Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To have enlightened ideas. To be an intellectual.
U
افکار روشنی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lucidity
U
روشنی
perspicuity
U
روشنی
photogenic
U
روشنی زا
diaphaneity
U
روشنی
glim
U
روشنی
pellucidness
U
روشنی
fenestra
U
روشنی
liveliness
U
روشنی
irradiancy
U
روشنی
clarification
U
روشنی
conspicuity
U
روشنی
plainess
U
روشنی
clearness
U
روشنی
irradiance
U
روشنی
pellucidity
U
روشنی
brightness
U
روشنی
limpidity or limpidness
U
روشنی
shines
U
روشنی
lucency
U
روشنی
shine
U
روشنی
clarity
U
روشنی
breasts
U
افکار
breast
U
افکار
daylight
U
روشنی روز
luminous
U
روشنی بخش
illuminative
U
روشنی بخش
irradiative
U
روشنی دهنده
picturesqueness
U
زیبایی روشنی
negative glow
U
روشنی منفی
daylit
U
روشنی روز
brainchild
U
زاییده افکار
public opinion
U
افکار عمومی
daydreams
U
افکار پوچ
musing
U
غرق در افکار
train of thought
U
رشته افکار
daydreaming
U
افکار پوچ
daydreamed
U
افکار پوچ
daydream
U
افکار پوچ
ideas if reference
U
افکار عطفی
conception
U
زاییده افکار
concept
U
زاییده افکار
internal conception
U
زاییده افکار
idea
U
زاییده افکار
thoughts
U
افکار خیال
good deeds
U
افکار نیکو
thought
U
افکار خیال
clearness
U
روشنی وصاف بودن
eclat
U
روشنی خیره کننده
obscurantist
U
مخالف روشنی فکر
luminous
U
روشنی بخش روشن
street lightning
U
روشنی راه و خیابان
cardinal sin
U
عملمغایر با افکار عمومی
mind readers
U
کاشف افکار دیگران
telepathy
U
ارتباط افکار با یکدیگر
mind reading
U
کشف افکار دیگران
strong minded
U
دارای افکار مردانه
parochialism
U
محدودیت در افکار وعقایدمحلی
mind reader
U
کاشف افکار دیگران
vox populi
U
اراء یا افکار مردم
In deference to public opinion.
U
به احترام افکار عمومی
wishful thinking
U
افکار واهی و پوچ
dazzle
U
تابش یا روشنی خیره کننده
enlightement
U
روشنی فکر اگاهی حقیقی
dazzling
U
تابش یا روشنی خیره کننده
dazzles
U
تابش یا روشنی خیره کننده
dazzled
U
تابش یا روشنی خیره کننده
landing vehicle
U
خود روشنی دار اب خاکی
to think aloud
U
افکار خود را
[بلند]
گفتن
egghead
U
روشنفکر دارای افکار بلند
bemuse
U
غرق افکار شاعرانه کردن
To pick other peoples brains.
U
از افکار دیگران استفاده کردن
to think out loud
U
افکار خود را
[بلند]
گفتن
eggheads
U
روشنفکر دارای افکار بلند
ideology
U
مبحث افکار وارزوهای باطنی
ideologies
U
مبحث افکار وارزوهای باطنی
self revelation
U
افشاء افکار واحساسات شخصی
idealogy
U
مبحث افکار وارزوهای باطنی
ambiguity
U
آنچه به روشنی تعریف نشده است
ambiguities
U
آنچه به روشنی تعریف نشده است
cascade image intensifier
U
تقویت کننده روشنی عکس یاشفافیت ان
steering brake
U
قفل فرمان خود روشنی دار
representationalist
U
معتقد بفلسفه ایده هاو افکار
cause cTlFbre
U
موردیکهنظر افکار عمومیرا بهخود جلبکند
I don't know what to make of him.
U
من افکار او
[مرد]
را درک نمی کنم.
A dialogue .
U
گفت وشنود ( بحث وتبادل افکار ونظریات )
intrusive thoughts
U
اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
ideologist
U
ایده ئولوگ کسی که در مورد افکار وعقاید مطالعه میکند
supernova
U
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
supernovae
U
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
supernovas
U
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
sight
U
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sights
U
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
self absorption
U
غرق در خویش غرق شدن در افکار
academic freedom
آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
bright anneal
U
روشنی ناشی از گداختن گداختن
brain washing
U
مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
blip
U
نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
blips
U
نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to go hot
U
تب داشتن
to possess
U
داشتن
to have
U
داشتن
to hold
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
having
U
داشتن
have
U
داشتن
doubts
U
شک داشتن
doubting
U
شک داشتن
doubted
U
شک داشتن
to have possession of
U
داشتن
to have f.
U
تب داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
possessing
U
داشتن
possesses
U
داشتن
relieves
U
داشتن
possess
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
relieve
U
داشتن
relieving
U
داشتن
intercommon
U
داشتن
own
U
داشتن
owned
U
داشتن
owning
U
داشتن
owns
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
lackvt
U
کم داشتن
doubt
U
شک داشتن
lack
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
lacks
U
کم داشتن
want
U
کم داشتن
bears
U
در بر داشتن
bears
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
bear
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
deserves
U
استحقاق داشتن
scoot
U
سرعت داشتن
contradicted
U
تناقض داشتن با
recoil
U
واکنش داشتن بر
recoils
U
واکنش داشتن بر
contradict
U
تناقض داشتن با
to have in mind
U
در نظر داشتن
contradicts
U
تناقض داشتن با
hear
U
خبر داشتن
abominating
U
تنفر داشتن
abominates
U
تنفر داشتن
abominated
U
تنفر داشتن
abominate
U
تنفر داشتن
reck
U
پروا داشتن
reck
U
بیم داشتن
reck
U
باک داشتن
outclassing
U
برتری داشتن بر
recoiling
U
واکنش داشتن بر
tolerate
U
طاقت داشتن
repugn
U
تناقض داشتن
resile
U
انعطاف داشتن
retroact
U
واکنش داشتن
vibrate
U
ارتعاش داشتن
schismatize
U
شقاق داشتن
vibrating
U
ارتعاش داشتن
vibrates
U
ارتعاش داشتن
scoots
U
سرعت داشتن
scooting
U
سرعت داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com