English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to take medical advice U با پزشک مشورت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
take medical a U به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
consulted U مشورت کردن مشورت خواستن از
counsels U مشورت کردن مشورت دادن
counselled U مشورت کردن مشورت دادن
counselling U مشورت کردن مشورت دادن
counseled U مشورت کردن مشورت دادن
counsel U مشورت کردن مشورت دادن
consult U مشورت کردن مشورت خواستن از
consults U مشورت کردن مشورت خواستن از
to seek advice U مشورت کردن
take counsel with U مشورت کردن با
to take coun sel with U مشورت کردن با
to seek a position U مشورت کردن
cunsult U مشورت کردن با
to seek or ask lagal a U مشورت قضائی کردن
to ask somebody's advice U با کسی مشورت کردن
take counsel with U با وکیل مشورت کردن
confer U اعطاء کردن مشورت کردن
conferring U اعطاء کردن مشورت کردن
confers U اعطاء کردن مشورت کردن
put our heads together <idiom> U مشورت کردن ،بحث کردن
conferred U اعطاء کردن مشورت کردن
counselling U مشورت
consults U مشورت
deliberations U مشورت
deliberation U مشورت
counsel U مشورت
misadvise U مشورت بد
deliberately U با مشورت
counseled U مشورت
consulted U مشورت
counsels U مشورت
consultations U مشورت
advisement U مشورت
consult U مشورت
rede U مشورت
advice U مشورت
in consultative with U با مشورت
counselled U مشورت
[piece of ] advice U مشورت
consultation U مشورت
consulter U مشورت کننده
consultee U طرف مشورت
consultee U مشورت دهنده
consultatory U مشورت امیز
rede U مشورت دادن
consultatory U مشورت کننده
they put their heads together U با هم مشورت کردند
counseled U مشاوره دو نفری مشورت
counsels U مشاوره دو نفری مشورت
counselling U مشاوره دو نفری مشورت
counsel U مشاوره دو نفری مشورت
advisedly U از روی عقل و مشورت
legal advice U مشورت یا نظر قضایی
counselled U مشاوره دو نفری مشورت
uncounselled U مشورت نکرده [نداده]
medical officer U سر پزشک
interne U پزشک
chiropodists U پزشک پا
medical officer U پزشک
practitioners U پزشک
medical man U پزشک
master physician U سر پزشک
physician U پزشک
chiropodist U پزشک پا
aesculapian U پزشک
medic U پزشک
practitioner U پزشک
doc U پزشک
docs U پزشک
physicians U پزشک
farrier U دام پزشک
farriers U دام پزشک
oculists U چشم پزشک
a fake doctor U پزشک قلابی
family doctors U پزشک خانواده
practitioners U دام پزشک
certificate of a doctor U گواهی پزشک
doctor-to-be U پزشک آینده
mad doctor U پزشک دیوانگان
ophthalmologist U چشم پزشک
family doctor U پزشک خانواده
alienist U پزشک دیوانگان
general practitioner U پزشک عمومی
surgeons U پزشک جراح
practitioners U دندان پزشک
surgeon general U پزشک ارشد
neuropathist U پزشک اعصاب
practitioner U دام پزشک
practitioner U دندان پزشک
physician in attendance U پزشک معالج
surgeon U پزشک جراح
house physician U پزشک مقیم
doctoring U پزشک دکتر
oculist U چشم پزشک
medico legal examiner U پزشک قانونی
doctor U پزشک دکتر
doctored U پزشک دکتر
medicine man U پزشک قبیله
doctors U پزشک دکتر
medico U پزشک طبیب
aurist U پزشک گوش
medical examiner U پزشک قانونی
doctor to the company U پزشک شرکت
psychopathist U پزشک دیوانگان
general practitioner U پزشک بیماریهای عمومی
extern U کمک پزشک روزانه
iatrogenic illness U بیماری پزشک زاد
psychiater U پزشک ناخوشی دماغی
esculapian U وابسته به دارگونه طب پزشک
neuropsychiatrist U پزشک اعصاب و روان
lay analyst U روانکاو غیر پزشک
obstetrician U پزشک متخصص زایمان
internist U پزشک امراض داخلی
medicaster U پزشک زبان باز
physician in ordinary U پزشک رسمی یا همیشگی
practician U پزشک دست در کار
obstetricians U پزشک متخصص زایمان
pediatrician U پزشک متخصص اطفال
syrinx U استاخ پزشک ایطالیایی
intern U انترن پزشک مقیم بیمارستان
the doctor ordered an ointment U پزشک مرهم تجویز کرد
eustachian U پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
anesthetist U پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
woman doctor U پزشک زن حکیم خانم طبیبه
interns U انترن پزشک مقیم بیمارستان
first year resident [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
flight surgeon U افسر پزشک نیروی هوایی
intern [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Foundation [junior] house officer [British English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Call a doctor quickly. فورا پزشک خبر کنید.
interning U انترن پزشک مقیم بیمارستان
accoucheur U پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill] U قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
attendance of a doctor U حضور پزشک روی رینگ بوکس
He's not suited for a doctor. U او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
residency U اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
veterinarian U پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
veterinarians U پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . U حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
There is one physician for every 260 inhabitants. U برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
surgeon general U رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
unless otherwise prescibed [by the doctor] U مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
skull practice U کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
pathologists U پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologist U پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com