English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
financial affairs U امور مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
home U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
homes U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
treasurer U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
corporate treasurer U مدیر امور مالی
Other Matches
civil works U امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
medical regulator U تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
amor U امور
miscellaneous U امور متفرقه
authorities U اولیای امور
the high functionery ries of the state U مصادر امور
state affairs U امور مملکتی
interiors U امور داخله
interior U امور داخله
civil affairs U امور غیرنظامیان
interior affairs U امور داخلی
personal affairs U امور شخصی
religious matters U امور دینی
money matters U امور پولی
non litigious matters U امور حسبی
authority ties of the state U مصادر امور
authority ties of the state U اولیا امور
combat duty U امور رزمی
authority U اولیاء امور
aviation authority U امور هواپیمایی
supervisory authority U اولیاء امور نظارتی
emotional and physical U امور عاطفی و بدنی
financial affairs U امور مربوط به مالیه
regulatory authority U اولیاء امور نظارتی
liquidation of company U تصفیه امور شرکتها
fish warden U متصدی امور شیلات
foreign minister U وزیر امور خارجه
minister for foreign affairs U وزیر امور خارجه
minister of foreign affairs U وزیر امور خارجه
g air U رکن 2 امور هوایی
customs broker U واسطه امور گمرکی
air branch U قسمت امور هوایی
bureaucratic U وابسته به امور اداری
routines U امور غیر مهم
routinely U امور غیر مهم
routine U امور غیر مهم
Foreign Office U وزارت امور خارجه
supervisory authority U اولیاء امور مراقبتی
chaplain activities fund U اعتبار امور مذهبی
civic action U امور عام المنفعه
regulatory authority U اولیاء امور مراقبتی
surveillance authority U اولیاء امور مراقبتی
clerical test U ازمون امور دفتری
promiscuous U بیقید در امور جنسی
majordomo U متصدی امور خانوادگی
militarization U نظامی کردن امور
surveillance authority U اولیاء امور نظارتی
space broker U کارگزار امور تبلیغات
table of authorities U جدول اولیا امور
tax administration U اداره امور مالیات
tax reforms U اصلاح امور مالیاتی
testamentary causes U امور مربوط به وصایا
to arrange matters U ترتیب دادن امور
chaplains U افسر امور دینی
chaplain U افسر امور دینی
State Department U وزارت امور خارجه
secretary of state for foreign affairs U وزیر امور خارجه
resgestae U امور انجام شده
non litigious matters act U قانون امور حسبی
politico military U امور سیاسی نظامی
administration U اداره امور یکانها
non litigious jurisdiction act U قانون امور حسبی
principal centre of affairs U مرکز مهم امور
probate court U محکمه امور حسبی
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs. U وزارت امور خارجه
ministry of foreign affairs U وزارت امور خارجه
administrations U اداره امور یکانها
Ministry of Labor and Social Affairs . U وزارت کار ؟ امور اجتماعی
to take the helm U زمام امور رادردست گرفتن
assignees in bankruptcy U هیئت تصفیه امور ورشکسته
presswork U اداره مطبعه امور چاپخانه
The ministry of economic affairs and finance U وزارت امور اقتصاد و دارایی
proetor U متصدی امور قضایی وکشوری
signal security U حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
surgical U مربوط به امور پزشکی جراحی
technicians U شخص متخصص در امور صفتی
domiciles U منزل یا مرکز مهم امور
domicile U منزل یا مرکز مهم امور
technician U شخص متخصص در امور صفتی
politics U علم سیاست امور سیاسی
strategic U مربوط به امور سوق الجیشی
generals U شرکت مربوط به امور اداری اصلی
cryptologistics U امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
counsel appointed U وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
to go into hiding U خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
to go underground U خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
general U شرکت مربوط به امور اداری اصلی
major-domo U متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major domo U متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domos U متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
diplomatist U کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
parochialism U امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
finance U مالی
financial U مالی
financed U مالی
pecuniary U مالی
finances U مالی
accounting classification U کد مالی
monetary U مالی
financing U مالی
fiscal U مالی
verderor U متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
dialectic U هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
channelled U کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
verderer U متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
channel U کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
deck department U قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
channeled U کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channels U کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeling U کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
minnesota clerical aptitude test U ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
shipping U امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
housekeeping U امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
rummage sale U حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
financial assets U دارائیهای مالی
finance house U موسسه مالی
finance markets U بازارهای مالی
finance officer U افسر مالی
illinition U روغن مالی
financial adviser U مشاور مالی
snow job U ماست مالی
unction U روغن مالی
chamberlains U نافر مالی
sparge U گل مالی کردن
chamberlain U نافر مالی
in low water U در تنگی مالی
self support U استقلال مالی
roughcast U گل مالی شده
funded U اعتبار مالی
fund U اعتبار مالی
non pecuniary U غیر مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
inunction U روغن مالی
spiel U شیره مالی
rough usage U دست مالی
Mali U کشور مالی
felting U نمد مالی
financial period U دوره مالی
financial assets U موجودی مالی
financial bill U لایحه مالی
subvention U کمک مالی
fiscal control U نظارت مالی
financial feasibility U امکان مالی
financial intermediary U واسطه مالی
financial inventory U ذخایر مالی
financial management U مدیریت مالی
financial status U وضع مالی
taction U دست مالی
financial plan U برنامه مالی
financial secretary U مشاور مالی
financial relations U روابط مالی
financial policy U سیاست مالی
fiscal control U کنترل مالی
fiscal policy U سیاست مالی
sustentation U استعانت مالی
financial budget U بودجه مالی
financial capital U سرمایه مالی
financial centers U مراکز مالی
financial circles U محافل مالی
financial crisis U بحران مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
sustention U استعانت مالی
financial data U اطلاعات مالی
financial e. U متخصص مالی
financial expenses U هزینههای مالی
financial position U وضعیت مالی
financially U از نظر مالی
fiscal years U دوره مالی
subsidization U کمک مالی
subsidy U کمک مالی
fiscal years U سال مالی
financier U متخصص مالی
financiers U متخصص مالی
mart U بازار مالی
fiscal U سال مالی
financial year U سال مالی
financial years U سال مالی
fiscal year U سال مالی
financial market U بازار مالی
fiscal year U دوره مالی
financial ability U تمکن مالی
crediting U اعتبار مالی
credits U اعتبار مالی
subsidies U کمکهای مالی
waxing U موم مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
judgment debt U محکوم به مالی
embrocation U روغن مالی
embrocations U روغن مالی
credited U اعتبار مالی
credit U اعتبار مالی
capital commitment U تعهدات مالی
padding U لگد مالی
anointment U پماد مالی
slobbery U لجن مالی
collate U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com