English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
forum U بازار محل اجتماع عموم
forums U بازار محل اجتماع عموم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
walras law U براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
dumping U فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
market research U تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
fairs U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
market failure U شکست بازار نارسائی بازار
market value U در بازار قیمت بازار
universal applause U عموم
public U عموم
coram popula U درپیش عموم
publicly U در نظر عموم
public spiritedness U خیرخواهی عموم
the public U عموم مردم
publicises U به اطلاع عموم رساندن
By common consent. U به تصدیق همه ( عموم )
commonable U قابل استفاده عموم
publicizing U به اطلاع عموم رساندن
publicizes U به اطلاع عموم رساندن
notify the public U به اطلاع عموم رساندن
publitize U به اطلاع عموم رساندن
publicly useful U سودمند برای عموم
publicized U به اطلاع عموم رساندن
publicize U به اطلاع عموم رساندن
publicising U به اطلاع عموم رساندن
publicised U به اطلاع عموم رساندن
for the public good U برای خیر عموم
open to the public U واضح درنظر عموم
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
to burst upon the view U ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
common goods U کالای مورد نیاز عموم
discommon U ازدسترس عموم بیرون اوردن
common user supplies U کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
Open to the publice. U ورود برای عموم آزاد است
paradox U عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
paradoxes U عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
domain U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domains U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
common user items U کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
the public are hereby notified U بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
proprietary company U شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
cry up U نزد عموم ارج ومنزلت یافتن زیاد ستودن
eminent domain U قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
debutant U نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم فاهر میشود
market economy U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
public U سرویس ارسال داده برای عموم . مثل سیستم تلفن اصلی در یک کشور
deodand U چیزیکه دولت برای استفاده عموم ضبط میکردزیرامایه مرگ کسی شده
libraries U کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
library U کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
limelight U قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
consensus U اجتماع
musters U اجتماع
assemblage U اجتماع
assemblages U اجتماع
muster U اجتماع
mustering U اجتماع
mustered U اجتماع
community U اجتماع
meetings U اجتماع
public meeting U اجتماع
societies U اجتماع
society U اجتماع
communities U اجتماع
processions U اجتماع
procession U اجتماع
gatherings U اجتماع
gathering U اجتماع
reunions U اجتماع
reunion U اجتماع
milieu U اجتماع
milieus U اجتماع
milieux U اجتماع
conjunction U اجتماع
conjunctions U اجتماع
meeting U اجتماع
socio- U اجتماع
union U اجتماع
hurricanes U اجتماع
associations U اجتماع
hurricane U اجتماع
commonweal U اجتماع
unions U اجتماع
association U اجتماع
common carrier U شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
overload U اجتماع مهاجمان
crowds U شلوغی اجتماع
crowd U شلوغی اجتماع
societal U وابسته به اجتماع
commune U اجتماع تعاونی
communed U اجتماع تعاونی
congregating U اجتماع کردن
congregate U اجتماع کردن
parade U اجتماع مردم
paraded U اجتماع مردم
parades U اجتماع مردم
rallied U اجتماع مجدد
rallies U اجتماع مجدد
rally U اجتماع مجدد
official meeting U اجتماع رسمی
parading U اجتماع مردم
congregated U اجتماع کردن
congregates U اجتماع کردن
communes U اجتماع تعاونی
communing U اجتماع تعاونی
meeting U ملاقات اجتماع
meetings U ملاقات اجتماع
klatsch U اجتماع خودمانی
turn out U اجتماع ازدحام
klatch U اجتماع خودمانی
societies U جامعه اجتماع
society U جامعه اجتماع
collections U اجتماع مجموعه
collection U اجتماع مجموعه
aggregation U اجتماع توده
concourses U محل اجتماع
overloads U اجتماع مهاجمان
overloaded U اجتماع مهاجمان
flocculate U اجتماع کردن
concourse U محل اجتماع
therapeutic community U اجتماع درمانی
assembly U اجتماع انجمن
underclass U سطح پایین [اجتماع]
lower class U طبقه سوم [اجتماع]
franklin U طبقه متوسط اجتماع
the rabble U طبقات پایین اجتماع
ratag U طبقات پایین اجتماع
subclass U سطح پایین [اجتماع]
scum U طبقه وازده اجتماع
community psychology U روانشناسی اجتماع نگر
pentapolis U اجتماع پنج شهر
union [set theory] U اجتماع [مجموعه] [ریاضی]
lower class U سطح پایین [اجتماع]
rioted U اجتماع و بلوا کردن
riot U اجتماع و بلوا کردن
trigon U اجتماع سه ستاره باهم
guildhall U محل اجتماع اصناف
guildhalls U محل اجتماع اصناف
grass roots U اجتماع محلی منشاء
accru U اجتماع فراهم شدگی
The various strata of society. U طبقات مختلف اجتماع
subclass U طبقه سوم [اجتماع]
riotous assembly U اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
rioting U اجتماع و بلوا کردن
underclass U طبقه سوم [اجتماع]
scurf U شوره سر وازده اجتماع
riots U اجتماع و بلوا کردن
upper classes U وابسته به طبقات بالای اجتماع
huddling U ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddles U ازدحام اجتماع افراد یک تیم
guild U اتحادیه محل اجتماع اصناف
guilds U اتحادیه محل اجتماع اصناف
upperclassman U عضو صنوف ممتازه اجتماع
vespiary U اجتماع زنبوران دستهای زنبور
huddled U ازدحام اجتماع افراد یک تیم
forgather U گرد امدن اجتماع کردن
huddle U ازدحام اجتماع افراد یک تیم
haunts U محل اجتماع تبه کاران
antisocial U مخل اجتماع دشمن جامعه
haunt U محل اجتماع تبه کاران
unsociable U گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
foyers U مرکز اجتماع راهرو بزرگ
subclass U طبقه پست وپایین اجتماع
communitarian U عضو انجمن یا اجتماع کمونیستی
foyer U مرکز اجتماع راهرو بزرگ
underclass U طبقه پست وپایین اجتماع
upper class U وابسته به طبقات بالای اجتماع
redezvous U وعده ملاقات اجتماع مجدد
lower class U طبقه پست وپایین اجتماع
chalks U مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalking U مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalked U مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalk U مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
dediction of way U هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
rout U اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
integration U یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
routs U اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routed U اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
camporee U اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
outside art U [هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
assembly U بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
agora U بازار
mart U بازار
bazaar U بازار
market U بازار
marketed U بازار
trone U بازار
market place U بازار
market places U بازار
bazaars U بازار
cloth-hall U بازار
shopping center U بازار
markets U بازار
the mareet was weak U بازار
casework U مطالعه بسیط اجتماع و محیط فرد یا خانواده برای تشخیص مرض ودرمان
market failure U ناتوانی بازار
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com