Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
raise
U
برپا داشتن
raises
U
برپا داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
afoot
U
برپا
rigs
U
برپا کردن
erects
U
برپا کردن
rig
U
برپا کردن
rigged
U
برپا کردن
set up
U
برپا کردن
erected
U
برپا کردن
erecting
U
برپا کردن
erections
U
برپا کردن
erection
U
برپا کردن
rise and shine
U
فرمان برپا
emplacement
U
برپا کردن
erect
U
برپا کردن
waging
U
جنگ برپا کردن
to pull caps
U
هایهو برپا کردن
encamp
U
خیمه برپا کردن
re establish
U
دوباره برپا کردن
wages
U
جنگ برپا کردن
encamps
U
خیمه برپا کردن
juryrig
U
برپا کردن موقت
foundered
U
برپا کننده موسس
foundering
U
برپا کننده موسس
set up
U
برپا کردن برپایی
founders
U
برپا کننده موسس
founder
U
برپا کننده موسس
waged
U
جنگ برپا کردن
encamped
U
خیمه برپا کردن
wage
U
جنگ برپا کردن
encamping
U
خیمه برپا کردن
to raise a monument
U
برپا کردن بنای یادگاری
set up
<idiom>
U
راه انداختن ،برپا کردن چیزی
an out match
U
مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
leet
U
دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
ground
U
بنا کردن برپا کردن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
own
U
داشتن
relieving
U
داشتن
possess
U
داشتن
relieves
U
داشتن
to have f.
U
تب داشتن
intercommon
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
to hold
U
داشتن
having
U
داشتن
possesses
U
داشتن
owned
U
داشتن
to have possession of
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
relieve
U
داشتن
owns
U
داشتن
owning
U
داشتن
possessing
U
داشتن
lacks
U
کم داشتن
wanted
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
lack
U
کم داشتن
want
U
کم داشتن
to have
U
داشتن
have
U
داشتن
doubt
U
شک داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
bears
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
bear
U
در بر داشتن
bear
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
redolence
U
بو داشتن
doubts
U
شک داشتن
doubting
U
شک داشتن
to possess
U
داشتن
doubted
U
شک داشتن
imply
U
دلالت داشتن
tolerate
U
طاقت داشتن
implying
U
دلالت داشتن
pass a resolution
U
مقرر داشتن
pay respect to
U
توجه داشتن به
vibrating
U
ارتعاش داشتن
contested
U
اعتراض داشتن بر
tolerating
U
طاقت داشتن
contesting
U
اعتراض داشتن بر
tolerated
U
طاقت داشتن
contests
U
اعتراض داشتن بر
tolerates
U
طاقت داشتن
implies
U
دلالت داشتن
contest
U
اعتراض داشتن بر
outstand
U
برجستگی داشتن
look after
U
توجه داشتن به
adjudge
مقرر داشتن
misdeem
U
سوء فن داشتن
mislike
U
تنفر داشتن از
hears
U
خبر داشتن
hear
U
خبر داشتن
contradicted
U
تناقض داشتن با
abominating
U
تنفر داشتن
abominates
U
تنفر داشتن
abominated
U
تنفر داشتن
abominate
U
تنفر داشتن
contradicts
U
تناقض داشتن با
meritoriously
U
با داشتن استحقاق
abhor
U
ترس داشتن از
mediately
U
با داشتن وسیله
vary
U
فرق داشتن
varies
U
فرق داشتن
shimmey
U
لرزش داشتن
to be away on vacation
[American]
U
داشتن مرخصی
able
U
شایستگی داشتن
contradict
U
تناقض داشتن با
mant
U
لکنت داشتن
vibrates
U
ارتعاش داشتن
disguised
U
نهان داشتن
repugn
U
تناقض داشتن
resile
U
انعطاف داشتن
retroact
U
واکنش داشتن
schismatize
U
شقاق داشتن
scruple
U
تردید داشتن
scruple
U
وسواس داشتن
see after
U
توجه داشتن به
retains
U
نگاه داشتن
retaining
U
نگاه داشتن
occupies
U
مشغول داشتن
occupy
U
مشغول داشتن
disguise
U
نهان داشتن
preservatize
U
نگاه داشتن
propend
U
تمایل داشتن
protend
U
بسط داشتن
confided
U
اعتماد داشتن به
receive of
U
سهم داشتن از
reck
U
پروا داشتن
reck
U
بیم داشتن
reck
U
باک داشتن
occupying
U
مشغول داشتن
retained
U
نگاه داشتن
shilly shally
U
دودلی داشتن
refrained
U
نگاه داشتن
refrain
U
نگاه داشتن
to be in arrear
U
پس افت داشتن
to be in contact
U
تماس داشتن
to be in debt
U
بدهی داشتن
stick-ups
U
برجستگی داشتن
stick-up
U
برجستگی داشتن
stick up
U
برجستگی داشتن
to be in demand
U
طالب داشتن
to be in rapport
U
تماس داشتن
to bear a grudge
U
لج یاکینه داشتن
to bear any one a grudge
U
به کسی لج داشتن
refraining
U
نگاه داشتن
refrains
U
نگاه داشتن
retain
U
نگاه داشتن
shimmey
U
تاب داشتن
expects
U
چشم داشتن
expecting
U
چشم داشتن
shimmy
U
تاب داشتن
expected
U
چشم داشتن
shimmy
U
لرزش داشتن
expect
U
چشم داشتن
keeps
U
نگاه داشتن
keep
U
نگاه داشتن
to be afraid
U
بیم داشتن
to be in a state of a
U
بیم داشتن
vibrated
U
ارتعاش داشتن
liaising
U
رابطه داشتن
liaises
U
بستگی داشتن
liaises
U
رابطه داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com