Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
clearing bank
U
بانک پس انداز
clearing banks
U
بانک پس انداز
bank of deposit
U
بانک پس انداز
saving bank
U
بانک پس انداز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rediscount rate
U
نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
reserve requirement
U
مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
giro
U
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
U
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
giros
U
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
world bank
U
بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
available cash
U
موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
average propensity to save
U
میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
saving institutions
U
موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
deflection board
U
طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
mortar report
U
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
unintended saving
U
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
bank
U
بانک
checked
U
چک بانک
banks
U
بانک
checks
U
چک بانک
check
U
چک بانک
memory bank
U
بانک حافظه
world bank
U
بانک جهانی
bankbook
U
کتابچه بانک
bankbill
U
برات بانک
loan bank
U
بانک استقراضی
bankers
U
بانک دار
banker
U
بانک دار
bankroll
U
سرمایه بانک
piggy bank
<idiom>
U
بانک کوچک
loan bank
U
بانک وامی
bank stock
U
سهام بانک
monopoly bank
U
بانک انحصاری
remitting bank
U
بانک واگذارنده
mortgage bank
U
بانک رهنی
national bank
U
بانک ملی
merchant banks
U
بانک بازرگانی
data bank
U
بانک اطلاعات
data bank
U
بانک اطلاعاتی
data banks
U
بانک داده ها
data banks
U
بانک اطلاعات
data banks
U
بانک اطلاعاتی
authorized bank
U
بانک مجاز
merchant bank
U
بانک بازرگانی
banks
U
در بانک گذاشتن
bank overdraft
U
بدهی به بانک
state bank
U
بانک دولتی
state bank
U
بانک استان
shroff
U
بانک دار
bank failures
U
ورشکستگی بانک
bank bill
U
برات بانک
data bank
U
بانک داده ها
bank asset
U
دارائی بانک
bank
U
بانک ضرابخانه
bank
U
در بانک گذاشتن
banks
U
بانک ضرابخانه
bank rate
U
نرخ بانک
intermediary bank
U
بانک میانجی
germplasm bank
U
بانک گونه ها
development bank
U
بانک توسعه
central bank
U
بانک مرکزی
bankable
U
نقد شدنی در بانک
bankable
U
قابل پذیرش در بانک
deposit with the bank
U
در بانک ودیعه گذاردن
approved bank
U
بانک تایید شده
drawen on the national bank
U
عهده بانک ملی
croupier
U
کمک صاحب بانک
croupiers
U
کمک صاحب بانک
account
U
حساب داشتن در بانک
bank balance sheet
U
تراز نامه بانک
stakeholder
U
نگهدارنده بانک در قمار
bank of issue
U
بانک ناشر اسکناس
deposit in the bank
U
در بانک به ودیعه گذاردن
Where is the nearest bank?
U
نزدیکترین بانک کجاست؟
issuing bank
U
بانک گشاینده اعتبار
issuing bank
U
بانک صادر کننده
negotiating bank
U
بانک معامله کننده
paying bank
U
بانک پرداخت کننده
export import bank
U
بانک صادرات واردات
deposits
U
به حساب بانک گذاشتن
federal reserve bank
U
بانک فدرال رزرو
deposit
U
به حساب بانک گذاشتن
accepting bank
U
بانک قبولی نویس
to pay in
U
بحساب بانک گذاشتن
to place money in the bank
U
پول در بانک گذاشتن
German Central Bank
U
بانک مرکزی آلمان
confirming bank
U
بانک تائید کننده
collecting bank
U
بانک وصول کننده
advising bank
U
بانک ابلاغ کننده
accepting bank
U
بانک قبول کننده
presenting bank
U
بانک ارائه کننده
accepting bank
U
بانک پذیرنده حواله یابرات
Which bank do you bank with?
U
در کدام بانک حساب دارید؟
time deposits
U
مطالبه نقدی موجل از بانک
banks
U
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
Which bank do you bank with?
U
با کدام بانک کار می کنید؟
bank
U
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bankbook
U
دفترحساب بانک دفترچه بانکی
stop payment
U
دستور عدم پرداخت چک به بانک
depositor
U
کسیکه پول در بانک میگذارد
bank for international settlements
U
بانک پرداختهای بین المللی
bank capital requirement
U
سرمایه مورد نیاز بانک
blood banks
U
بانک جمع اوری خون
opening bank
U
بانک باز کننده اعتبار
I have entangled myself with the banks .
U
خودم را گرفتار بانک ها کردم
blood bank
U
بانک جمع اوری خون
This check is on bank Melli .
U
این چه بعهده بانک ملی است
faro
U
نوعی بازی قمار شبیه بانک
bank
U
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
banks
U
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
cashier's check
U
چکی که بانک عهده خود بکشد
Bank for International Settlements
[BIS]
U
بانک تسویه پرداخت بین المللی
Does the bank acknowledge your signature ?
U
آیا بانک امضای شما را قبول دارد ؟
cancelled cheque
U
چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
counter check
U
چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
bank giro
U
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
fractional reserve banking
U
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
lombard street
U
خیا بان صرافان و بانک دارهادر شهر لندن
electronic
U
استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
inclearing
U
همه چکهایی که در بانک درمعاملات پایاپای بایدپول انهارابپردازد
big five
U
پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
opening hours
ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
bank rate
U
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
break the bank
<idiom>
U
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
eft
U
سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند
ex post saving
U
پس انداز
forehanded
U
پس انداز کن
aggregate saving
U
پس انداز کل
irrigator
U
اب انداز
ex ante saving
U
پس انداز
thrift
U
پس انداز
saver
U
پس انداز کن
saving
U
پس انداز
deposits
U
پس انداز
savings
U
پس انداز
deposit
U
پس انداز
reserves
U
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserve
U
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserving
U
مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
atm
U
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.
U
اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
sideways ROM
U
نرم افزاری که امکان انتخاب یک بانک حافظه مشخص یا قطعه ROM را فراهم میکند
savings bank
U
صندوق پس انداز
jaculator
U
نیزه انداز
jack ketch
U
طناب انداز
initiator terminator
U
راه انداز
intrigant
U
پشت هم انداز
intriguant
U
پشت هم انداز
intriguer
U
پشت هم انداز
bumpy
<adj.>
U
پر دست انداز
rough
<adj.>
U
پر دست انداز
road hole
U
دست انداز
provident bank
U
صندوق پس انداز
penny bank
U
صندوق پس انداز
feller
U
درخت انداز
firer
U
سوخت انداز
prospects
U
چشم انداز
fire teazer
U
سوخت انداز
fluter
U
چین انداز
foot cloth
U
پای انداز
footcloth
U
پای انداز
view
U
چشم انداز
trustee savings bank
U
صندوق پس انداز
grenadier
U
نارنجک انداز
hand rail
U
دست انداز
howitzer
U
خمپاره انداز
line starter
U
راه انداز خط
paysage
U
چشم انداز
rate of saving
U
نرخ پس انداز
saving rate
U
نرخ پس انداز
releaser
U
راه انداز
retardant
U
عقب انداز
mobilization of savings
U
تجهیز پس انداز
reverberative
U
طنین انداز
saving account
U
حساب پس انداز
mobilization of savings
U
بسیج پس انداز
saving equation
U
معادله پس انداز
propensity to save
U
گرایش به پس انداز
procrastinator
U
تعویق انداز
paradox of thrift
U
تناقض پس انداز
fire teazer
U
اتش انداز
net saving
U
پس انداز خالص
negative saving
U
پس انداز منفی
national saving
U
پس انداز ملی
permanent saving
U
پس انداز دائمی
personal saving
U
پس انداز شخصی
postponer
U
تاخیر انداز
private saving
U
پس انداز خصوصی
saving function
U
تابع پس انداز
saving motive
U
انگیزه پس انداز
saving ratio
U
نسبت پس انداز
to lay up
U
پس انداز کردن
torpedo tube
U
اژدر انداز
unsaved
U
پس انداز نشده
mouth-watering
U
دهان آب انداز
missile launcher
U
موشک انداز
salt away
<idiom>
U
پس انداز کردن
save money
U
پس انداز کردن
to lay aside
U
پس انداز کردن
thrift institutions
U
موسسات پس انداز
savings account
U
حساب پس انداز
savings bank
U
صندوق پس انداز
spearman
U
نیزه انداز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com