English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bar U بازداشتن ممنوع کردن
bars U بازداشتن ممنوع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
restricts U ممنوع کردن
debars U ممنوع کردن
restricting U ممنوع کردن
debarring U ممنوع کردن
forbids U ممنوع کردن
debarred U ممنوع کردن
debar U ممنوع کردن
restrict U ممنوع کردن
prohibit U ممنوع کردن
forbid U ممنوع کردن
prohibiting U ممنوع کردن
prohibits U ممنوع کردن
countermanding U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermand U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
dissuading U منصرف کردن بازداشتن
arrested U توقیف کردن بازداشتن
keep U توقیف کردن بازداشتن
arrest U توقیف کردن بازداشتن
keeps U توقیف کردن بازداشتن
dissuades U منصرف کردن بازداشتن
dissuaded U منصرف کردن بازداشتن
dissuade U منصرف کردن بازداشتن
forbid U منع کردن بازداشتن
arrests U توقیف کردن بازداشتن
forbids U منع کردن بازداشتن
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
choking U مسدود کردن از حرکت بازداشتن
withold U دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to bar somebody from something [doing something] U ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
seal off U محاصره کردن ممنوع الورود کردن
outlawed U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
commit no nuisance U ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
outlawing U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
prohibiting U ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits U ممنوع کردن تحریم کردن
prohibit U ممنوع کردن تحریم کردن
disbar U سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
prohibbited U ممنوع
illicit U ممنوع
barred U ممنوع
taboo U ممنوع
in d. U ممنوع
taboos U ممنوع
forbidden U ممنوع
impermissible U ممنوع
prohibited U ممنوع
disallowable U ممنوع
stow U بازداشتن
overslaugh U بازداشتن
proscribing U بازداشتن از
proscribes U بازداشتن از
proscribed U بازداشتن از
proscribe U بازداشتن از
impede U بازداشتن
interdict U بازداشتن
debar U بازداشتن
impedes U بازداشتن
to set back U بازداشتن
impeded U بازداشتن
stowed U بازداشتن
to keep back U بازداشتن
stayed U بازداشتن
contains U بازداشتن
hinders U بازداشتن
hindering U بازداشتن
hindered U بازداشتن
hinder U بازداشتن
prevented U بازداشتن
detained U بازداشتن
detaining U بازداشتن
deters U بازداشتن
detains U بازداشتن
containment U بازداشتن
emcumber U بازداشتن
deter U بازداشتن
deterred U بازداشتن
prevent U بازداشتن
detain U بازداشتن
contained U بازداشتن
debarred U بازداشتن
stay U بازداشتن
debarring U بازداشتن
stowing U بازداشتن
stows U بازداشتن
prevents U بازداشتن
preventing U بازداشتن
contain U بازداشتن
debars U بازداشتن
NO PARKING U پارکینگ ممنوع
forbidden U ممنوع شده
rule out U ممنوع ساختن
forbidden band U نوار ممنوع
no waiting U توقف ممنوع
forbidden zone U ناحیه ممنوع
forbidden vibration U ارتعاشات ممنوع
closed U ممنوع الورود
prohibited goods U اشیاء ممنوع
prohibited U ممنوع شده
no parking U توقف ممنوع
it's forbidden to ... U ممنوع است که...
skidding U از سریدن بازداشتن
skid U از سریدن بازداشتن
pin down <idiom> U از حرکت بازداشتن
becalmed U از پیشرفت بازداشتن
skidded U از سریدن بازداشتن
becalming U از پیشرفت بازداشتن
becalms U از پیشرفت بازداشتن
chock U از حرکت بازداشتن
skids U از سریدن بازداشتن
trig U از حرکت بازداشتن
to keep open house U درخانه بازداشتن
suppressing U بازداشتن ازعملیات
suppresses U بازداشتن ازعملیات
suppress U بازداشتن ازعملیات
hamper U از کار بازداشتن
hampered U از کار بازداشتن
hampering U از کار بازداشتن
hampers U از کار بازداشتن
to keep up U ازتنزل بازداشتن
becalm U از پیشرفت بازداشتن
to cop somebody U کسی را بازداشتن
it is strictly forbidden U اکیدا ممنوع است
to be absolutely forbidden [prohibited] U مطلقا ممنوع بودن
No camping U اردو زدن ممنوع
No camping U چادر زدن ممنوع
forbidden energy zone U ناحیه انرژی ممنوع
forbidden transition U جهش الکترونی ممنوع
No left [right] turn! U گردش به چپ [راست] ممنوع!
no smoking allowed U استعمال دخانیان ممنوع
ban item U کالای ممنوع الورود
to exelude any one from the p U کسیرا ازرای بازداشتن
bloc U مانع شدن از بازداشتن
inoxidize U از زنگ زدن بازداشتن
blocs U مانع شدن از بازداشتن
to bar one from his action U بازداشتن کسی از کاری
block U مانع شدن از بازداشتن
blocks U مانع شدن از بازداشتن
blocked U مانع شدن از بازداشتن
no thoroughfare U امدو شدیاعبور) ممنوع است
the import of which is prohibited U ان کالا ممنوع الورود است
baffle U صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffles U صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
injunctive U وابسته به نهی و بازداشتن تاکیدی
stall U به اخور بستن از حرکت بازداشتن
baffling U صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
stalling U به اخور بستن از حرکت بازداشتن
baffled U صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
dut of court U ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
dry town U شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
fence month U ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
weather bound U ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
talking is not permitted U سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
black book U دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com