English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
jigsaw puzzle U نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
by the square U بدقت
tenty U بدقت
precisely U بدقت
closely U بدقت
punctually U بدقت
nighly U بدقت
accurately U بدقت
cross-examining U بدقت جویاشدن از
cross-question U بدقت جویاشدن از
cross-questioning U بدقت جویاشدن از
cross-questions U بدقت جویاشدن از
look through U بدقت دیدن
peruse U بدقت خواندن
perused U بدقت خواندن
peruses U بدقت خواندن
perusing U بدقت خواندن
peering U بدقت نگریستن
peered U بدقت نگریستن
peer U بدقت نگریستن
cross-examine U بدقت جویاشدن از
cross-examined U بدقت جویاشدن از
cross-examines U بدقت جویاشدن از
cross-questioned U بدقت جویاشدن از
to call for a U احتیاج بدقت داشتن
scrutinizes U بدقت بررسی کردن
scrutinized U بدقت بررسی کردن
scrutinizing U بدقت بررسی کردن
scrutinize U بدقت بررسی کردن
scrutinising U بدقت بررسی کردن
scrutinises U بدقت بررسی کردن
scrutinised U بدقت بررسی کردن
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
weigh it a U بدقت بکش درست بکش
unconscious U غش کرده
unconsciously U غش کرده
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
bouffant U پف کرده
puffy <adj.> U پف کرده
puffed out <adj.> U پف کرده
bloat U پف کرده
puffed <adj.> U پف کرده
soufflTs U پف کرده
infusions U دم کرده
infusion U دم کرده
off the trail U پی گم کرده
tumid <adj.> U پف کرده
beastby U کرده
gelid U یخ کرده
puff pastry U پف کرده
souffles U پف کرده
souffle U پف کرده
turgid <adj.> U پف کرده
began U شروع کرده
carpeted U فرش کرده
off the track U ازخط پی گم کرده
ghee U کره اب کرده
farci U دلمه کرده
inveterate U ریشه کرده
chose U انتخاب کرده
he is worn with travel U سفراوراخسته کرده
educated U تحصیل کرده
painted U رنگ کرده
intumescent U باد کرده
begotten U تولید کرده
protuberant U باد کرده
whey U شیرچرخ کرده
intumescent U اماس کرده
inwrought U از تو کار کرده
it is very easily done U کرده میشود
picked U پاک کرده
in flower U شکوفه کرده
grown-up U رشد کرده
risen U طلوع کرده
iced U خنک کرده
purified U پاک کرده
fled U فرار کرده
swollen U اماس کرده
swollen U ورم کرده
iced ppa U خنک کرده
grown-ups U رشد کرده
ghi U کره اب کرده
fucate U رنگ کرده
sweated U عرق کرده
bunged up U باد کرده
blown U ورم کرده
mistaken U اشتباه کرده
sawn U اره کرده
grown U رشد کرده
clarified U صاف کرده
full-grown U رشدکامل کرده
tumescent U ورم کرده
beheld U مشاهده کرده
pulled U خشک کرده
refined U تمیز کرده
strained U صاف کرده
fried U سرخ کرده
baggily U بطورباد کرده
rooted U ریشه کرده
indrawn U جذب کرده
fubsy U قوز کرده
fretty U اماس کرده
fecit U درست کرده
farthingale U دامن پف کرده
farcie U دلمه کرده
full grown U رشدکامل کرده
enrooted U ریشه کرده
puffy <adj.> U باد کرده
knotted U ازدحام کرده
decorated U زینت کرده
distent U ورم کرده
deep rooted U ریشه کرده
blubbery U ورم کرده
billowy U باد کرده
deep-rooted U ریشه کرده
bendon U نیت کرده
hidden U پنهان کرده
I have a flat [tire] . U من پنچر کرده ام.
they have done their work U را کرده اند
puffed <adj.> U ورم کرده
nodular U ورم کرده
puffed out <adj.> U ورم کرده
puffy <adj.> U ورم کرده
tumid <adj.> U ورم کرده
turgid <adj.> U ورم کرده
wedded U ازدواج کرده
shot U اصابت کرده
warm infusion U چیز دم کرده
smoothfaced U صاف کرده
getting U کسب کرده
gets U کسب کرده
ventricular U باد کرده
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
testate U وصیت کرده
get U کسب کرده
shots U اصابت کرده
restrained U لگام کرده
self taught U تحصیل کرده
puffed <adj.> U باد کرده
overage U کم رشد کرده
puffed out <adj.> U باد کرده
puffy <adj.> U آماس کرده
puffed out <adj.> U آماس کرده
tumid <adj.> U آماس کرده
turgid <adj.> U آماس کرده
airless U گرفته یا دم کرده
unruffled U ارام کرده
turgid <adj.> U باد کرده
tinned U قوطی کرده
puffed <adj.> U آماس کرده
let it be done U کرده شود
tumid U اماس کرده
tumid <adj.> U باد کرده
must U باید
there is a rule that... U که باید.....
maun U باید
shall U باید
outh U باید
the f. of a table U باید
to have to U باید
ought U باید
should U باید
in due f. U باید
shaveling U ادم اصلاح کرده
fries U گوشت سرخ کرده
hidden information U اطلاعات پنهان کرده
broiled meat U گوشت سرخ کرده
ranker U افسر سربازی کرده
de- U کرده را خنثی کردن
school drop out U ترک تحصیل کرده
you are mistaken U اشتباه کرده اید
saute U در روغن سرخ کرده
frying U گوشت سرخ کرده
angrier U ورم کرده دژم
angriest U ورم کرده دژم
angry U ورم کرده دژم
foreseen U پیش بینی کرده
a fried sausage U یک سوسیس سرخ کرده
made-up U مصنوعی بزک کرده
ingrained U دیرینه ریشه کرده
cultured U مهذب تحصیل کرده
The door is jammed. در گیر کرده است.
made up U مصنوعی بزک کرده
tumid U ورم کرده متورم
turgescent U باد کرده پرطمطراق
borne U تحمل کرده یاشده
trigmous U سه بار عروسی کرده
I have lost my wallet . U کیف پولم را گه کرده ام
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
self-educated U پیش خودتحصیل کرده
self educated U پیش خودتحصیل کرده
stum U اب انگورتازه درخم کرده
tumescent U اماس کرده اماسیده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com