English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ellipsis U بریده گویی
cluttering U بریده گویی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
smatterer U کسیکه بریده بریده حرف میزند
gasped U بریده بریده نفس کشیدن
staccato U بطور بریده بریده اداکردن
gasps U بریده بریده نفس کشیدن
gasping U بریده بریده نفس کشیدن
gasp U بریده بریده نفس کشیدن
chiromancy U پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
slash U بریده بریده کردن
slashed U بریده بریده کردن
slashes U بریده بریده کردن
giggled U با نفس بریده بریده
giggles U با نفس بریده بریده
giggling U با نفس بریده بریده
broken sleep U خواب بریده بریده
giggle U با نفس بریده بریده
telnet U پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
by snathces U بریده بریده
lobed U بریده بریده
brokenly U بریده بریده
cut U بریده
interrupted line U خط بریده بریده
cuts U بریده
edge notched U لب بریده
dimension stone U سنگ بریده
lumbered U تیر بریده
exploded view U منظره بریده
lumbers U تیر بریده
premorse U بریده شده
bonnyclabber U شیر بریده
intrenchant U بریده نشدنیentrench
chopped U ضربه بریده
crop eared U گوش بریده
to pant for breath U بریده دم زدن
lumber U تیر بریده
chop U پاس بریده
gasping U نفس بریده
gasps U نفس بریده
sectile U بریده شدنی
chop U ضربه بریده
gasped U نفس بریده
chopped U پاس بریده
sawn joint U درز بریده
lumbering U تیر بریده
gasp U نفس بریده
uncut U بریده نشده
paring U ناخن بریده شده
mutilated U اندام بریده مغلوط
brokenly U بطور شکسته یا بریده
to fall off U سواشدن بریده شدن
cut back bitumens U قیرهای محلول پس بریده
dissevere U جداشدن بریده شدن
shoot set U پاس تیز یا بریده
parings U ناخن بریده شده
julienne U ابگوشت سبزیجات بریده شده
to turn U بریده شدن [آشپزی و غذا]
to turn sour U بریده شدن [آشپزی و غذا]
to go off [ British E] U بریده شدن [آشپزی و غذا]
skive U قسمت بریده چرم نواره
skived U قسمت بریده چرم نواره
skiving U قسمت بریده چرم نواره
skives U قسمت بریده چرم نواره
exploded view U منظره شکافته شده مدل بریده
scrap U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapped U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapping U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scraps U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
logjam U انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
to slit hide into thongs U پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
cut brackets U [تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
The milk [the wine] has already turned [gone off] . U شیر [شراب] پیش از این بریده شده است.
dimension stone U سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
scrap book U مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
to halve two timbers U دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
cutting angle U زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
x cut crystal U کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
as thought U گویی
downrightness U رک گویی
free spokenness U رک گویی
laconic speech U کم گویی
hypophrasia U کم گویی
soliloquies U تک گویی
soliloquy U تک گویی
hypologia U کم گویی
scandals U بد گویی
outdpokenness U رک گویی
to stab in the back U بد گویی
so to peaking U گویی
one would say U گویی
scandal U بد گویی
plain speaking U رک گویی
pauciloquy U کم گویی
candour U رک گویی
candor U رک گویی
ingenuousness U رک گویی
knop U گویی
stenciling U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilled U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciled U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencil U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
reticency U سکوت کم گویی
ranten U بیهوده گویی
pseudology U دروغ گویی
word salad U اشفته گویی
echolalia U پژواک گویی
poeticism U شعر گویی
prate U یاوه گویی
somniloquy or quence U سخن گویی
tautologize U مکرر گویی
stilted speech U مطنطن گویی
revilement U ناسزا گویی
agitolalia U شتابان گویی
tachylalia U شتابان گویی
tachyphemia U شتابان گویی
ambage U ابهام گویی
self contradiction U تناقض گویی
soliloquize U تک گویی کردن
scandalum magnatum U بد گویی از بزرگان
so to speak U چنانکه گویی
rodomontade U گزاف گویی
rhodomontade U گزاف گویی
open heartedness U رک گویی صداقت
to fling d. U بد گویی کردن
missatement U خلاف گویی
verbalization U دراز گویی
extemporization U بالبداهه گویی
facetiousness U بذله گویی
bullshit U گزافه گویی
idiolalia U مهمل گویی
idioglossia U نامفهوم گویی
free spokenness U ساده گویی
vituperation U ناسزا گویی
wittiness U لطیفه گویی
gratulation U تبریک گویی
wittiness U بذله گویی
unreserve U بی پرده گویی
tympany U گزافه گویی
echophrasia U پژواک گویی
metonymy U به تقریب گویی
to speak ill of U بد گویی کردن از
logorrhea U پراکنده گویی
lallation U کودکانه گویی
polyphrasia U پریشان گویی
polylogia U پریشان گویی
labyrinthine speech U پریشان گویی
divagation U پریشان گویی
divination U غیب گویی
iterance U باز گویی
waggery U بذله گویی
wit U بذله گویی
knock U بد گویی کردن از
knocked U بد گویی کردن از
knocks U بد گویی کردن از
door-knob U دستگیره گویی
gossip U اراجیف بد گویی
gossiped U اراجیف بد گویی
gossiping U اراجیف بد گویی
gossips U اراجیف بد گویی
disclosure U بی پرده گویی
disclosures U بی پرده گویی
overstatement U گزافه گویی
overstatements U گزافه گویی
incoherence U گسسته گویی
improvisation U بدیهه گویی
jests U بذله گویی
contradiction U خلاف گویی
contradictions U خلاف گویی
knob U دستگیره گویی
knobs U دستگیره گویی
ironies U وارونه گویی
invective U ناسزا گویی
repetition U باز گویی
repetitions U باز گویی
rant U بیهوده گویی
wits U بذله گویی
jest U بذله گویی
premonition U شوم گویی
premonitions U شوم گویی
piffle U مهمل گویی
rants U بیهوده گویی
reticence U سکوت کم گویی
irony U وارونه گویی
ranting U بیهوده گویی
ranted U بیهوده گویی
exaggeration U گزافه گویی
jocose U بذله گویی
verbosity U اطناب گویی
leasing U دروغ گویی
witticisms U بذله گویی
jocosely U بذله گویی
restatements U باز گویی
witticism U بذله گویی
restatement U باز گویی
Those who play with edged tools must expect to be . <proverb> U کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
corespondent U مسئول جواب گویی
overstates U گزافه گویی کردن
obsequiousness U تملق مزاج گویی
bounces U جست گزاف گویی
logorrhea U پرحرفی وبیهوده گویی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com