English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7224 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unaided U انجام چیزیبدونکمکدیگران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
sequels U انجام
implementation U انجام
compietion U انجام
end all U انجام
at last U سر انجام
effectuation U انجام
sequel U انجام
achievement U انجام
enforcement U انجام
commission U انجام
commissioning U انجام
commissions U انجام
implementation U انجام
transaction U انجام
fulfilment U انجام
completion U انجام
implement U انجام
implemented U انجام
implementing U انجام
execution U انجام
implements U انجام
achievements U انجام
terminuse ad quem U انجام
performance U انجام
accomplishment U انجام
performances U انجام
consummation U انجام
fulfillment U انجام
unfeasible <adj.> U انجام نشدنی
pay U انجام دادن
achievable <adj.> U انجام شدنی
feasibility U توانایی انجام
put ineffect U به انجام رساندن
paying U انجام دادن
pays U انجام دادن
put inpractice U به انجام رساندن
accomplished U انجام شده
inexecutable <adj.> U انجام نشدنی
impracticable <adj.> U انجام نشدنی
carry into effect U به انجام رساندن
make something happen U به انجام رساندن
implement U به انجام رساندن
carry ineffect U به انجام رساندن
put inpractice U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
implement U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
honored U انجام تعهد
carry into effect U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
actualize U به انجام رساندن
actualise [British] U به انجام رساندن
actions U انجام کاری
chars U انجام دادن
charring U انجام دادن
char U انجام دادن
action U انجام کاری
honoring U انجام تعهد
effectual U انجام شدنی
repetitions U باز انجام
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام پذیر
feasible <adj.> U انجام پذیر
repetition U باز انجام
doable <adj.> U انجام پذیر
contrivable <adj.> U انجام پذیر
achievable <adj.> U انجام پذیر
makeable <adj.> U انجام پذیر
effecting U انجام دادن
out-and-out U انجام شده
executable <adj.> U انجام شدنی
successful U نیک انجام
manipulation U انجام با مهارت
practicable <adj.> U انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام پذیر
effected U انجام دادن
manageable <adj.> U انجام پذیر
repeat U باز انجام
makeable <adj.> U انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام شدنی
feasible <adj.> U انجام شدنی
doable <adj.> U انجام شدنی
effect U انجام دادن
makable <adj.> U انجام پذیر
contrivable <adj.> U انجام شدنی
makable <adj.> U انجام شدنی
manageable <adj.> U انجام شدنی
workable <adj.> U انجام شدنی
executable <adj.> U انجام پذیر
repeats U باز انجام
practicable <adj.> U انجام شدنی
workable <adj.> U انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام شدنی
out and out U انجام شده
honors U انجام تعهد
carry out U انجام دادن
fulfit U انجام دادن
functor U انجام دهنده
go through U انجام دادن
godspeed U پایان انجام
non performance U عدم انجام
parform U انجام دادن
stand to U انجام دادن
performable U انجام دادنی
processing of the order U انجام سفارش
put on U انجام دادن
fulfill U انجام دادن
from first to last U ازاغازتا انجام
from beginning to end U ازابتداتا انجام
chare U انجام دادن
completion of a contract U انجام یک قرارداد
complier U انجام دهنده
do up U انجام دادن
pending U در دست انجام
executable U انجام پذیر
finalization U انجام رسانی
for doing it U برای انجام ان
from a to izzard U از اغاز تا انجام
sonsy U نیک انجام
the d. of duty U انجام وفیفه
non-starter U کار نا انجام
non-starters U کار نا انجام
confrontational U انجام اعتصاب
secondary action U انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
shock tactics U انجام کاریباسرعتوباخشونت
time-honoured U انجام کاریدردرازمدت
unsporting U انجام حرکاتغیرورزشیدربرابرحریفدریکبازی
make out <idiom> U انجام دادن
do-it-yourself U خود انجام
unaccomplished U انجام نشده
to put through U انجام دادن
thrust line U خط حمله خط انجام تک
to be fulfilled U انجام گرفتن
to bring to an issve U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
to carry through U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
to go through U انجام دادن
to make good U انجام دادن
achiever U انجام دهنده
honour U انجام تعهد
fulfilled U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
bring into being U به انجام رساندن
put into effect U به انجام رساندن
put into practice U به انجام رساندن
make a reality U به انجام رساندن
fulfill [American] U به انجام رساندن
fulfil U انجام دادن
actualise [British] U انجام دادن
actualize U انجام دادن
honoured U انجام تعهد
honouring U انجام تعهد
honours U انجام تعهد
perform U انجام دادن
performed U انجام دادن
performs U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
execute U به انجام رساندن
carry out U به انجام رساندن
execute U انجام دادن
carry out U انجام دادن
bring inbeing U انجام دادن
feasance U انجام کار
performing U انجام دهنده
administer انجام دادن
unfulfilled U انجام نشده
accomplishable U انجام دادنی
fulfill [American] U انجام دادن
make a reality U انجام دادن
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1confinement factor
2actus reus
1The system has been solved by a coupled Poisson– Neumann algorithm. The resolution method consists of the linearization of the transport equations by the finite difference method. The actual version u
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1to take a spell at whell
1Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success. If you love what you are doing, you will be successful.
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com