English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I heard it through the grapevine. U افرادی به طورغیر رسمی به من آگاهی دادند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I was tipped off . U به من رساندند (خصوصی خبر دادند ؟محرمانه اطلاع دادند )
dismounted U به طورغیر سواره
rule of reason U تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
sig U افرادی که
free thinkers U افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
association for women in computing U متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
frozen assets U دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
tea was served round U به همه چای دادند
We were admitted gratis . U مفتی راهمان دادند
the wheat was scanted U گندم را کم کم بیرون دادند
we were ordered to stay U دستور دادند بمانیم
The crowd was pressing against the gate . U جمعیت به درورودی فشار می دادند
They gave me permission by way of an exception ... U آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
authority U لیستی از اصط لاحات که توسط افرادی که پایگاه داده ها را ایجاد و از آن استفاده می کنند مط رح می شوند
They shook hand and made up. U با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
The demonstrators were waving the flags. U تظاهر کنندگان پرچمها راتکان می دادند
almonry U [قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.]
prestation U خدمتی که درزمان پیشین دربرابرمالیات انجام می دادند
utopian socialism U طرفداران مکتبی که هر یک مدینه فاضلهای برای خود تصورمیکردند در این گروه افرادی چون رابرت اون
The passenger was admitted into the USA. U به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
landwehr U بخشی از ارتش المان وکشورهای دیگر که خدمت زیرپرچم را انجام دادند
departmental LAN U شبکه محلی کوچک برای اتصال گروه افرادی که در سازمان یا اداره یکسان کار می کنند و اجازه میدهد به کاربران تا از فایلها
operating personnel U افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
golden horde U سپاهیان مغول که در قرن سیزدهم اروپای شرقی رامورد تاخت و تاز قرار دادند
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
cognisance [British] U آگاهی
cognition U آگاهی
knowledge U آگاهی
consciousness U آگاهی
realising [British] U آگاهی
realizing U آگاهی
conscious mind U آگاهی
acquaintance آگاهی
[piece of ] advice U آگاهی
conscience [archaic for: consciousness] U آگاهی
awareness U آگاهی
understanding U آگاهی
advertisement آگاهی
advice آگاهی
appreciation [awareness] U آگاهی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
cattage key people U افرادی که در خانه کار می کنند و کار را از طریق سیستمهای مخابراتی فلاپی دیسک یاسایر وسایل به شرکت ارسال می دارند
knowledge acquisition آگاهی یابی
further information U آگاهی بیشتر
to give [provide] somebody [some] information U به کسی آگاهی دادن
information [on] about somebody] [something] U آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
We've given notice that we're moving out of the apartment. U ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
at least [no less than] [not less than] <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
The notice is too short [for me] . U آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
at a [the] minimum <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
the vessel was put a bout U جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
hang out one's shingle <idiom> U آگاهی عمومی ازباز شدن دفتر به خصوص مطب یادفتروکالت
alerts U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alert U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. U روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
Sophrosyne U وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
CUG U ورودی محدود به پایگاه داده ها یا سیستم صفحه آگاهی درباره موضوع خاص برای کاربران مشخص و شناخته شده معمولاگ به وسیله کلمه رمز
carrier U سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carriers U سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
formmal U رسمی
formal U رسمی
solemn U رسمی
orthodox U رسمی
institutional U رسمی
official U رسمی
insignia U مدال رسمی
cognizance U اخطار رسمی
protesting U واخواست رسمی
protested U اعتراض رسمی
protested U واخواست رسمی
protest U اعتراض رسمی
protest U واخواست رسمی
protests U واخواست رسمی
protests U اعتراض رسمی
protesting U اعتراض رسمی
dress suit U لباس رسمی شب
formal group U گروه رسمی
formal education U اموزش رسمی
formal accountability U ذیحسابی رسمی
extra official U غیر رسمی
driss uniform U لباس رسمی
dress uniform U انیفرم رسمی
contracts under seal U عقد رسمی
communique U ابلاغ رسمی
bonspiel U مسابقه رسمی
boarding call U بازدید رسمی
aregular cook U اشپز رسمی
throwaway U غیر رسمی
formal review U سان رسمی
standard time U زمان رسمی
prontonotary U سردفتراسناد رسمی
tux U لباس رسمی
officiously U بطورغیر رسمی
officialize U رسمی کردن
official religion U دین رسمی
official receipt U رسید رسمی
official rate U نرخ رسمی
official prices U قیمتهای رسمی
official meeting U اجتماع رسمی
prothonotary U سردفتراسناد رسمی
public submission U مناقصه رسمی
speedwell U سیزاب رسمی
statute mile U مایل رسمی
solemn form U طریقه رسمی
smallage U کرفس رسمی
semiofficial U نیمه رسمی
semiformal U نیمه رسمی
semi officially U بطورنیم رسمی
semi official U نیمه رسمی
stand on ceremony <idiom> U رسمی بودن
official meeting U ملاقات رسمی
official language U زبان رسمی
Full dress. Formal dress. U لباس رسمی
vestment U لباس رسمی
intrant U ورود رسمی
insigne U مدال رسمی
insigne U نشان رسمی
state religion U مذهب رسمی
hansard U مذاکرات رسمی
official channels U مجاری رسمی
legalization U شناسایی رسمی
letter de chancellerie U نامه رسمی
mare's tail U هپوریس رسمی
official jurnal U روزنامه رسمی
official gazette U روزنامه رسمی
official deed U سند رسمی
official communications U ابلاغیه رسمی
official channels U طرق رسمی
official authorities U مراجع رسمی
official document U سند رسمی
noterial document U سند رسمی
free and easy <idiom> U غیر رسمی
nonformal U غیر رسمی
formal review U بررسی رسمی
insignia U نشان رسمی
bank holidays U تعطیلات رسمی
formalised U رسمی کردن
placards U پروانه رسمی
placard U پروانه رسمی
officials U مقامات رسمی
formalises U رسمی کردن
formalising U رسمی کردن
official receiver U اعتصاب رسمی
talking-to U سرزنش رسمی
talking to U سرزنش رسمی
noting U نامه رسمی
notes U نامه رسمی
note U نامه رسمی
formalizing U رسمی کردن
formalizes U رسمی کردن
formalized U رسمی کردن
formalize U رسمی کردن
audiences U ملاقات رسمی
audience U ملاقات رسمی
functions U ایین رسمی
functioned U ایین رسمی
function U ایین رسمی
return U گزارش رسمی
returned U گزارش رسمی
returning U گزارش رسمی
returns U گزارش رسمی
positioned U شغل رسمی
position U شغل رسمی
asparagus U مارچوبهء رسمی
reprimanding U توبیخ رسمی
missive U نامه رسمی
officiating U مقام رسمی
career U دوره رسمی
reprimanded U توبیخ رسمی
officiates U مقام رسمی
officiated U مقام رسمی
reprimand U توبیخ رسمی
missives U نامه رسمی
officious U غیر رسمی
official U عالیرتبه رسمی
careers U دوره رسمی
careering U دوره رسمی
careered U دوره رسمی
official U موثق و رسمی
card-carrying U عضو رسمی
pronouncements U اعلامیه رسمی
pronouncement U اعلامیه رسمی
officiate U مقام رسمی
informal U غیر رسمی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com