English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
foretoken U اعلام قبلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
asynchronous computer U نوعی از کامپیوتر که در ان هر عمل در نتیجه سیگنالی که از تکمیل عمل قبلی حاصل میشود و یا در اثر اعلام امادگی وسیله لازم برای عمل بعدی اغاز میشود کامپیوترناهمگام
Other Matches
presentiments U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
alerting service U قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
provisional ball U گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
predecessors U قبلی
predecessor U قبلی
ex U قبلی
ex- U قبلی
preceding U قبلی
previous U قبلی
prior U قبلی
aforetime U قبلی
one-time U قبلی
fore U قبلی
foregone U قبلی
late war U جنگ قبلی
precompression U تراکم قبلی
precognition U اطلاع قبلی
pre arrengement U قرار قبلی
premeditation U قصد قبلی
preview U اطلاع قبلی
presuppositions U فرض قبلی
pre arrangement U قرار قبلی
previews U اطلاع قبلی
previous work U کارهای قبلی
preconidtion U شرط قبلی
prepossession U تصرف قبلی
pregiurement U احتساب قبلی
preformation U تشکیل قبلی
presupposition U فرض قبلی
pretreatment U معالجه قبلی
preoccupations U اشغال قبلی
prefiguration or prefigurement U نمایش قبلی
preoccupation U اشغال قبلی
prefiguration U تصور قبلی
preexistence U موجودیت قبلی
predispostion U تمایل قبلی
predesignation U تعیین قبلی
premeditatedly U با اندیشه قبلی
chain U از کلمه قبلی
background U معلومات قبلی
premeditated U با قصد قبلی
forethought U اندیشه قبلی
at sight U بی مطالعه قبلی
backgrounds U معلومات قبلی
preengagement U تعهد قبلی
foredoom U محکومیت قبلی
premonition U اخطار قبلی
foreordainment U حکم قبلی
predilections U تمایل قبلی
chains U از کلمه قبلی
premonitions U اخطار قبلی
forewarning U اخطار قبلی
foretype U نمونه قبلی
predilection U تمایل قبلی
forebedement U اخبار قبلی پیشگویی
prelibation U ازمایش یانوشیدن قبلی
premonitory U متضمن اخطار قبلی
biases U ولتاژ قبلی دادن
pre indexing U فهرست سازی قبلی
pre indexing U شاخص گذاری قبلی
prognostications U تشخیص قبلی مرض
off the cuff <idiom> U بدون آمادگی قبلی
prognostication U تشخیص قبلی مرض
as you were U به حالت قبلی برگردید
A one-month notice. U اطلاع قبلی یک ماهه
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
prior permission U اجازه قبلی پرواز
at ten minutes notice U با ده دقیقه اخطار قبلی
bias U ولتاژ قبلی دادن
malice aforethought U سوء نیت قبلی
pre engaged U دارای تعهد قبلی
prenotion U احساس قبلی نسبت بچیزی
prepossession U اشغال قبلی تمایل بیجهت
premonitions U برحذر داشتن فکر قبلی
prefiguration U پیش بینی احتساب قبلی
prefiguration or prefigurement U تشبیه از پیش تصور قبلی
sight-read U بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-reading U بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reading U بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-reads U بدون مطالعه قبلی خواندن
inherited error U خطایی در فرآیند یا عمل قبلی
premise U فرض قبلی فرضیه مقدم
premised U فرض قبلی فرضیه مقدم
sight read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read U بدون مطالعه قبلی خواندن
sneak previews U نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
sneak preview U نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
premonition U برحذر داشتن فکر قبلی
free wheeling U بازی بدون نقشه قبلی
precognitive U وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
pre condition U شرط لازم الاجرای قبلی
foredknowlege U اطلاع قبلی علم غیب
sight-reads U بدون امادگی قبلی اجراکردن
premisses U فرض قبلی فرضیه مقدم
a priori U بدون بررسی یا آزمایش قبلی
quondam U قبلی مربوط به چندی قبل
prerequisite U شرط قبلی لازمه امری
prerequisites U شرط قبلی لازمه امری
prognosticator U تشخیص دهنده قبلی مرض
prognosticate U تشخیص دادن قبلی مرض
air alert warning U اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
precombustion chamber engine U موتور با اطاق احتراق تراکم قبلی
Do not do any thing without due reflection . U بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
foretaste U ازمایش قبلی پیش بینی کردن
cancels U لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
post edit U ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی
cancel U لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
go off half-cocked <idiom> U صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
zero hour U هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
french leave U مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
cancelling U لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید
package shows U نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. U تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
undoes U برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undo U برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
predicted log racing U مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده
counter disengagement U حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
prolepsis U فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است
Can I make an appointment for friday? U آیا میتوانم برای روز جمعه وقت قبلی بگیرم؟
indigitation U اعلام
indiction U اعلام
Annunciation U اعلام
proclamations U اعلام
proclamation U اعلام
promulgator U اعلام
enunciation U اعلام
meld U اعلام
enouncement U اعلام
declarations U اعلام
acknowledgements U اعلام
promulgation U اعلام
acknowledgement U اعلام
acknowledgments U اعلام
notification U اعلام
intimations U اعلام
intimation U اعلام
declaration U اعلام
predication U اعلام
annunciator U اعلام گر
impulsive U کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
enounce U اعلام کردن
annunciator U اعلام کننده
declaredly U بطور اعلام
declaration of interest U اعلام بهره
disclosed U اعلام شده
receipts U اعلام وصول
alerting U اعلام خطرکردن
acknowledgement of receipt U اعلام وصول
acknowledgment U اعلام وصول
statements U اعلام کردن
statement U اعلام کردن
advice of fate U اعلام وضعیت
enouce U اعلام کردن
enunciable U اعلام کردنی
call out U اعلام خطر
blazon U اعلام کردن
proclamation U اعلام کردن
damm U بد اعلام کردن
warning U اعلام خطر
warnings U اعلام خطر
proclamations U اعلام کردن
enunciator U اعلام کننده
advising bank U اعلام میکند
proclaimer U اعلام کننده
exclaim U اعلام کردن
exclaimed U اعلام کردن
exclaiming U اعلام کردن
exclaims U اعلام کردن
acclaim U اعلام کردن
acclaimed U اعلام کردن
acclaiming U اعلام کردن
acclaims U اعلام کردن
touche U اعلام برخورد
vociferator U اعلام دارنده
announce U اعلام کردن
announced U اعلام کردن
blazer U اعلام کننده
blazers U اعلام کننده
declarations U اعلامیه اعلام
declaration U اعلامیه اعلام
promulgator U اعلام دارنده
impeachment U اعلام جرم
indictment U اعلام جرم
indictments U اعلام جرم
promulge U اعلام کردن
pronouncer U اعلام کننده
quote U اعلام کردن
quoted U اعلام کردن
quotes U اعلام کردن
statement of charge U اعلام اتهامات
promulgation U اعلام دارنده
announces U اعلام کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com