English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overset U برهم زدن سرنگون کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overthrowing U سرنگون کردن
overthrows U سرنگون کردن
overthrow U سرنگون کردن
unseating U سرنگون کردن
overthrown U سرنگون کردن
unseated U سرنگون کردن
unseat U سرنگون کردن
overthrew U سرنگون کردن
unseats U سرنگون کردن
subversion U سرنگون کردن حکومت سیستم براندازی
high leg attack and shoulder control U زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
overtumble U سرنگون کردن منقرض کردن
to make hay of U درهم برهم کردن
discombobulate U درهم و برهم کردن
tousle U برهم زدن پریشان کردن
disorders U برهم زدن مختل کردن
disorder U برهم زدن مختل کردن
fritillary U گل سرنگون
fritillaria U گل سرنگون
crown imperial U گل سرنگون
crashingly U قفل سرنگون
crashing U قفل سرنگون
one aircraft was shot down U سرنگون گردید
nosedive U سرنگون شدن
verthrow U سرنگون سازی
crashes U قفل سرنگون
crashed U قفل سرنگون
nosedived U سرنگون شدن
crash U قفل سرنگون
nosediving U سرنگون شدن
nosedives U سرنگون شدن
plummets U نازل شدن سرنگون وارافتادن
plummeted U نازل شدن سرنگون وارافتادن
plummet U نازل شدن سرنگون وارافتادن
plummeting U نازل شدن سرنگون وارافتادن
tangle U در هم و برهم
haywire U در هم و برهم
tangles U در هم و برهم
in a tumble U در هم برهم
disbands U برهم زدن
olla U اش درهم برهم
higgledy-piggledy U درهم برهم
perturbable U برهم زدنی
pertubative U برهم زننده
out of order U درهم برهم
cramped U درهم و برهم
faze U برهم زدن
pasticcqo U چیزدرهم برهم
fazed U برهم زدن
interaction U برهم کنش
fazing U برهم زدن
coups U برهم زدن
untidier U درهم و برهم
untidiest U درهم و برهم
coup U برهم زدن
untidy U درهم و برهم
at sixes and sevens U درهم و برهم
unorganized U درهم و برهم
topsyturvy U درهم برهم
cramp hand writing U خط درهم و برهم
disbandment U برهم خوردگی
higgledy-piggledy U بطوردرهم برهم
olio U درهم و برهم
unsettles U برهم زدن
bashed U برهم زدن
bashes U برهم زدن
bashing U برهم زدن
disbanding U برهم زدن
disband U برهم زدن
woebegone U درهم و برهم
helter-skelters U درهم برهم
helter-skelter U درهم برهم
imbroglio U درهم و برهم
unsettle U برهم زدن
bash U برهم زدن
in a bad order U درهم برهم
topsy-turvy <idiom> U درهم برهم
fazes U برهم زدن
elusory U درهم برهم
pell-mell U درهم برهم
untidily U درهم و برهم
discompose U برهم زدن
shutting U برهم نهادن
shuts U برهم نهادن
shut U برهم نهادن
derange U برهم زدن
disturber U برهم زننده
imbroglios U درهم و برهم
desultory U بی ترتیب درهم و برهم
embroils U میانه برهم زدن
embroiling U میانه برهم زدن
embroiled U میانه برهم زدن
embroil U میانه برهم زدن
goulash U چیز درهم و برهم
elf lock U موی درهم برهم
compatriotic U مبنی برهم میهنی
pell-mell U بطور درهم برهم
coulomb interaction U برهم کنش کولنی
electrostatic interaction U برهم کنش الکترواستاتیکی
elf knot U موی درهم برهم
matted U درهم برهم حصیری
promiscuously U بطور درهم برهم
upset _ U برهم زنی بهم خوردگی
twinkling U بیک چشم برهم زدن
nictitate U برهم زدن پلک چشم
in a winkling U بیک چشم برهم زدن
orthogonal mesh reinforcement U شبکه ارماتور عمود برهم
in the twinkling of a bedpost U بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of an eye U بیک چشم برهم زدن
littery U ریخته و پاشیده درهم برهم
in a flash U بیک چشم برهم زدن
charivari U صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
in the turning of a hand U بیک چشم برهم زدن
grid U رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
winging U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
wing U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
puzzle head U که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
grids U رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
dithyramb U سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
suberter U سرنگون کننده تضعیف کننده
cross flow U دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
disturbs U برهم زدن بهم زدن
disturb U برهم زدن بهم زدن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com