Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
disorder
U
برهم زدن مختل کردن
disorders
U
برهم زدن مختل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
queerer
U
مختل کردن
queer
U
مختل کردن
disturb
U
مختل کردن
queerest
U
مختل کردن
disorganises
U
مختل کردن
disorganizing
U
مختل کردن
disorganizes
U
مختل کردن
disorganising
U
مختل کردن
disorganised
U
مختل کردن
discombobulate
U
مختل کردن
disorganize
U
مختل کردن
disturbs
U
مختل کردن
disorganizing
U
مختل کردن نظم
disorganises
U
مختل کردن نظم
disrupts
U
مختل کردن کار
disrupt
U
مختل کردن کار
disorganising
U
مختل کردن نظم
disorganize
U
مختل کردن نظم
disorganizes
U
مختل کردن نظم
disorganised
U
مختل کردن نظم
disrupting
U
مختل کردن کار
hamper
U
مانع شدن مختل کردن
violates
U
بی حرمت ساختن مختل کردن
violate
U
بی حرمت ساختن مختل کردن
hampered
U
مانع شدن مختل کردن
violated
U
بی حرمت ساختن مختل کردن
hampers
U
مانع شدن مختل کردن
hampering
U
مانع شدن مختل کردن
rain on someone's parade
<idiom>
U
برنامه های دیگران را مختل کردن
discombobulate
U
درهم و برهم کردن
to make hay of
U
درهم برهم کردن
tousle
U
برهم زدن پریشان کردن
overset
U
برهم زدن سرنگون کردن
disarrange
U
بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranges
U
بی ترتیب کردن مختل کردن
unhinge
U
مختل کردن باز کردن
disarranging
U
بی ترتیب کردن مختل کردن
unhinges
U
مختل کردن باز کردن
unhinging
U
مختل کردن باز کردن
disarranged
U
بی ترتیب کردن مختل کردن
disturbed
U
مختل
teched
U
مختل
tetched
U
مختل
distempered
U
مختل
deranged
U
مختل
kelter
U
بی ترتیب مختل
mentally abnormal
U
مختل المشاعر
off the rails
U
مختل درهم
upsetter
U
مختل کننده
unsettled
U
اشفته مختل
perturbate
U
مختل مضطرب
out of kelter
U
خراب مختل
undisturbed
U
مختل نشده
disorderly
U
نامنظم مختل
undisturbed
U
غیر مختل
disturbed
U
مختل شده
disordered
U
مختل شده
to go out of gear
U
مختل شدن ازکارافتادن
critical altitude
U
ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
tangles
U
در هم و برهم
haywire
U
در هم و برهم
tangle
U
در هم و برهم
in a tumble
U
در هم برهم
polarity
U
وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
polarities
U
وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
elusory
U
درهم برهم
out of order
U
درهم برهم
untidiest
U
درهم و برهم
cramped
U
درهم و برهم
higgledy-piggledy
U
بطوردرهم برهم
fazes
U
برهم زدن
higgledy-piggledy
U
درهم برهم
interaction
U
برهم کنش
olio
U
درهم و برهم
unorganized
U
درهم و برهم
fazed
U
برهم زدن
disturber
U
برهم زننده
faze
U
برهم زدن
olla
U
اش درهم برهم
disband
U
برهم زدن
coup
U
برهم زدن
perturbable
U
برهم زدنی
pertubative
U
برهم زننده
disbands
U
برهم زدن
pell-mell
U
درهم برهم
derange
U
برهم زدن
disbandment
U
برهم خوردگی
untidy
U
درهم و برهم
untidily
U
درهم و برهم
untidier
U
درهم و برهم
pasticcqo
U
چیزدرهم برهم
discompose
U
برهم زدن
fazing
U
برهم زدن
coups
U
برهم زدن
disbanding
U
برهم زدن
shut
U
برهم نهادن
in a bad order
U
درهم برهم
imbroglios
U
درهم و برهم
bashes
U
برهم زدن
imbroglio
U
درهم و برهم
bashed
U
برهم زدن
woebegone
U
درهم و برهم
bash
U
برهم زدن
cramp hand writing
U
خط درهم و برهم
topsyturvy
U
درهم برهم
unsettle
U
برهم زدن
bashing
U
برهم زدن
helter-skelter
U
درهم برهم
topsy-turvy
<idiom>
U
درهم برهم
helter-skelters
U
درهم برهم
at sixes and sevens
U
درهم و برهم
shuts
U
برهم نهادن
shutting
U
برهم نهادن
unsettles
U
برهم زدن
embroiled
U
میانه برهم زدن
elf knot
U
موی درهم برهم
promiscuously
U
بطور درهم برهم
pell-mell
U
بطور درهم برهم
elf lock
U
موی درهم برهم
coulomb interaction
U
برهم کنش کولنی
electrostatic interaction
U
برهم کنش الکترواستاتیکی
embroiling
U
میانه برهم زدن
embroils
U
میانه برهم زدن
goulash
U
چیز درهم و برهم
matted
U
درهم برهم حصیری
embroil
U
میانه برهم زدن
desultory
U
بی ترتیب درهم و برهم
compatriotic
U
مبنی برهم میهنی
in the twinkling of an eye
U
بیک چشم برهم زدن
in a winkling
U
بیک چشم برهم زدن
in the turning of a hand
U
بیک چشم برهم زدن
nictitate
U
برهم زدن پلک چشم
in the twinkling of a bedpost
U
بیک چشم برهم زدن
in a flash
U
بیک چشم برهم زدن
twinkling
U
بیک چشم برهم زدن
upset _
U
برهم زنی بهم خوردگی
orthogonal mesh reinforcement
U
شبکه ارماتور عمود برهم
littery
U
ریخته و پاشیده درهم برهم
charivari
U
صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
dithyramb
U
سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
grids
U
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
winging
U
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
wing
U
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
puzzle head
U
که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
grid
U
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong.
U
از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
cross flow
U
دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
disturb
U
برهم زدن بهم زدن
disturbs
U
برهم زدن بهم زدن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com