Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
obtrude
U
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded
U
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes
U
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruding
U
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
assistance
U
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
do without
<idiom>
U
بدون هیچ چیزی کار کردن
to do without any thing
U
ازچیزی صرف نظرکردن بدون چیزی گذران کردن
requesting
U
تقاضا برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
request
U
تقاضا برای چیزی
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
demand
U
تقاضا کردن تقاضا
demands
U
تقاضا کردن تقاضا
demanded
U
تقاضا کردن تقاضا
dehydrogenize
U
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate
U
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
set forth for discussion
U
مطرح کردن
introduced
U
مطرح کردن
lays
U
مطرح کردن
to raise
U
مطرح کردن
to bring up
U
مطرح کردن
to touch upon
U
مطرح کردن
to touch on
U
مطرح کردن
introduce
U
مطرح کردن
lay
U
مطرح کردن
propounding
U
مطرح کردن
introduces
U
مطرح کردن
introducing
U
مطرح کردن
propound
U
مطرح کردن
to bring forth
U
مطرح کردن
tabling
U
مطرح کردن
tables
U
مطرح کردن
tabled
U
مطرح کردن
table
U
مطرح کردن
bring up
U
مطرح کردن
put
U
مطرح کردن
put forward
U
مطرح کردن
propounds
U
مطرح کردن
putting
U
مطرح کردن
puts
U
مطرح کردن
enquiry
U
تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده
arc elasticity of demand
U
عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
posing
U
: مطرح کردن گذاردن
poses
U
: مطرح کردن گذاردن
posed
U
: مطرح کردن گذاردن
pose
U
: مطرح کردن گذاردن
overture
U
کشف مطرح کردن
overtures
U
کشف مطرح کردن
pose a question
U
سوال مطرح کردن
raise a question
U
مطرح کردن سوال
to bring up
U
تقدیم یا مطرح کردن
lays
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lay
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
emptied
U
بدون چیزی در درون
emptier
U
بدون چیزی در درون
empties
U
بدون چیزی در درون
empty
U
بدون چیزی در درون
emptiest
U
بدون چیزی در درون
to put out of court
U
شایسته مطرح کردن ندانستن
To discuss a question with someone .
U
موضوعی را با کسی مطرح کردن
(buy something) on credit
<idiom>
U
بدون پول چیزی راخریدن
to put to the issue
U
بطور متنازع فیه مطرح کردن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
arguments
U
بحث در باره چیزی بدون توافق
argument
U
بحث در باره چیزی بدون توافق
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
rehashes
U
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehash
U
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashed
U
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
without lifting a finger
U
بدون اینکه به چیزی دستی بزند
[اصطلاح روزمره]
moot
U
مطرح کردن دادخواهی کردن
discuss
U
مطرح کردن گفتگو کردن
hold forth
U
مطرح کردن سخنرانی کردن
discussed
U
مطرح کردن گفتگو کردن
discusses
U
مطرح کردن گفتگو کردن
discussing
U
مطرح کردن گفتگو کردن
apomict
U
کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
giffen good
U
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
adjure
U
تقاضا کردن
demands
U
تقاضا کردن
requisitioned
U
تقاضا کردن
demand
U
تقاضا کردن
demanded
U
تقاضا کردن
requisition
U
تقاضا کردن
requisitioning
U
تقاضا کردن
requisitions
U
تقاضا کردن
sue
U
تقاضا کردن
sues
U
تقاضا کردن
sued
U
تقاضا کردن
suing
U
تقاضا کردن
to be exposed to a constant stream of something
U
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
demanded
U
مطالبه تقاضا کردن
adjure
به اصرار تقاضا کردن
demand
U
مطالبه تقاضا کردن
soliciting
U
درخواست یا تقاضا کردن از
solicit
U
درخواست یا تقاضا کردن از
solicits
U
درخواست یا تقاضا کردن از
solicited
U
درخواست یا تقاضا کردن از
demands
U
مطالبه تقاضا کردن
put in
U
تقاضا کردن پیشنهاد دادن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to put in for
U
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
law of demand
U
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
clamoured
U
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamour
U
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamouring
U
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamours
U
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
to invite somebody to do something
U
از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
clamor
U
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
stamped addressed envelope
پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
shift of a demand curve
U
انتقال منحنی تقاضا جابجائی منحنی تقاضا
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
request
U
تقاضا کردن درخواست کردن
cry off
U
تقاضا کردن درخواست کردن
solicits
U
تقاضا کردن جلب کردن
beseech
U
تقاضا کردن استدعا کردن
requesting
U
تقاضا کردن درخواست کردن
solicit
U
تقاضا کردن جلب کردن
solicited
U
تقاضا کردن جلب کردن
requested
U
تقاضا کردن درخواست کردن
requests
U
تقاضا کردن درخواست کردن
beseeches
U
تقاضا کردن استدعا کردن
soliciting
U
تقاضا کردن جلب کردن
beseeched
U
تقاضا کردن استدعا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
dependent
U
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
under consideration
U
مطرح
in contemplation
U
مطرح
propounded
U
مطرح
informally
U
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
U
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
considered
U
مطرح شده
to be on the carpet
U
مطرح بودن
kaldor criterion
U
مطرح گردید
to come on the tapis
U
مطرح شدن
broacher
U
مطرح کننده
come up
U
مطرح شدن
to come up
U
مطرح شدن
to come upon
U
مطرح شدن
unformed
U
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
reoccurrence
U
دوباره مطرح شدن
reoccurring
U
دوباره مطرح شدن
The subject under discrssion .
U
موضوعی که مطرح نیست
under consideration
U
مطرح شده مطروحه
run through
<idiom>
U
ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
Money is no object at all .
U
پول اصلا" مطرح نیست
talk out
U
مطرح مذاکره قرار دادن
The badness of the climate is immaterial.
U
بدی آب وهوا مطرح نیست
flat
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
U
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
U
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
extrajudicial
U
خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
deice
U
بدون یخ کردن
Taoism
U
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
When wI'll the matter come up for discussion ?
U
موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
unseam
U
بدون درز کردن
delouse
U
بدون شپش کردن
denitrify
U
بدون نیترات کردن
disequilibrate
U
بدون تعادل کردن
degum
U
بدون صمغ کردن
deloused
U
بدون شپش کردن
delousing
U
بدون شپش کردن
delouses
U
بدون شپش کردن
depolarize
U
بدون قطب کردن
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
prejudge
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
ad-lib
U
بدون نوشته صحبت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com