Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
schedule
U
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled
U
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules
U
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pl/m
U
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
plan
U
برنامه ریزی کردن
work out
<idiom>
U
برنامه ریزی کردن
schedule
U
برنامه ریزی کردن
program
U
برنامه ریزی کردن
plans
U
برنامه ریزی کردن
programs
U
برنامه ریزی کردن
square away
<idiom>
U
برنامه ریزی کردن
schedules
U
برنامه ریزی کردن
scheduled
U
برنامه ریزی کردن
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
to reprogram
U
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
planning comission
U
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
facsimiles
U
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimile
U
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
simplex method
U
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming
U
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
unintended saving
U
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
unintended investment
U
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
scheduled wave
U
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
businesses
U
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business
U
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
apt
U
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
newest
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new-
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new
U
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
managements
U
برنامه ریزی
management
U
برنامه ریزی
programming
U
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
schematization
U
برنامه ریزی
corporate planning
U
برنامه ریزی شرکت
centeralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
contract scheduling
U
برنامه ریزی قرارداد
programmed
U
برنامه ریزی شده
consolidated planning
U
برنامه ریزی تلفیقی
planning cycle
U
دوره برنامه ریزی
programming methods
U
روشهای برنامه ریزی
central planning
U
برنامه ریزی مرکزی
comprehensive planning
U
برنامه ریزی جامع
centralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
regional planning
U
برنامه ریزی منطقهای
family planning
U
برنامه ریزی خانواده
planning horizon
U
افق برنامه ریزی
quantitative programming
U
برنامه ریزی کمی
dietetics
U
برنامه ریزی غذایی
planning principles
U
اصول برنامه ریزی
quadratic programming
U
برنامه ریزی غیرخطی
dynamic programming
U
برنامه ریزی پویا
planning system
U
نظام برنامه ریزی
imperative planning
U
برنامه ریزی اجباری
economic planning
U
برنامه ریزی اقتصادی
goal programming
U
برنامه ریزی ارمانی
curriculum development
U
برنامه ریزی درسی
financial planning
U
برنامه ریزی مالی
educational planning
U
برنامه ریزی اموزشی
ex ante
U
برنامه ریزی شده
planning model
U
الگوی برنامه ریزی
planning horizon
U
مدت برنامه ریزی
development planning
U
برنامه ریزی توسعه
population planning
U
برنامه ریزی جمعیت
rural planning
U
برنامه ریزی روستائی
production planning
U
برنامه ریزی تولید
product planning
U
برنامه ریزی محصولات
optimal planning
U
برنامه ریزی بهینه
optimal planning
U
برنامه ریزی مطلوب
macroplanning
U
برنامه ریزی کلان
personnel development
U
برنامه ریزی استخدامی
state planning
U
برنامه ریزی دولتی
linear programming
U
برنامه ریزی خطی
agricultural planning
U
برنامه ریزی کشاورزی
overall planning
U
برنامه ریزی کلی
develops
U
برنامه ریزی و تولید
adhoc planning
U
برنامه ریزی روزمره
develop
U
برنامه ریزی و تولید
timing
U
برنامه ریزی زمانی
sectoral planning
U
برنامه ریزی بخشی
national planning
U
برنامه ریزی ملی
social planning
U
برنامه ریزی اجتماعی
prediction
U
از قبل پیش بینی کردن محاسبه کردن
predictions
U
از قبل پیش بینی کردن محاسبه کردن
scheduled fire
U
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
inter sectoral planning
U
برنامه ریزی بین بخشی
production resource planning
U
برنامه ریزی منابع تولید
non numeric programming
U
برنامه ریزی غیر عددی
programmed switch
U
گزینه برنامه ریزی شده
devise
U
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devised
U
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
generalized planning
U
برنامه ریزی تعمیم یافته
directive planning
U
برنامه ریزی هدایت شده
production planning and control
U
برنامه ریزی و کنترل تولید
scheduling
U
برنامه ریزی کارهای اجرائی
financial planning system
U
سیستم برنامه ریزی مالی
nonprogrammed halt
U
توقف برنامه ریزی نشده
short run planning
U
برنامه ریزی کوتاه مدت
gosplan
U
سازمان برنامه ریزی شوروی
devises
U
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devising
U
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed check
U
مقابله برنامه ریزی شده
long run planning
U
برنامه ریزی بلند مدت
integer programming
U
برنامه ریزی عدد صحیح
programmed label
U
برچسب برنامه ریزی شده
programmable check
U
مقابله برنامه ریزی شده
nonlinear programming
U
برنامه ریزی غیر خطی
programmable terminal
U
ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed instruction
U
دستورالعمل برنامه ریزی شده
planned demand
U
تقاضای برنامه ریزی شده
manpower planning
U
برنامه ریزی نیروی انسانی
material requirements planning
U
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
decentralized planning
U
برنامه ریزی غیر متمرکز
programmed check
U
بررسی برنامه ریزی شده
impulse buying
U
خرید بدون برنامه ریزی
planned saving
U
پس انداز برنامه ریزی شده
programmed computer
U
کامپیوتر برنامه ریزی شده
medium term planning
U
برنامه ریزی میان مدت
multi level planning
U
برنامه ریزی چند سطحی
proms
U
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom
U
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
redefining
U
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
centrally planned economy
U
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
blow
U
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
programmed i/o
U
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
redefined
U
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
blows
U
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
sensitivity analysis
U
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
development
U
برنامه ریزی تولید محصول جدید
materials requirements planning
U
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
hardest
U
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
harder
U
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefines
U
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
hard
U
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefine
U
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
developments
U
برنامه ریزی تولید محصول جدید
planning programming budgetting
U
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
planned investment
U
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
fpla
U
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
electrically
U
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer switch
U
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
EAPROM
U
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
planned target
U
اماج طرح ریزی شده هدف پیش بینی شده
cursor
U
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
addressable
U
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
cursors
U
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
designs
U
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
blasts
U
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blast
U
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
design
U
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
planned economies
U
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy
U
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
concurrent
U
اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
design
U
طرح ریزی کردن
contrived
U
طرح ریزی کردن
molded
U
قالب ریزی کردن
to fill up an excavation
U
خاک ریزی کردن
mould
U
قالب ریزی کردن
moulded
U
قالب ریزی کردن
moulds
U
قالب ریزی کردن
structures
U
پی ریزی کردن ساختار
swage
U
قالب ریزی کردن
molds
U
قالب ریزی کردن
designs
U
طرح ریزی کردن
contrive
U
طرح ریزی کردن
mold
U
قالب ریزی کردن
outlining
U
طرح ریزی کردن
outlined
U
طرح ریزی کردن
structuring
U
پی ریزی کردن ساختار
metals
U
: سنگ ریزی کردن
To lay the foundation.
U
پی نهادن ( پی ریزی کردن )
found
U
قالب ریزی کردن
founds
U
قالب ریزی کردن
plotted
U
طرح ریزی کردن
outline
U
طرح ریزی کردن
outlines
U
طرح ریزی کردن
contriving
U
طرح ریزی کردن
plans
U
طرح ریزی کردن
plots
U
طرح ریزی کردن
constructed
U
طرح ریزی کردن
construct
U
طرح ریزی کردن
plot
U
طرح ریزی کردن
metal
U
: سنگ ریزی کردن
plan
U
طرح ریزی کردن
projects
U
طرح ریزی کردن
constructing
U
طرح ریزی کردن
projected
U
طرح ریزی کردن
project
U
طرح ریزی کردن
contrives
U
طرح ریزی کردن
structure
U
پی ریزی کردن ساختار
constructs
U
طرح ریزی کردن
embank
U
خاک ریزی کردن
plato
U
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
eds
U
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
balances
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
preprogrammed
U
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
delay
U
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delaying
U
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays
U
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balance
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
mode
U
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
modes
U
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com