English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unspontaneous U بدون طیب خاطر زورکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scarcely U زورکی
f. tears U گریه زورکی
constrained smile U لبخند زورکی
scarc ely U زورکی جخت
f. smile U لبخندیاخنده زورکی
A forced laugh. U خنده زورکی
to force a smile U خنده زورکی کردن
simpering U خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpers U خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simper U خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpered U خنده زورکی کردن پوزخند زدن
You can rest assured. U خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
remembrance U خاطر
minding U خاطر
minds U خاطر
mind U خاطر
behalf U خاطر
for his sake U به خاطر او
on account of somebody [something] U به خاطر
Due to U به خاطر
sake U خاطر
for the love of U به خاطر,
despondent <adj.> U افسرده خاطر
peace of mind U اسودگی خاطر
self gratification U ترضیه خاطر
attentions U خاطر حواس
depressed <adj.> U افسرده خاطر
in view of <idiom> U به خاطر اینکه
tranquillity U اسایش خاطر
gladness U مسرت خاطر
lacerated U خاطر ازرده
spontaneous generation U بطیب خاطر
free will U طیب خاطر
uneasiness U خاطر تشویش
downhearted <adj.> U افسرده خاطر
security U اسایش خاطر
to imprint on the mind U در خاطر نشاندن
gladly U با مسرت خاطر
tranquility U اسایش خاطر
ex officio U به خاطر شغل
to escape one's memory U از خاطر رفتن
umbrageous U رنجیده خاطر
leisurely U بافراغت خاطر
attention U خاطر حواس
amativeness U خاطر خواهی
in service U به خاطر خدمت
solace U تسلیت خاطر
sure U خاطر جمع
for his sake U برای خاطر او
surer U خاطر جمع
surest U خاطر جمع
of ones own accord U بطیب خاطر
in the interests of truth U برای خاطر راستی
for security reasons U به خاطر دلایل امنیتی
for reasons of safety U به خاطر دلایل امنیتی
accord U دلخواه طیب خاطر
to imprint on the mind U خاطر نشان کردن
accorded U دلخواه طیب خاطر
nuisances U مایه تصدیع خاطر
nuisance U مایه تصدیع خاطر
accords U دلخواه طیب خاطر
spontaneously U به طیب خاطر بی اختیار
for a song <idiom> U به خاطر پول کمی
to stamp on the mind U خاطر نشان کردن
relief U ترمیم اسایش خاطر
to feel sure U خاطر جمع بودن
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake . U محض خاطر خدا
point U خاطر نشان کردن
For your sake . U محض خاطر شما
for pity's sake U برای خاطر خدا
for ones own hand U به خاطر خود شخص
for nothing U برای خاطر هیچ
for mercy sake U برای خاطر خدا
for god's sake U برای خاطر خدا
put one's finger on something <idiom> U کاملابه خاطر آوردن
inorder to U به خاطر اینکه برای
certes U خاطر جمعی تحقیق
take it out on <idiom> U بی محلی به خاطر عصبانیت
for a mere nothing U برای خاطر هیچ
stamp on the mind U خاطر نشان کردن
to impress on the mind U خاطر نشان کردن
depend upon it U خاطر جمع باشید
gob [British E] U شکلک [به خاطر قهر بودن]
trap U شکلک [به خاطر قهر بودن]
pout U شکلک [به خاطر قهر بودن]
moue U شکلک [به خاطر قهر بودن]
pursuit of happiness U به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
I have to study U من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
fixations U خیره شدگی تعلق خاطر
troubler U موجب تصدیع خاطر مزاحمت
fixation U خیره شدگی تعلق خاطر
a small grimace U شکلک [به خاطر قهر بودن]
that is why U به خاطر این است که چرا
ex gratia U به خاطر میل یا علاقهی شخصی
to call somebody to [for] something U پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
ring a bell <idiom> U یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
secure U بی خطر خاطر جمع مطمئن
secures U بی خطر خاطر جمع مطمئن
heart sease U اسایش قلب اسودگی خاطر
take to task <idiom> U به خاطر اشتباه سرزنش شدن
solatium U غرامت برای ترضیه خاطر
come into one's own <idiom> U به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
composedly U به ارامی- به اسودگی- بااسایش خاطر
carded for record U معافیت از خدمت به خاطر ثبت درپرونده
i do it in your interest U به خاطر شما این کار رامیکنم
to languish U پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
We were all so anxious about you. U ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
you must w the signal U ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
guerillas U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
Peeping Tom U نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
Peeping Toms U نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
unprompted U ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
guerrillas U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
sue somebody for damages U کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
guerrilla U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
He seems to have a lot of confidence. U خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
He did it for the sake of his family . U محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
to languish U هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
de minimis exception U به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
i did it only for your sake U برای خاطر شما این کار راکردم و بس
to languish U ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish U فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to pull [British E] / make [American E] a face U شکلک در آوردن [به خاطر قهر بودن] [اصطلاح روزمره]
recognises U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizing U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognize U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognising U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
recognizes U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
throw the baby out with the bathwater <idiom> U (تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
primage U اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
blow-up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
recoilless U جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
safety U اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
inoperculate U بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
neural network U سیستمی که برنامه هوش مصنوعی را اجرا میکند و نحوه کار مغز و یادگیری و به خاطر سپردن آنرا شبیه سازی میکند
For Gods sake!For heavens sake. U بخاطر خدا ( برای خاطر خدا )
but U بدون
goalless U بدون گل
without U بدون
indubitable U بدون شک
undoubtedly U بدون شک
i'll warrant U بدون شک
ex- U بدون
ex U بدون
sans U بدون
to a certainty U بدون شک
doubtlessly U بدون شک
and no mistake U بدون شک
unstressed U بدون مد
acheilous U بدون لب
obtrusively U بدون حق
acheilos U بدون لب
wanting U بدون
not nearctic U بدون
bottomless U بدون ته
undoubted U بدون شک
termless U بدون شرط
bachelors U بدون عیال
terrorless U بدون ترس
unsigned U بدون امضاء
dealated U بدون بال
bareheaded U بدون کلاه
flavorless U بدون مزه
failure free U بدون خرابی
inaction U بدون فعالیت
degas U بدون گازکردن
bachelor U بدون عیال
endless U بدون پایان
stemless U بدون تنه
strikeless U بدون ضربت
free of tax U بدون مالیات
free from slip U بدون لغزش
free from backlash U بدون لقی
tenantless U بدون مستاجر
untitled U بدون عنوان
unvocal U بدون موسیقی
cordless U بدون سیم
unvalued U بدون ارج
untitled U بدون سراغاز
exclusive of U بدون در نظرگرفتن
unmennerly U بدون اداب
unmannered U بدون اداب
diamensionless U بدون بعد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com