Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
With a long face .
U
با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
passivism
U
فلسفه صبر وعدم جنبش
tpnd
U
دله دزدی وعدم تحویل
down in the mouth
U
لب و لوچه اویخته
to make a wry mouth
U
لب و لوچه در هم کشیدن
lipping
U
لبچه لوچه
long face
U
لب و لوچه افتاده
to lick one's
U
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
frustrations
U
ناکامی
frustration
U
ناکامی
winning streak
<idiom>
U
موفقیت پشت موفقیت
business failure
U
ناکامی تجاری
frustration tolerance
U
تحمل ناکامی
thwarting
U
ناکامی بخش
rozenzweig picture frustration study
U
ناکامی سنج مصورروزنزوایگ
fiascos
U
ناکامی بطری شراب
fiasco
U
ناکامی بطری شراب
picture frustration test
U
ازمون ناکامی سنج تصویری
innuendo
U
اشاره تلویحا اشاره کردن
implying
U
اشاره داشتن بر اشاره کردن
imply
U
اشاره داشتن بر اشاره کردن
implies
U
اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendoes
U
اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendos
U
اشاره تلویحا اشاره کردن
flab
U
گوشت شل و آویزان
run up
<idiom>
U
آویزان کردن
drop-ornament
U
تزئینات آویزان
beak-moulding
U
[ابزار مغزی آویزان]
circular
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
sleepers
U
میلهای در بولینگ که پشت میله دیگر مانده اسبی که پس از چندبار ناکامی پیروزمیشود
sleeper
U
میلهای در بولینگ که پشت میله دیگر مانده اسبی که پس از چندبار ناکامی پیروزمیشود
hanging-post
U
[تیرک عمودی که در یا دروازه به آن آویزان می شود.]
With a long face .
U
با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
to put a notice up
U
آگهیی را به تخته ای
[ستونی]
آویزان کردن
Hang out the washing on the line to dry.
U
لباسها راروی بند آویزان کن که خشک شوند
chimney-crane
U
[میله فلزی برای آویزان کردن غذا]
ark
U
[نوعی قفسه برای آویزان کردن پوشاک کشیشان در کلیسا]
tapestry
U
[قالیچه های پرده ای پودنما جهت آویزان کردن در سر درب ها]
drapery rug
U
قالیچه های پرده ای
[جهت آویزان کردن در سر درب ورودی اتاق]
rack
U
آویز فرش
[قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
prosperity
U
موفقیت
hit
U
موفقیت
hits
U
موفقیت
hitting
U
موفقیت
good speed
U
موفقیت
success
U
موفقیت
achievement
U
موفقیت
successes
U
موفقیت
achievements
U
موفقیت
miscarriages
U
عدم موفقیت
hits
U
اصابت موفقیت
unsuccessful
U
عدم موفقیت
unsuccessfully
U
عدم موفقیت
pass muster
<idiom>
U
آزمایش را با موفقیت
exploitation
U
استفاده از موفقیت
miscarriage
U
عدم موفقیت
achievable
U
موفقیت پذیر
success ratio
U
بهر موفقیت
failure
U
عدم موفقیت
failures
U
عدم موفقیت
flying colors
U
موفقیت قطعی
unsuccess
U
عدم موفقیت
top flight
U
بالاترین موفقیت
average
U
میانگین موفقیت
hitting
U
اصابت موفقیت
averaged
U
میانگین موفقیت
grand slams
U
موفقیت کامل
averaging
U
میانگین موفقیت
abortiveness
U
عدم موفقیت
hit
U
اصابت موفقیت
grand slam
U
موفقیت کامل
successful
<adj.>
U
موفقیت آمیز
averages
U
میانگین موفقیت
oddson
U
محتمل به بردیا موفقیت
prospect
[of something]
U
امید موفقیت
[در چیزی]
achieve
U
کسب موفقیت کردن
connect
U
حرکت موفقیت امیز
ten strike
U
امر موفقیت امیز
He was drunk with success.
U
سرمست از موفقیت بود
connects
U
حرکت موفقیت امیز
achieving
U
موفقیت در انجام کاری
achieved
U
موفقیت در انجام کاری
lock up
<idiom>
U
اطمینال کامل از موفقیت
achieve
U
موفقیت در انجام کاری
win out
<idiom>
U
موفقیت پس از کار سخت
achieves
U
موفقیت در انجام کاری
to carry something to a successful issue
U
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
percentages
U
نسبت حرکات موفقیت امیز
caculated risk
<idiom>
U
شانس زیاد برای موفقیت
bring off
U
به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
abort
عدم موفقیت درانجام ماموریت
land on one's feet
<idiom>
U
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
fleshment
U
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
percentage
U
نسبت حرکات موفقیت امیز
he wished success to all
U
بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
His triumph was very short- lived .
U
موفقیت اش بسیار کوتاه ( مدت ) بود
pass completion average
U
میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
track records
U
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
you said it/you can say that again
<idiom>
U
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
track record
U
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
get through
<idiom>
U
کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
We made a long step toward success.
U
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
if it works
U
اگر این کار با موفقیت انجام شود
chasing
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chase
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chases
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
by the skin of one's teeth
<idiom>
U
بزور
[با زحمت]
کاری را با موفقیت انجام دادن
chased
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
land office business
U
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
rest on one's laurels
<idiom>
U
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
lamp
قندیل
[این نماد در اکثر فرش های محرابی از سقف محراب آویزان بوده و یا در متن فرش جلوه گر می باشد. عده ای استفاده از آن را نشانه اشائه نور خداومد می دانند.]
khalyk
U
قالیچه خالیک
[یا چالیک]
[که از دست بافته های ترکمن ها بوده و بصورت حرف یو شکل یا مستطیل شکل می باشد و جهت آویزان کردن در ورودی چادرها و یا روانداز اسب و شتر استفاده می شود.]
lap money
U
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
dummies
U
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
dummy
U
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
When we get this project off the ground we can relax.
U
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion.
U
آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
insinuative
U
اشاره
gesture
U
اشاره
gestured
U
اشاره
gesturing
U
اشاره
allusion
U
اشاره
insinuation
U
اشاره
inking
U
اشاره
with reference to
U
با اشاره به
cell pointer
U
اشاره گر سل
tip
U
اشاره
beckons
U
اشاره
in reference to
U
با اشاره به
referrals
U
اشاره
referral
U
اشاره
allusions
U
اشاره
nutation
U
اشاره با سر
inkling
U
اشاره
beckoning
U
اشاره
hints
U
اشاره
promptings
U
اشاره
action
U
اشاره
mention
U
اشاره
beck
U
اشاره
suggestions
U
اشاره
hinted
U
اشاره
hint
U
اشاره
indication
U
اشاره
symbol
U
اشاره
intimation
U
اشاره
intimations
U
اشاره
actions
U
اشاره
beckon
U
اشاره
beckoned
U
اشاره
pointers
U
اشاره گر
pointer
U
اشاره گر
suggestion
U
اشاره
references
U
اشاره
slurs
U
اشاره
manifesting
U
اشاره
manifested
U
اشاره
manifest
U
اشاره
slur
U
اشاره
warnings
U
اشاره
warning
U
اشاره
mentions
U
اشاره
manifests
U
اشاره
slurring
U
اشاره
slurred
U
اشاره
reference
U
اشاره
mentioning
U
اشاره
implications
U
اشاره
implication
U
اشاره
prompting
U
اشاره
point
U
اشاره کردن
beckon
U
اشاره کردن
tuch
U
اشاره کردن
ensign
U
اشاره دسته
ensigns
U
اشاره دسته
symbol
U
رمز اشاره
short notice
U
باکوچکترین اشاره
to throw out
U
اشاره کردن
mentions
U
اشاره کردن
pointing device
U
دستگاه اشاره گر
record printer
U
اشاره گر رکورد
beckons
U
اشاره کردن
modally
U
با اشاره بوجه
signaller
U
اشاره کننده
sp
U
اشاره گرپشته
stack pointer
U
اشاره گر پشته
beckoning
U
اشاره کردن
to make a motion
U
اشاره کردن
beckoned
U
اشاره کردن
mentioning
U
اشاره کردن
mention
U
اشاره کردن
signalled
U
با اشاره رساندن
signaled
U
با اشاره رساندن
signal
U
با اشاره رساندن
gesticulations
U
اشاره با سر و دست
gesticulation
U
اشاره با سر و دست
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که اشاره شد
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که اشاره شد
to bring up
U
اشاره کردن
to touch upon
U
اشاره کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com