English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
redefinable U انچه مجددا قابل تعریف است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
default U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
indefinable U غیر قابل تعریف
indefinably U غیر قابل تعریف
parameters U ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
parameter U ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
all points addressable mode U حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
de novo U مجددا
whatever U انچه
whatever U هر انچه
that which U انچه
reallocation U مجددا واگذار کردن
re claim U مجددا ادعا کردن
reprinting U مجددا بطبع رساندن
restated U مجددا بیان کردن
reprints U مجددا بطبع رساندن
restating U مجددا بیان کردن
restates U مجددا بیان کردن
restate U مجددا بیان کردن
realigned U مجددا متحد شدن
realigning U مجددا متحد شدن
reprinted U مجددا بطبع رساندن
reprint U مجددا بطبع رساندن
reintegrate U مجددا برقرار کردن
realigns U مجددا متحد شدن
realign U مجددا متحد شدن
for a iknow U انچه من می دانم
what U هرچه انچه
i lent him what money i had U انچه پول ...
for aught i know U انچه من میدانم
so far as U تا ان اندازه که انچه
as far as in me lies U انچه از من بر می اید
oive such as you have U انچه که داریدبدهید
as far as i can see U انچه من می فهمم
as for as i know U انچه من میدانم
reconsider U مجددا درامری مطالعه کردن
reconsiders U مجددا درامری مطالعه کردن
spruce up <idiom> U مجددا آراستن ،تمیز کردن
reconsidering U مجددا درامری مطالعه کردن
retool U مجددا با ابزار تجهیز کردن
reconsidered U مجددا درامری مطالعه کردن
the needful U انچه باید کرد
ties of friendship U انچه دوستی اقتضامیکند
purview of a book U انچه کتابی فرامیگیرد
penful U انچه در یک قلم جا گیرد
he did his level best U انچه از دستش برامدکرد
pitcherful U انچه دریک سبوجابگیرد
makefast U انچه قایق را به ان میبندند
more than needs U بیش از انچه بایسته
to cross-check the result with a calculator U حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
capful U انچه دریک کلاه جابگیرد
the requirements of the law U انچه درقانون قید شده
cartful U انچه دریک گاری جا بگیرد
so far as i can guess U انچه من میتوانم حدس بزنم
my recollectio of it is U انچه من بیادمی اورم اینست
layered U انچه مربوط به لایه ها باشد
it purports that U انچه از این فهمیده میشوداین که .....
my sentiment toward him U انچه من راجع باواحساس میکنم
out of sight out of mind U از دل برود هر انچه از دیده برفت
penny worth U انچه برابر یک پنی میتوان خرید
i paid his d. wages U مزد او را انچه لازم بود دادم
whatsoe'er U هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
the document purports that U انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
he undid what i had done U انچه من رشته بودم او پنبه کرد
bound U انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
point U نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
findings U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
what you see is what you get U انچه می بینید همان است که بدست می اورید
i speak under correction U انچه می گویم ممکن است درست نباشد
whaterer U هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
finding U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
eerom U دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
recompile U کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
nemo dat quod non habet U هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
halt U دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halts U دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halted U دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
resets U برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
resumed U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resuming U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumes U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
reset U برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
reentry vehicle U مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
resume U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
breach of trust U کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
materialism U فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
halts U دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halt U دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halted U دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
extolment U تعریف
definitions U تعریف
definition U تعریف
quality U تعریف
descriptions U تعریف
cell definition U تعریف سل
portrayal U تعریف
explanations U تعریف
explanation U تعریف
circumscription U تعریف
portrayals U تعریف
compliments U تعریف
description U تعریف
compliment U تعریف
definiens U تعریف
complimented U تعریف
comkplimentarily U با تعریف
complimenting U تعریف
qualities U تعریف
depictions U نگارش تعریف
article U حرف تعریف
articles U حرف تعریف
self aggrandizement U تعریف از خود
data definition U تعریف داده
recitations U تعریف موضوع
depiction U نگارش تعریف
contextual definition U تعریف ضمنی
praised U تعریف کردن
complimentary U تعریف امیز
the d. article U حرف تعریف
say a good word for U تعریف کردن
problem definition U تعریف مسئله
block definition U تعریف بلوک
nosography U تعریف امراض
to crack up U تعریف کردن
circular definition U تعریف دوری
definable U تعریف پذیر
emblazon U تعریف کردن
macro definition U درشت تعریف
recount U تعریف کردن
job definition U تعریف برنامه
traduce U تعریف کردن
exponents U تعریف کننده
unreel U تعریف کردن
traduced U تعریف کردن
traduces U تعریف کردن
traducing U تعریف کردن
define U تعریف کردن
praising U تعریف کردن
praises U تعریف کردن
recounted U تعریف کردن
macro definition U تعریف ماکرو
he is well spoken of U از او تعریف می کنند
praise U تعریف کردن
macro difinition U درشت تعریف
definition of a problem U تعریف یک برنامهThe
recounting U تعریف کردن
glorifies U تعریف کردن
glorify U تعریف کردن
recounts U تعریف کردن
honorable U شایان تعریف
glorifying U تعریف کردن
defined U تعریف کردن
field definition U تعریف فیلد
recitation U تعریف موضوع
extoll U تعریف کننده
extoller U تعریف کننده
anarthrous U بی حرف تعریف
compliment U تعریف کردن از
complimented U تعریف کردن از
operational definition U تعریف عملیاتی
compliments U تعریف کردن از
exponent U تعریف کننده
complimenting U تعریف کردن از
defining U تعریف کردن
defines U تعریف کردن
undefined U تعریف نشده
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
lapful U به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
whateer U هرانچه انچه هرانچه هرقدر هرچه
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
clear-cut U درست تعریف شده
data definition language U زبان تعریف داده ها
dimensioning U تعریف اندازه چیزی
redefines U دوباره تعریف کردن
data definition statement U حکم تعریف داده ها
partially defined U پاره تعریف شده
redefined U دوباره تعریف کردن
self prasise U خودفروشی تعریف از خود
redefining U دوباره تعریف کردن
dd statement U دستور تعریف داده
ddl U زبان تعریف داده
user defined U تعریف یا انتخاب کاربر
predefined U از پیش تعریف شده
Defined depth finder U تعریف عمق یاب
definite a U The حرف تعریف چون
redefine U دوباره تعریف کردن
data description language U زبان تعریف داده
undefined entry U فقره تعریف نشده
undefined label U برچسب تعریف نشده
defined function U تابع تعریف شده
self flattering U تعریف کننده از خود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com