Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
optimization
U
بدست اوردن حد مطلوب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
housekeeping
U
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
Other Matches
drawing
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
To obtain the desired result .
U
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
gained
U
بدست اوردن
gain
U
بدست اوردن
soothes
U
دل بدست اوردن
procure
U
بدست اوردن
gains
U
بدست اوردن
earns
U
بدست اوردن
procuring
U
بدست اوردن
procures
U
بدست اوردن
procured
U
بدست اوردن
soothe
U
دل بدست اوردن
earned
U
بدست اوردن
earn
U
بدست اوردن
impetrate
U
بدست اوردن
soothed
U
دل بدست اوردن
get round
U
بدست اوردن
obtain
U
بدست اوردن
obtained
U
بدست اوردن
get
U
بدست اوردن
pick up
U
بدست اوردن
catch
U
بدست اوردن
gets
U
بدست اوردن
getting
U
بدست اوردن
come by
U
بدست اوردن
acquiring
U
بدست اوردن
acquires
U
بدست اوردن
offer
U
بدست اوردن
offered
U
بدست اوردن
offers
U
بدست اوردن
obtains
U
بدست اوردن
to pander any one's lust
U
دل کسیرا بدست اوردن
regained
U
دوباره بدست اوردن
recoup
U
دوباره بدست اوردن
recouping
U
دوباره بدست اوردن
recoups
U
دوباره بدست اوردن
to come into a property
U
دارایی را بدست اوردن
regains
U
دوباره بدست اوردن
acquirability
U
امکان بدست اوردن
finagle
U
باحیله بدست اوردن
recouped
U
دوباره بدست اوردن
recovers
U
دوباره بدست اوردن
recovering
U
دوباره بدست اوردن
recover
U
دوباره بدست اوردن
get back
U
دوباره بدست اوردن
regain
U
دوباره بدست اوردن
to get back
U
دوباره بدست اوردن
regaining
U
دوباره بدست اوردن
retrieves
U
دوباره بدست اوردن
retrieved
U
دوباره بدست اوردن
having
U
بدست اوردن دارنده
insure
U
بیمه بدست اوردن
attains
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
step into
U
بسهولت بدست اوردن
attain
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
strike a balance
U
موازنه بدست اوردن
attained
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
retrieve
U
دوباره بدست اوردن
have
U
بدست اوردن دارنده
wins
U
بدست اوردن تحصیل کردن
win
U
بدست اوردن تحصیل کردن
bought
U
خریداری کردن بدست اوردن
gets
U
بدست اوردن فراهم کردن
recover
U
دوباره بدست اوردن بازیافتن
enter
U
بدست اوردن قدم نهادن در
entered
U
بدست اوردن قدم نهادن در
bring in
U
امتیاز بدست اوردن در پایگاه
impetrate
U
با عجز و لابه بدست اوردن
get
U
بدست اوردن فراهم کردن
circumstantiate
U
قرائن وامارت را بدست اوردن
getting
U
بدست اوردن فراهم کردن
recovers
U
دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovering
U
دوباره بدست اوردن بازیافتن
resuming
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resume
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
enters
U
بدست اوردن قدم نهادن در
reaped
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaping
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
reoccupy
U
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
pre empt
U
با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
reap
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
finagle
U
بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
stone pit
U
محل بدست اوردن اطلاعات اجر
reaps
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
to have a bone to pick
U
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
bobs
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
investigate
U
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigated
U
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigates
U
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
bob
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
investigating
U
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
racketeers
U
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
racketeer
U
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
split the uprights
U
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
bobbing
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
cupidity
U
حرص واز برای بدست اوردن مال
card
U
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
land hunger
U
از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
cards
U
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
gross
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
take over
U
بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
to take out a patent
U
حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
grosser
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossing
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossest
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosses
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
austempering
U
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
cruise control
U
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
warping
U
پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
utopiannism
U
اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
governmentalize
U
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing
U
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize
U
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
optimum
U
مطلوب
indign
U
نا مطلوب
favorite
U
مطلوب
favorable
U
مطلوب
favourite or vor
U
مطلوب
optimum
U
حد مطلوب
favorites
U
مطلوب
optimal
U
حد مطلوب
desired
U
مطلوب
coveted
U
مطلوب
favourite
U
مطلوب
favourites
U
مطلوب
optimum
U
مقدار مطلوب
desirable
U
خواستنی مطلوب
safe velocity
U
سرعت مطلوب
lief
U
مطلوب مایل
merit goods
U
کالاهای مطلوب
favourable
U
موافق مطلوب
optimum point
U
نقطه مطلوب
optimum population
U
حد مطلوب جمعیت
economic order quantity
U
حد مطلوب سفارش
target profit
U
سود مطلوب
optimum height
U
ارتفاع مطلوب
optimal solution
U
راه حل مطلوب
optimum
U
حالت مطلوب
optimum speed
U
سرعت مطلوب
desired leading
U
مسیر مطلوب
nice
U
دلپذیر مطلوب
nicest
U
دلپذیر مطلوب
ideal
U
کمال مطلوب
optimum output
U
تولید مطلوب
ideals
U
کمال مطلوب
nicer
U
دلپذیر مطلوب
at a premium
U
بسیار مطلوب
blander
U
شیرین و مطلوب نجیب
towardly
U
امید بخش مطلوب
optimal
U
مربوط به کمال مطلوب
bland
U
شیرین و مطلوب نجیب
to be in demand
U
خریدارداشتن مطلوب بودن
It is much sought after.
بسیار مطلوب است.
inflationary gap
U
سطح اشتغال مطلوب
blandest
U
شیرین و مطلوب نجیب
desired rate of development
U
نرخ مطلوب توسعه
eligible
U
واجد شرایط مطلوب
favourably
U
بطور مساعد یا مطلوب
optimal planning
U
برنامه ریزی مطلوب
ideal irrigation interval
U
فاصله مطلوب ابیاری
optimum allocation of resources
U
تخصیص مطلوب منابع
idealistic
U
مطلوب وابسته به ارمان گرایی
desired rate of capital accumulation
U
نرخ تراکم سرمایه مطلوب
desired ground zone
U
نقطه ترکش اتمی مطلوب
to wait for a favorable opportunity
U
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
ideally
U
مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
your action produced the desired effect
U
اقدامتان اثر مطلوب بخشید
desirability
U
درجه تمایل شرایط مطلوب
grasps
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
desired leading
U
سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
beau ideal
U
زیبای تمام عیار کمال مطلوب
desideratum
U
ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
tuners
U
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuner
U
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
slot machine
U
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
slot machines
U
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
capture
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
favourble balance of trade
U
تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
nympholept
U
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
captures
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
forward chaining
U
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining
U
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
pitch setting
U
تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
by
U
بدست
at the hand of
U
بدست
pareto optimality
U
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
gain
U
بدست آوردن
gains
U
بدست آوردن
gained
U
بدست آوردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com