English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
try on <idiom> U امتحان کردن لباس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hang out U پهن کردن لباس [روی بند لباس]
to dress [put on your clothes or particular clothes] U لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
to bring to the proof U امتحان کردن
trial U امتحان کردن
to make a trial of U امتحان کردن
tested U امتحان کردن
put to test U امتحان کردن
trials U امتحان کردن
to give an examination U امتحان کردن
examining U امتحان کردن
examined U امتحان کردن
tests U امتحان کردن
examine U امتحان کردن
examines U امتحان کردن
try U امتحان کردن
tries U امتحان کردن
test U امتحان کردن
to crib U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to copy U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to plagiarize U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
reexamine U دوباره امتحان کردن
test U ازمایش کردن امتحان
try (something) out <idiom> U امتحان کردن(چیزی)
checked U امتحان کردن بازرسی
invigilate U در امتحان نظارت کردن
invigilated U در امتحان نظارت کردن
tests U ازمایش کردن امتحان
checks U امتحان کردن بازرسی
invigilates U در امتحان نظارت کردن
tested U ازمایش کردن امتحان
invigilating U در امتحان نظارت کردن
check U امتحان کردن بازرسی
motley U مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
to check out something U چیزی را بررسی یا امتحان کردن
palpate U لمس کردن امتحان نمودن
to put to proof U امتحان کردن محک زدن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
examination U معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examinations U معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
to try something completely new <idiom> U چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
life jacket U لباس نجات لباس چوب پنبهای
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
inquire U تحقیق کردن امتحان کردن
enquired U تحقیق کردن امتحان کردن
inquired U تحقیق کردن امتحان کردن
inquires U تحقیق کردن امتحان کردن
enquires U تحقیق کردن امتحان کردن
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
dress U لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses U لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
unfrock U خلع لباس کردن
dresses U درست کردن لباس
dress U درست کردن لباس
take off (clothes) <idiom> U پاک کردن(لباس)
able U لباس پوشاندن قوی کردن
dry clean U لباس را بابخار تمیز کردن
ablest U لباس پوشاندن قوی کردن
abler U لباس پوشاندن قوی کردن
flounces U چین دار کردن حاشیه لباس
flounced U چین دار کردن حاشیه لباس
flounce U چین دار کردن حاشیه لباس
flouncing U چین دار کردن حاشیه لباس
personate U در لباس عوضی رل نمایش را بازی کردن
x ray U بااشعه ایکس امتحان کردن عکسبرداری با اشعه ایکس
accessorize U اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
steam irons U ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron U ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
examinations U امتحان ها
tries U امتحان
checked U امتحان
trial U امتحان
trial U امتحان
assays U امتحان
test U امتحان
quiz U امتحان
quizzes U امتحان
trials U امتحان ها
tests U امتحان ها
examinations U امتحان
check U امتحان
trials U امتحان
checks U امتحان
examination U امتحان
try U امتحان
assay U امتحان
examination U امتحان
quiz [American] U امتحان
tested U امتحان
tests U امتحان
test U امتحان
checking U امتحان
inspection U امتحان
tentatively U من باب امتحان
uniform U لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniforms U لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
unexamined <adj.> U امتحان نشده
unevaluated <adj.> U امتحان نشده
uninspected <adj.> U امتحان نشده
untested <adj.> U امتحان نشده
temptation U ازمایش امتحان
crucibles U امتحان سخت
trial U ازمایش امتحان
crucible U امتحان سخت
qualifying examination U امتحان صلاحیت
test U امتحان محک
examinations U امتحان ازمایش
essay examination U امتحان انشایی
unchecked <adj.> U امتحان نشده
bar examination U امتحان وکالت
assays U امتحان عیارگری
unverified <adj.> U امتحان نشده
experiment U امتحان عمل
trials U ازمایش امتحان
temptations U ازمایش امتحان
vivas voce U امتحان شفاهی
unaudited <adj.> U امتحان نشده
probation U ازمایش امتحان
examinee U امتحان شونده
assay U امتحان عیارگری
proctor U نافر امتحان
probational U ازمایش امتحان
unsight U امتحان نکرده
pretest U امتحان مقدماتی
tripos U امتحان حساب
To flunk a course . To fail an exam. U در امتحان رد شدن
experimented U امتحان عمل
examiners U امتحان کننده
examiner U امتحان کننده
examination U امتحان ازمایش
preliminaries U امتحان مقدماتی
examinable U قابل امتحان
examination anxiety U اضطراب امتحان
to take an examination U امتحان دادن
experiments U امتحان عمل
experimenting U امتحان عمل
test anxiety U اضطراب امتحان
tests U امتحان محک
preliminary U امتحان مقدماتی
examinee U امتحان دهنده
tested U امتحان محک
to do a test U امتحان کتبی نوشتن
to write an exam U امتحان کتبی نوشتن
I'd like to try ... من میخواهم ... را امتحان کنم.
to give an examination U صورت امتحان دادن
viva voce U شفاها امتحان شفاهی
midyear U امتحان نیمه سال
check lock U ساعت امتحان کننده
to buy on trial U بشرط امتحان خریدن
testable U امتحان پذیر ازمایشی
hold water U از امتحان درست درامدن
graduate record examination U امتحان ورودی بعد ازلیسانس
To pass the exam on the first try. U یک ضرب در امتحان قبول شدن
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
gre U امتحان ورودی بعد از لیسانس
matriculation U امتحان ورودی دانشگاه کنکور
acid test U وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
to get a pass in physics U در امتحان فیزیک قبول شدن
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
pretest U امتحان مقدماتی بعمل اوردن
To mark the examination papers . U ورقه های امتحان رانمره دادن
urinoscopy U پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
ordeals U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
shibboleths U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
How many students passed the exam? U چند نفر در امتحان قبول شدند؟
shibboleth U امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
ordeal U امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
The exam was too easy for words . U امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
placements U تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
test paper U کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
to try on U برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
placement U تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
he went out in the poll U امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
greats U امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
He feels shame at failing in his exam . U ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
great go U امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
high test U امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
feasibility U امتحان و گزارش درباره کارایی و هزینه محصول جدید که آماده فروش میشود
dressing U لباس
evining dress U لباس شب
costumes U لباس
garb U لباس
clobber U لباس
clobbers U لباس
clobbered U لباس
outwall U لباس تن
vesture U لباس
vestment U لباس
attire U لباس
costume U لباس
dressings U لباس
clobbering U لباس
clothing U لباس
out fit U لباس
untented U بی لباس
nightgowns U لباس شب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com