English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7993 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
meeter U برخورد کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
mechanical mouse U mouse حرکت داده میشود و توپ درون آن می چرخد و به احساس کننده ها که حرکات افق و عمودی را کنترل می کنند برخورد میکند
Other Matches
channeling U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
head crash U برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
collisions U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
approached U برخورد
stopped U برخورد
collisions U برخورد
approaches U برخورد
contacting U برخورد
contacted U برخورد
intersected U برخورد
receptions U برخورد
reception U برخورد
contact U برخورد
criss-crossing U برخورد
approach U برخورد
contacts U برخورد
stops U برخورد
strike U برخورد
confliction U برخورد
clash U برخورد
clashed U برخورد
clashes U برخورد
attitudes U برخورد
attitude U برخورد
ill favored U بد برخورد
stop U برخورد
osculation U برخورد
appulse U برخورد
stopping U برخورد
strikes U برخورد
tangency U برخورد
criss-crosses U برخورد
striking U برخورد
strikingly U برخورد
impact U برخورد
criss-cross U برخورد
conflict U برخورد
impacts U برخورد
collision U برخورد
conflicts U برخورد
incidence U برخورد
conflicted U برخورد
criss-crossed U برخورد
intersects U برخورد
intersect U برخورد
head on collision U برخورد رودررو
meet U برخورد کردن
elastic collision U برخورد الاستیک
zone of contact U محل برخورد
tilt U منازعه برخورد
conflux U همریزگاه برخورد
conflict of interest U برخورد منافع
meets U برخورد کردن
head oncollision U برخورد رویاروی
contiguity U برخورد تماس
tilted U منازعه برخورد
probability of collision U احتمال برخورد
affable U خوش برخورد
impact hardness U سختی برخورد
impact parameter U پارامتر برخورد
impact sound U صدای برخورد
impact factor U ضریب برخورد
impact strength U استحکام برخورد
impact effect U اثر برخورد
tilts U منازعه برخورد
impact test U ازمون برخورد
inelastic collision U برخورد ناکشسان
accessible U خوش برخورد
touche U اعلام برخورد
unsporting conduct U برخورد ناجوانمردانه
take the blade U برخورد شمشیرها
fall on <idiom> U برخورد (بامشکلات)
electron impact U برخورد الکترونها
My pride was wounded ( hurt) . U به غیرتم برخورد
greets U درود برخورد
intersection point U محل برخورد
greeted U درود برخورد
greet U درود برخورد
knock-ups U برخورد کردن
coincidence U تطبیق برخورد
coincidences U تطبیق برخورد
affects U احساسات برخورد
impact U برخورد کردن
effective collision U برخورد موثر
crossing points U محل برخورد دو خط
crossing point U محل برخورد دو خط
affect U احساسات برخورد
tolerating U برخورد هموارکردن
tolerates U برخورد هموارکردن
impact force U نیروی برخورد
tolerated U برخورد هموارکردن
tolerate U برخورد هموارکردن
elastic collision U برخورد کشسان
collision rate U سرعت برخورد
chattering U برخورد کردن
collision rate U نرخ برخورد
chatters U برخورد کردن
collision rate U میزان برخورد
knock up U برخورد کردن
collision frequency U فراوانی برخورد
collision energy U انرژی برخورد
jct U محل برخورد
impacts U برخورد کردن
knock-up U برخورد کردن
osculate U برخورد کردن
chattered U برخورد کردن
chatter U برخورد کردن
snag U بمانعی برخورد کردن
he was provoked by my words U سخنان من باو برخورد
smash U برخورد خرد کردن
noncontact sports U ورزشهای بدون برخورد
smashes U برخورد خرد کردن
snagging U بمانعی برخورد کردن
criterion U مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
incidence U برخوردکردن میدان برخورد
warm up <idiom> U دوستانه برخورد کردن
glad hand <idiom> U بااهمییت برخورد کردن
snags U بمانعی برخورد کردن
encounters U رویاروی شدن برخورد
contacts U اتصال الکتریکی برخورد
collision of the second kind U برخورد نوع دوم
contacted U اتصال الکتریکی برخورد
contact U اتصال الکتریکی برخورد
contacting U اتصال الکتریکی برخورد
encounter U رویاروی شدن برخورد
encountered U رویاروی شدن برخورد
encountering U رویاروی شدن برخورد
collision of the first kind U برخورد نوع اول
inelastic cross section U مقطع برخورد ناکشسان
spume U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
meet U : برخورد کردن یافتن
meets U : برخورد کردن یافتن
chatters U ضربه زدن برخورد
sea foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
meeting U اتصال برخورد میتینگ
chattering U ضربه زدن برخورد
maladdress U برخورد بد ترک ادب
fronting U نما طرز برخورد
absence of blade U عدم برخورد شمشیرها
chatter U ضربه زدن برخورد
meetings U اتصال برخورد میتینگ
front U نما طرز برخورد
chattered U ضربه زدن برخورد
effective collision cross section U سطح مقطع برخورد موثر
sideswipes U برخورد کردن به پهلوی چیزی
sideswipe U برخورد کردن به پهلوی چیزی
impact loss U افت انرژی در اثر برخورد
kissoff U برخورد 2 تیر با یکدیگربرروی هدف
breast U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
to collide head on U با هم شاخ بشاخ برخورد کردن
swishing U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishes U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swished U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swish U گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
breasts U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
to run upon any one U بکسی برخورد یا تصادف کردن
near collision U حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
ocean foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
beach foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
sea foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
spume U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
to be coming up to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
nodes U محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
node U محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
anthropogenic U مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت
to come towards U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to approach U به طرف کسی رفتن برای برخورد
personal remarks U اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
streetwise U ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
collision detection U تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
touches U برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
bounce U برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
impingement U برخورد گازهای با سرعت زیاد به ساختمان هواپیما
merged U باهواپیمای دشمن برخورد کرددر رهگیری هوایی
bounces U برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
coastal refraction U تغییر جهت امواج رادیویی در برخورد به ساحل
circular dispersion U قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند
catch a rail U برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
crash U سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashing U سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashingly U سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
netball U توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
to bump [into] U برخورد کردن [بهم خوردن ] [با کسی یا چیزی]
crashes U سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
bounced U برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
grazing point U نقطهای که مسیر گلوله به مانع برخورد میکند
crashed U سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
touch U برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1tink and grow rich
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1confinement factor
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
2single gas
1The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2پن مرطوب کننده
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com