English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mottle U با خالهای رنگارنگ نشان گذاردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
demark U نشان گذاردن
impresses U نشان گذاردن
impressed U نشان گذاردن
check U نشان گذاردن
demarcating U نشان گذاردن
impressing U نشان گذاردن
demarcates U نشان گذاردن
impress U نشان گذاردن
checks U نشان گذاردن
checked U نشان گذاردن
demarcated U نشان گذاردن
demarcate U نشان گذاردن
chalk U باگچ نشان گذاردن
chalked U باگچ نشان گذاردن
chalking U باگچ نشان گذاردن
chalks U باگچ نشان گذاردن
obelize U با این علامت "-" نشان گذاردن
to cross self U با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to check off U رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
cicatrization U عمل گوشت نوبالا اوردن زخم وباقی گذاردن نشان
lenticule U خالهای ریز متن عکس
ocellated U دارای چشمها یا خالهای رنگارنگی
ocellate U دارای چشمها یا خالهای رنگارنگی
painted lady U پروانه قرمز که خالهای سیاه و سفید دارد
quincun cial U مرتب بشکل خالهای برگ پنج درگنجفه
english shepherd U سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است
colourful U رنگارنگ
versicolour U رنگارنگ
joseph's coat U کت رنگارنگ
Technicolor U رنگارنگ
kaleidoscopic U رنگارنگ
colorings U رنگارنگ
colorful U رنگارنگ
paned U رنگارنگ
colourings U رنگارنگ
pied U رنگارنگ
multicolored U رنگارنگ
versicolor U رنگارنگ
many coloured U رنگارنگ
polychromatic U رنگارنگ
polychrome U رنگارنگ
polychromic U رنگارنگ
variegated U رنگارنگ
painted U رنگارنگ
party coloured U رنگارنگ
motley U رنگارنگ
parti coloured U رنگارنگ
quin cunx U پنج چیزکه ترتیب انهامانندترتیب خالهای برگ پنج درگنجفه باشد
variegate U رنگارنگ کردن
omnifarious U متنوع رنگارنگ
medley U مختلط رنگارنگ
polychromy U نقاشی رنگارنگ
grnish U نقش رنگارنگ
medleys U مختلط رنگارنگ
trogon U مرغان رنگارنگ
plychromy U نقاشی رنگارنگ
onyx U عقیق رنگارنگ
painted lady U پروانه رنگارنگ
keuper U مارن رنگارنگ
pied U پرنده رنگارنگ
piebald U رنگارنگ ناجور
scabbiest U جرب دار دارای خالهای جرب مانند
scabby U جرب دار دارای خالهای جرب مانند
scabbier U جرب دار دارای خالهای جرب مانند
tragopan U قرقاول رنگارنگ هندی
dapple U چیزی با نقاط رنگارنگ
varied U دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
oculate U دارای چشم ها یاخالهای رنگارنگ
ingrain U خطوط وخالهای رنگارنگ کاغذدیواری
willemite U سنگ معدنی رنگارنگ متبلور
triggerfish U ماهیان رنگارنگ دارای بدن ضخیم
onyx marble U سنگ مرمری که رکههای رنگارنگ دارد
granite paper U کاغذی که دارای رشته ها و خطوط رنگارنگ میباشد
harlequin U لودهای که درنمایش هاولال بازی هاجامه رنگارنگ میپوشد
puncuation U نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
beach balls U توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
beach ball U توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
discretionary U خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star U نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry U دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
The Pied Piper of Hamelin U فلوت زن رنگارنگ هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
marking U نشان دار سازی نشان
markings U نشان دار سازی نشان
poniter U نشان دهنده نشان گیرنده
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
motley U مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
dithering U ترکیب نقطههای رنگارنگ برای یک رنگ جدید یک روش گرافیکی کامپیوتر برای افزودن شدت نور نمایش
supervisory U 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
mark U نشان کردن نشان
marks U نشان کردن نشان
sets U گذاردن
setting up U گذاردن
set U گذاردن
invest U گذاردن
skewing U کج گذاردن
skews U کج گذاردن
invests U گذاردن
investing U گذاردن
invested U گذاردن
tables U تو گذاردن
impone U گذاردن
skew U کج گذاردن
to lay it on thick U گذاردن
to lay it on with a trowel U گذاردن
to leave out U جا گذاردن
repose U گذاردن
instate U گذاردن
tabled U تو گذاردن
reposal U گذاردن
table U تو گذاردن
tabling U تو گذاردن
lays U گذاردن
lay U گذاردن
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
innovated U بدعت گذاردن
innovates U بدعت گذاردن
innovating U بدعت گذاردن
skew U اریب گذاردن
pyx U درجعبه گذاردن
reposit U ودیعه گذاردن
pt down U کنار گذاردن
consigned U امانت گذاردن
gage U وثیقه گذاردن
silo U در سیلو گذاردن
innovate U بدعت گذاردن
consigning U امانت گذاردن
imburse U درکیسه گذاردن
consign U امانت گذاردن
skewing U اریب گذاردن
incase U در جعبه گذاردن
leave alone U تنها گذاردن
to step in U پامیان گذاردن
impresses U باقی گذاردن
impressed U باقی گذاردن
novelize U بدعت گذاردن
impress U باقی گذاردن
interlay U در میان گذاردن
interlocate U در میان گذاردن
to leave unsaid U نا گفته گذاردن
to leave behind U درپس گذاردن
to leave behind U باقی گذاردن
to d. up U خوراک گذاردن
put away U کنار گذاردن
to strike in U پامیان گذاردن
impressing U باقی گذاردن
schedules U دربرنامه گذاردن
underdo U از کار کم گذاردن
skews U اریب گذاردن
stroke U سرکش گذاردن
stroked U سرکش گذاردن
strokes U سرکش گذاردن
placing at disposal U در دسترس گذاردن
consigns U امانت گذاردن
stroking U سرکش گذاردن
place U در محلی گذاردن
schedule U دربرنامه گذاردن
scheduled U دربرنامه گذاردن
places U در محلی گذاردن
placing U در محلی گذاردن
leave alone U بحال گذاردن
reverence U احترام گذاردن
tabling U معوق گذاردن
leaving U باقی گذاردن
leave U باقی گذاردن
expose U روباز گذاردن
exposes U بی حفاظ گذاردن
exposes U روباز گذاردن
expose U بی حفاظ گذاردن
bulid U بنیان گذاردن
tables U معوق گذاردن
endorse U صحه گذاردن
endorsed U صحه گذاردن
endorses U صحه گذاردن
endorsing U صحه گذاردن
exposing U بی حفاظ گذاردن
exposing U روباز گذاردن
contradistinguish U فرق گذاردن
table U معوق گذاردن
bestows U امانت گذاردن
bestowing U امانت گذاردن
bestowed U امانت گذاردن
bestow U امانت گذاردن
interposing U پا به میان گذاردن
interposes U پا به میان گذاردن
interpose U پا به میان گذاردن
tabled U معوق گذاردن
encapsulate U درکپسول گذاردن
encapsulates U درکپسول گذاردن
to join in U پامیان گذاردن
adopt U نام گذاردن
encapsulating U درکپسول گذاردن
embowel U در روده گذاردن
interposed U پا به میان گذاردن
work on/upon <idiom> U تفثیر گذاردن
procrastinates U معوق گذاردن
procrastinating U معوق گذاردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com