Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
shift
U
انتقال جابجا کردن
shifted
U
انتقال جابجا کردن
shifts
U
انتقال جابجا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
remove
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
Other Matches
transfers
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
translocate
U
جابجا کردن
dislocating
U
جابجا کردن
transposes
U
جابجا کردن
suppress
U
جابجا کردن
transposing
U
جابجا کردن
transpose
U
جابجا کردن
displace
U
جابجا کردن
displaced
U
جابجا کردن
heaved
U
جابجا کردن
heave
U
جابجا کردن
suppressing
U
جابجا کردن
suppresses
U
جابجا کردن
unhorse
U
جابجا کردن
relocating
U
جابجا کردن
dislocates
U
جابجا کردن
removal
U
جابجا کردن
relocates
U
جابجا کردن
relocated
U
جابجا کردن
dislocate
U
جابجا کردن
displacing
U
جابجا کردن
displaces
U
جابجا کردن
displacement
U
جابجا کردن
relocate
U
جابجا کردن
soil transport
U
جابجا کردن خاک
removing
U
جابجا کردن به محل دیگر
movement
U
گردش جابجا کردن تحرک
restaging
U
جابجا کردن سوارکردن نفرات
winkle
U
جابجا کردن حلزون خوراکی
to handle something with care
U
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
removes
U
جابجا کردن به محل دیگر
remove
U
جابجا کردن به محل دیگر
winkles
U
جابجا کردن حلزون خوراکی
luxate
U
از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
interchanging
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
handles
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
interchange
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
handle
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
interchanged
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
shunting station
U
ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
anagrammatize
U
جابجا کردن قلب کردن
staging base
U
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
indeterminate change of station
U
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
U
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
bitblt
U
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit
U
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
baseband transmission
U
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagating
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
transfer processing
U
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload
U
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
signalled
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
U
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate
U
نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle
U
کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfers
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring
U
واگذار کردن نقل کردن انتقال
assign
U
انتقال دادن وواگذار کردن
assigning
U
انتقال دادن وواگذار کردن
assigns
U
انتقال دادن وواگذار کردن
assigned
U
انتقال دادن وواگذار کردن
conducting
U
انتقال دادن رهبری کردن
conducted
U
انتقال دادن رهبری کردن
migrating
U
سیر کردن انتقال یافتن
migrated
U
سیر کردن انتقال یافتن
remise
U
انتقال دادن گذشت کردن
migrates
U
سیر کردن انتقال یافتن
migrate
U
سیر کردن انتقال یافتن
conduct
U
انتقال دادن رهبری کردن
conducts
U
انتقال دادن رهبری کردن
lithiation transmetalation
U
انتقال فلز با لیتیم دار کردن
lomomote
U
جابجا شدن
revulsive
U
جابجا شونده
migrating
U
جابجا شدن
He was kI'lled on the spot.
U
جابجا کشته شد
migrated
U
جابجا شدن
translocation
U
جابجا شدگی
dislocates
U
جابجا شدن
migrate
U
جابجا شدن
turnover
U
جابجا شدن
relocation
U
جابجا سازی
metastatic
U
جابجا شونده
disposition
U
جابجا شدن
autochthonous
U
جابجا نشده
displaceable
U
جابجا شونده
out of place
U
جابجا شده
transposable
U
جابجا شدنی
supplant
U
جابجا شدن
displacement
U
جابجا شدن
supplanted
U
جابجا شدن
dislocating
U
جابجا شدن
supplanting
U
جابجا شدن
floating
U
جابجا شده
dislocate
U
جابجا شدن
metastatic
U
جابجا شده
supplants
U
جابجا شدن
migrates
U
جابجا شدن
migratory
U
جابجا شونده
antihandling fuze
U
ماسوره ضد دستکاری ماسوره غیر حساس به جابجا کردن و دستکاری
transposable
U
قابل جابجا شدن
moving power
U
نیروی جابجا کننده
metastasis
U
جابجا شدن ناخوشی
serpiginous
U
دونده جابجا شونده
malposition
U
جابجا شدگی جنین
erratic block
U
بلوک جابجا شونده
negative acknowledgement
U
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
revulsion
U
جابجا شدن درد ردع
conveys
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
convey
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
displacement
U
جابجا شدن جابجایی تغییر مکان
displacing
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaced
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
Handle the boxes with care.
U
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
displace
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaces
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
changer
U
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
force displaced in parallel
U
[بردار]
نیروی بطور موازی جابجا شده
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
shifts
U
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift
U
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifted
U
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
IrDA
U
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
carring over
U
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
SDR
U
ثباتی در CPU که داده را پیش از پردازش نگه می دارد یا محل حافظه را جابجا میکند
acrostic
جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
cards
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
secondary soil
U
خاک جابجا شده یا ثانوی خاک دستی
constant displacement pump
U
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
devolution
U
انتقال
metabasis
U
انتقال
transfers
U
انتقال
conductance
U
انتقال
transferring
U
انتقال
transmission line
U
خط انتقال
transportation
U
انتقال
translations
U
انتقال
shifted
U
انتقال
marque
U
انتقال
translation
U
انتقال
transter
U
انتقال
conveys
U
انتقال
conveying
U
انتقال
shifts
U
انتقال
conveyed
U
انتقال
transfer
U
انتقال
turn over
U
انتقال
assignment
U
انتقال
assignments
U
انتقال
conveyance
U
انتقال
transference
U
انتقال
conveyances
U
انتقال
convey
U
انتقال
shift
U
انتقال
bail arm
U
انتقال
mittimus
U
انتقال
migration
U
انتقال
conduction
U
انتقال
transfer check
U
انتقال
transfer line
U
خط انتقال
displacement
U
انتقال
line shaft
U
انتقال
downloading
U
انتقال
transition
U
انتقال
transitions
U
انتقال
transmissions
U
انتقال
transmission
U
انتقال
negotiations
U
انتقال
intuitions
U
انتقال
move
U
انتقال
transformation
U
انتقال
abaloenation
U
انتقال
intuition
U
انتقال
shift
U
انتقال
negotiation
U
انتقال
flippy
U
دیسک دو لبه که در درایو تک لبه استفاده شود. بنابراین برای خواندن طرف دیگر برای جابجا شود
instrument of assignment
U
سند انتقال
negotiator
U
انتقال دهنده
protect a player
U
معاف از انتقال
alienates
U
انتقال دادن
gear
U
انتقال دادن
transferred
U
انتقال یافته
gradations
U
انتقال تدریجی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com