Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
Other Matches
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
to bring something
U
آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
آوردن چیزی
to bring something
U
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
بدست آوردن چیزی
to live through something
U
تاب چیزی را آوردن
to take something into account
U
چیزی را در حساب آوردن
To process and treat something .
U
چیزی راعمل آوردن
to serve something
U
غذا
[چیزی]
آوردن
to bring something
U
گیر آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
گیر آوردن چیزی
to obtain something
U
بدست آوردن چیزی
play down
<idiom>
U
ارزش چیزی را پایین آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را به میزان بالا آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را بالا روی آب آوردن
To take something to pieces.
U
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
make good
<idiom>
U
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to tax someone
[something]
U
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
to handle something
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
constants
U
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant
U
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
to stand the test
U
برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test of time
U
برای مدت زیاد دوام آوردن
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
scans
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scan
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
MIP mapping
U
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
imported
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
sample size
U
بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
to grieve over anything
U
برای چیزی
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
request
U
تقاضا برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
symmetrical compression
U
سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
Do you have nothing to declare?
U
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
wringer
U
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
To lick ones lips .
U
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
amulet
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
Would you like something to drink?
<idiom>
U
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
amulets
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to not give a smeg about something
[British E]
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a shit about something
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
not to have a prayer of achieving something
U
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
rain check
<idiom>
U
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
to offshore something
U
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
(in) care of someone
<idiom>
U
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
balances
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
On the recent developments he had nothing to say.
U
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
balance
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
moulage
U
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
to not give a damn about something
[somebody]
U
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
get a word in
<idiom>
U
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
dipstick
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipsticks
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
peg
U
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
cut corners
<idiom>
U
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labeling
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labels
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labelled
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
label
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
pipelines
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes
U
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipeline
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
texture mapping
U
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to have something made
[by somebody]
U
بدهند
[به کسی]
چیزی را برای کسی بسازند
clip-on
<adj.>
U
گیره دار
[چیزی با گیره برای بستن]
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
U
بد آوردن
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
holdout
U
دوام آوردن
play-acting
U
ادا در آوردن
make something happen
U
به اجرا در آوردن
gains
U
بدست آوردن
To show a deficit . To run short .
U
کسر آوردن
play-acted
U
ادا در آوردن
gain
U
به دست آوردن
holdouts
U
دوام آوردن
conciliate
U
به دست آوردن
compass
U
به دست آوردن
achieve
U
به دست آوردن
get
U
به دست آوردن
fall on feet
<idiom>
U
شانس آوردن
play-act
U
ادا در آوردن
wring
U
به دست آوردن
woo
U
به دست آوردن
to bring to the
[a]
boil
U
به جوش آوردن
to bring the water to the boil
U
آب را به جوش آوردن
find
U
به دست آوردن
To take into account (consideration).
U
بحساب آوردن
win
U
به دست آوردن
take
U
به دست آوردن
step
U
به دست آوردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com