English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
glide path U مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
warm up U قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
immobilizes U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilised U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilising U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilize U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
moving havens U مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
free play U بازی ازاد
play U حرکت ازاد
played U حرکت ازاد
plays U حرکت ازاد
free maneuver U حرکت ازاد
playing U حرکت ازاد
mulligan U ضربه ازاد در بازی غیررسمی گلف
free maneuver U امکان حرکت ازاد
largo U حرکت ازاد واهسته
sealed move U حرکت ثبتی در بازی شطرنج ناتمام
to pull the wires U سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
immobilising U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilize U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilises U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilizes U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilised U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilizing U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilized U از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
paddled U وسیله دستی که نشانه گر یا گرافیک را در بازی کامپیوتر حرکت میدهد
paddles U وسیله دستی که نشانه گر یا گرافیک را در بازی کامپیوتر حرکت میدهد
paddling U وسیله دستی که نشانه گر یا گرافیک را در بازی کامپیوتر حرکت میدهد
paddle U وسیله دستی که نشانه گر یا گرافیک را در بازی کامپیوتر حرکت میدهد
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
game U وسیلهای که در دست قرار می گیرد تا نشانگر یا تصویر گرافیکی را در بازی کامپیوتری حرکت دهد
rebounded U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding U دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
cruises U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
enfranchize U ازاد کردن
set at large U ازاد کردن
set free U ازاد کردن
liberate U ازاد کردن
emancipating U ازاد کردن
emancipates U ازاد کردن
emancipated U ازاد کردن
to set at large U ازاد کردن
to set at liberty U ازاد کردن
emancipate U ازاد کردن
liberalization U ازاد کردن
released U ازاد کردن
discharge U ازاد کردن
to let loose U ازاد کردن
let loose U ازاد کردن
let go U ازاد کردن
release U ازاد کردن
to let ship U ازاد کردن
let slip U ازاد کردن
discharges U ازاد کردن
affranchize U ازاد کردن
extrication U ازاد کردن
deallocate U ازاد کردن
enfranchising U ازاد کردن
enfranchises U ازاد کردن
enfranchised U ازاد کردن
enfranchise U ازاد کردن
releases U ازاد کردن
unwrap U ازاد کردن
liberation U ازاد کردن
unwrapping U ازاد کردن
unwraps U ازاد کردن
cast loose U ازاد کردن
unwrapped U ازاد کردن
liberating U ازاد کردن
unfix U ازاد کردن
unloose U ازاد کردن
liberates U ازاد کردن
unstring U ازاد کردن
uncage U ازاد کردن
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
untuck U از بند ازاد کردن
freewheel U ازاد زندگی کردن
to discharge a guarantee U ضمانتی را ازاد کردن
emancipation U ازاد کردن برده
setting free U ازاد کردن برده
manumission U ازاد کردن برده
freewheeled U ازاد زندگی کردن
freewheels U ازاد زندگی کردن
unshackle U از زنجیر ازاد کردن
manumit U بنده را ازاد کردن
disencumber U ازقید ازاد کردن
disentanglement U از بند ازاد کردن
tripped U ازاد کردن یاشکل کردن طناب
trips U ازاد کردن یاشکل کردن طناب
trip U ازاد کردن یاشکل کردن طناب
bail out U به قید کفیل ازاد کردن
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
unyoke U از زیر یوغ ازاد کردن
bail U بقید کفیل ازاد کردن
back off U ازاد بریدن قطع کردن
to purify from sin U از قید گناه ازاد کردن
extricate U خلاصی بخشیدن ازاد کردن
release on bail U به قید کفیل ازاد کردن
releases U برگ مرخصی ازاد کردن
released U برگ مرخصی ازاد کردن
extricating U خلاصی بخشیدن ازاد کردن
release U برگ مرخصی ازاد کردن
extricated U خلاصی بخشیدن ازاد کردن
extricates U خلاصی بخشیدن ازاد کردن
space heater U بخاری مخصوص گرم کردن فضای ازاد
hang out the laundry U ازاد کردن چتر عقب پس ازعبور از خط پایان
free gyroscope U نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
totake U شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
pick up U واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
assert U حمایت کردن ازاد کردن
unbrace U رها یا ازاد کردن شل کردن
asserted U حمایت کردن ازاد کردن
asserting U حمایت کردن ازاد کردن
asserts U حمایت کردن ازاد کردن
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
bail out U به قید کفیل ازاد کردن و شدن با پاراشوت از هواپیما پریدن
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
high sea U دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
to play fair U مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbled U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
plays U رل بازی کردن
twiddled U بازی کردن
bump U بازی کردن
moves U بازی کردن
move U بازی کردن
gallant U زن بازی کردن
twiddle U بازی کردن
play U رل بازی کردن
moved U بازی کردن
plays U بازی کردن
rinks U یخ بازی کردن
play-act U بازی کردن
miscast U بد بازی کردن
play-acts U بازی کردن
headwork U با سر بازی کردن
play-acting U بازی کردن
toy U بازی کردن
toys U بازی کردن
playact U رل بازی کردن
twiddling U بازی کردن
played U رل بازی کردن
rink U یخ بازی کردن
actuble U بازی کردن
play U بازی کردن
played U بازی کردن
play-acted U بازی کردن
playing U رل بازی کردن
To be acting. To put it on . U رل بازی کردن
twiddles U بازی کردن
playing U بازی کردن
fox U روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes U روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing U روباه بازی کردن تزویر کردن
sail U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
personified U رل دیگری بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
gambles U سفته بازی کردن
gambled U سفته بازی کردن
favouritism U پارتی بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
equivocated U زبان بازی کردن
bowls U باتوپ بازی کردن
shinney U شینی بازی کردن
skate U اسکیت بازی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com