English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
speaking with prosecutor U در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
in personam U علیه شخص خاصی علیه انسان
exothermic U حرارت زا تشکیل شده در اثر حرارت
exothermal U حرارت زا تشکیل شده در اثر حرارت
thermal stress U ازمایش اثر حرارت تشعشعی رادیواکتیویته مقاومت درمقابل اثر فرساینده حرارت
to safeguard [against] U تامین کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] U حفظ کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] U نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
pyrolysis U تغییر شیمیایی در اثر حرارت تجزیه در اثر حرارت اتشکافت
indicting U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lodge a complaint against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
indict U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lay an information against someone U بر علیه کسی اعلام جرم کردن
bring a suit against a person U اقامه دعوی علیه کسی کردن
indicts U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
bring an action against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
indicted U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
anneal U نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to steam ahead or away U با حرارت کار کردن
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
confabulate U صحبت کردن
talked U صحبت کردن
speaks U صحبت کردن
speak U صحبت کردن
talk U صحبت کردن
talks U صحبت کردن
to talk [to] U صحبت کردن [با]
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
phone U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
carp U از روی خرده گیری صحبت کردن
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speeches U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
beat around the bush <idiom> U غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
adlib U بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to talk insistently to somebody U با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
To speak in a low voice. U آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
blather U حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
converse U : صحبت کردن محاوره کردن
conversed U : صحبت کردن محاوره کردن
conversing U : صحبت کردن محاوره کردن
converses U : صحبت کردن محاوره کردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
use and occupation U عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
say U سخن گفتن صحبت کردن سخن
says U سخن گفتن صحبت کردن سخن
con U بر علیه
pros and cons U له و علیه
v U علیه
versus U علیه
pro and con U له و علیه
cons U بر علیه
conned U بر علیه
conning U بر علیه
against U علیه
object of protest U معترض علیه
wards U مولی علیه
ward U مولی علیه
party against whom a protest is made U معترض علیه
losing party U محکوم علیه
peace be upon him U علیه السلام
beneficiaries U موقوف علیه
appellee U مستانف علیه
pro and con U دلائل له و علیه
beneficiary U موقوف علیه
anti U مخالف علیه
assignee U محال علیه
divisor U مقسوم علیه
drawee U محال علیه
divtsor U مقسوم علیه
third person of a transfer U محال علیه
pupil U مولی علیه
denominator U مقسوم علیه
denominators U مقسوم علیه
beneficiary of an endowment U موقوف علیه
person placed under guardianship U مولی علیه
recognizor U محکوم علیه
presentee U معروض علیه
defendants U مدعی علیه
pupils U مولی علیه
respondents U مستانف علیه
lady ship U سرکار علیه
respondent U مدعی علیه
defendant U مدعی علیه
respondents U مدعی علیه
respondent U مستانف علیه
victim of an offence U مجنی علیه
judgement debtor U محکوم علیه
out of court U محکوم علیه
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
self-defeating U علیه منظور خود
non fatal offences against the person U جرائم بر علیه ابدان
self defeating U علیه منظور خود
action in personam U دعوی بر علیه شخص
lese majesty U خیانت علیه حکومت
public mischief U جرم علیه جامعه
lese majeste U خیانت علیه حکومت
offences against persons U جرائم بر علیه اشخاص
offences against property U جرائم بر علیه اموال
cross action U علیه وی اقامه کند
biological defense U پدافند بر علیه تک میکربی
common d. U مقسوم علیه مشترک
divisor U مقسوم علیه [ریاضی]
counter fire U اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
respondents U پژوهش خواه مستانف علیه
offences against public dencency U جرائم بر علیه عفت عمومی
respondent U پژوهش خواه مستانف علیه
demur U در CL حالتی است که مدعی علیه
action in rem U دعوی بر علیه عین مال
common factor U مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
offences against public morals U جرائم بر علیه اخلاق عمومی
demurs U در CL حالتی است که مدعی علیه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com