Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
words of limitation
U
الفاظ تعیین کننده سهم هرکس در سند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
maintenance of membership
U
هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
everone a to his rank
U
هرکس بقدرمرتبه اش هرکس بفراخورحالش
designative
U
اشاره کننده تعیین کننده
determinants
U
تعیین کننده
crucially
U
تعیین کننده
crucial
U
تعیین کننده
determinant
U
تعیین کننده
determinative
U
تعیین کننده
indicating
U
تعیین کننده
crucial experiment
U
ازمایش تعیین کننده
form determinant
U
تعیین کننده شکل
coefficient of determination
U
ضریب تعیین کننده
determining tendency
U
گرایش تعیین کننده
rorschach determinant
U
تعیین کننده رورشاخ
determinant
U
عامل تعیین کننده
electroscope
U
تعیین کننده برق
oddsmaker
U
تعیین کننده امتیاز
dream determinant
U
تعیین کننده رویا
determinants
U
عامل تعیین کننده
driving range
U
علامت تعیین کننده فاصله ها
rate determining step
U
مرحله تعیین کننده سرعت
laser disignator
U
تعیین کننده هدف لیزری
authenticator
U
تعیین کننده سیستم نشانی
fault localization apparatus
U
دستگاه تعیین کننده محل خطا
range markers
U
علامت تعیین کننده مسیر عملیات اب خاکی در شب
air transport allocations board
U
هیئت تعیین کننده سهمیه ترابری هوایی
gyroscope
U
وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
gyroscopes
U
وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
doppler radar
U
رادار تعیین کننده اشیاء ثابت و متحرک
boxman
U
عضو هیئت تعیین کننده محل افتادن توپ
localizer
U
انتن سمت نما یا تعیین کننده محل هواپیما نسبت به مسیرباند فرود
words
U
الفاظ
every
U
هرکس
everybody
U
هرکس
every man jack
U
هرکس
everyone
U
هرکس
whosoever
U
هرکس که
every man
U
هرکس
whomso
U
هرکس که
anyplace
U
هرکس
anyone
U
هرکس
paraphrasing
U
بازی با الفاظ
paraphrase
U
بازی با الفاظ
periphrase
U
با الفاظ زائداداکردن
paraphrases
U
بازی با الفاظ
paraphrased
U
بازی با الفاظ
wordsman
U
نقاد الفاظ
with the best of them
<idiom>
U
به خوبی هرکس
whoso
U
هر کسی که هرکس که
periphrastic
U
دارای الفاظ زائد
Dutch
U
:هرکس بخرج خود
paraphrase
U
تغییر الفاظ یالفظی پیام
paraphrases
U
تغییر الفاظ یالفظی پیام
paraphrased
U
تغییر الفاظ یالفظی پیام
purism
U
افراط در استعمال صحیح الفاظ
paraphrasing
U
تغییر الفاظ یالفظی پیام
policy maker
U
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
all round
U
کاملا شامل هر چیز یا هرکس
every man is a for his action
U
هرکس مسئول کردارخویش است
whoeer
U
هرکه هرانکه هر انکس که هرکس
pile height
U
ارتفاع پرز
[این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
world is one's oyster
<idiom>
U
هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
cartel
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
words in contracts should
U
الفاظ عقود محمول است برمعانی عرفیه
reddendo singula singulis
U
الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
leprechaun
U
جن کوچکی که هرکس انراگرفتارمیساخت گنجهای نهفته راپیدامیکرد
markers
U
تعیین کننده شاخص هدف شاخص
marker
U
تعیین کننده شاخص هدف شاخص
worid
U
کلمه لغت لفظ الفاظ واژه سخن گفتار حرف
authentication
U
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
verba accipienda sunt secundum
U
materiam subjectam الفاظ باید به مقتضای موضوع تعبیر و تفسیر شوند
synonymize
U
الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
verba chartarum fortius accipiuntur
U
proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
defaults
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
First come first served.
U
هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
dosimetry
U
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
combat resolution
U
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee
U
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
convoy routing
U
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
radar locating
U
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
running fix
U
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
determination
U
تعیین
assignment of space
U
تعیین جا
fixations
U
تعیین
specification
U
تعیین
formulation
U
تعیین
appointments
U
تعیین
designation
U
تعیین
designations
U
تعیین
emplacement
U
تعیین جا
appointment
U
تعیین
fixation
U
تعیین
claqueur
U
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
padding
U
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive
U
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator
U
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing
U
مجذوب کننده جلب توجه کننده
moisture determination
U
تعیین رطوبت
blood types
U
تعیین کردن
admensuration
U
تعیین اندازه
budget determinant
U
تعیین بودجه
quantification
U
تعیین خاصیت
specifying
U
تعیین کردن
coefficient of determination
U
ضریب تعیین
ascertian
U
تعیین کردن
blood type
U
تعیین کردن
frequency allocation
U
تعیین فرکانس
assignability
U
قابل تعیین
blood group
U
تعیین کردن
predesignation
U
تعیین قبلی
job placement
U
تعیین شغل
price determination
U
تعیین قیمت
blood groups
U
تعیین کردن
assignment of tasks
U
تعیین وفایف
appointe
U
تعیین کردن
admeasurement
U
تعیین اندازه
completely specified
U
با تعیین کامل
earmarked
U
تعیین شده
frequency designation
U
تعیین فرکانس
frequency determination
U
تعیین فرکانس
frequency assignment
U
تعیین فرکانس
enumeration
U
تعیین شماره
delimitation
U
تعیین حدود
foreordainment
U
تعیین از پیش
formulation
U
تعیین کردن
fix on
U
تعیین کردن
demark
U
تعیین حدودکردن
appraisal
U
تعیین قیمت
placements
U
تعیین شغل
placement
U
تعیین شغل
appraisals
U
تعیین قیمت
determinable
U
قابل تعیین
determination coefficient
U
ضریب تعیین
assignations
U
تعیین وقت
assignation
U
تعیین وقت
nominative
U
تعیین شده
identifying
U
تعیین کردن
route
U
تعیین خط مسیر
identify
U
تعیین کردن
identifies
U
تعیین کردن
routes
U
تعیین خط مسیر
identified
U
تعیین کردن
fixes
U
تعیین کردن
fix
U
تعیین کردن
indentification
U
تعیین هویت
damage assessment
U
تعیین خسارات
income determination
U
تعیین درامد
assignment
U
تعیین تعدادسهمیه
assignments
U
تعیین تعدادسهمیه
specified
U
تعیین شده
emplacement
U
تعیین محل
typification
U
تعیین نمونه
orientation
U
تعیین جهت
orientation
U
تعیین موقعیت
appoint
U
تعیین کردن
demarcation
U
تعیین حدود
identification
U
تعیین هویت
signification
U
تعیین افهار
sex determination
U
تعیین جنسیت
assessments
U
تعیین مالیات
assessment
U
تعیین مالیات
indeterminable
U
تعیین ناپذیر
bound
U
تعیین کردن
appoints
U
تعیین کردن
slate
U
تعیین کردن
slated
U
تعیین کردن
unitization
U
تعیین واحد
valorization
U
تعیین ارزش
titration
U
تعیین عیار
location
U
تعیین محل جا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com