashing U صدای ترشح
jakes U ترشح مدفوع
splashes U صدای ترشح
discharges U انفصال ترشح
splash U دارای ترشح
galactopoiesis U ترشح شیر
splashing U دارای ترشح
anuria U نقص در ترشح ادرار
actescent U ترشح کننده شیر
agalaxy U قلت ترشح شیر
liquefacient U مایع ترشح کننده
pyosis U ترشح ریم چرک
agalactia U قلت ترشح شیر
lactogenic U موجب ترشح شیر
exudate U ترشح التهابی برون نشست
vaginicolous U ترشح کننده یاساکن نیام
glands U هر عضو ترشح کننده دشبل
paracholia U ترشح غیر عادی زرداب
gland U هر عضو ترشح کننده دشبل
tuberculotoxin U مواد سمی که از باسیل کخ ترشح میشود
adrenal U مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
spraying U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
gastrin U هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
sprays U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
transpirable U قابل ترشح فاش شدنی رخنه پذیر
phlegm [secretion in the airway during inflammation] U بلغم [مخاط] [ترشح در دستگاه تنفسی در زمان التهاب] [پزشکی]
mucus [secretion of the mucous membranes] U خلط [بلغم] [ماده لزج] [ترشح غشا مخاطی] [پزشکی]
acromegaly U رشد بیش ازاندازهء سرو دست و پا در اثر ترشح زیاد غدهء
yellow bile U مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
endocrine U غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
incretion U ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com