Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nescience
U
اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
animism
U
اعتقاد باینکه ارواح مجرد وجود دارند اعتقاد بعالم روح و تجسم ارواح مردگان
utilitarianism
U
کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
pan cosmism
U
اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
arianism
U
اعتقاد باینکه عیسی باهمه پاکی و تقدس
modalism
U
اعتقاد باینکه پدر وپسر و روح القدس هر سه مظاهرگوتاگون یک خداهستند
animism
U
همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است
nestorianism
U
عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
monadism
U
اعتقاد باینکه گیتی از ذره یاجسم بسیط ساخته شده است
catastrophism
U
اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
infusionism
U
اعتقاد باینکه روح پیش از تن موجود است و هنگام زاییمان بتن دمیده میشود
rationalization
U
انطباق با اصول عقلانی عقلانی کردن
You need to take care to differentiate between facts and opinions
[ differentiate facts from opinions]
.
U
شماها باید به فرق بین حقایق و نظرات توجه بکنید
[حقایق را از نظرات تشخیص بدهید]
.
final
U
غایی
extreme
U
حد غایی
finals
U
غایی
ultimata
U
غایی
ultimatums
U
غایی
ultimate
U
غایی
ultimatum
U
غایی
intellectual
U
عقلانی
intellectuals
U
عقلانی
thing in itself
U
حقیقت غایی
ultimaratio
U
نتیجه غایی
ultimacy
U
حالت غایی
periods
U
نتیجه غایی
finals
U
غایی قطعی
final
U
غایی قطعی
period
U
نتیجه غایی
ultimate
U
غایی بازپسین
rational
U
عقلانی منطقی
intellectualize
U
عقلانی کردن
it is hard to say
U
نمیتوان گفت
intelligential
U
عقلانی باهوش
intellects
U
نیروی عقلانی
intellect
U
نیروی عقلانی
intellectuality
U
قوه عقلانی
one must
U
نمیتوان گفت
irrational
U
غیر عقلانی
rationalism
U
فلسفه عقلانی
telic
U
متضمن نتیجه غایی
teleology
U
حکمت علل غایی
teleology
U
مطالعه حکمت غایی
rationalist
U
معتقد به فلسفه عقلانی
pipe dream
<idiom>
U
نقشه غیر عقلانی
there is no mistaking
U
نمیتوان اشتباه کرد
probative
U
حقایق فرعی
facts of life
<idiom>
U
حقایق زندگی
res gestae
U
حقایق عینی
we cannot undo the past
U
چیز گذشته را نمیتوان برگرداند
it is hard to say
U
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
nemo tenetur ad impossible
U
هیچ کس را نمیتوان به انجام کار
this report is incredible
U
این گزارش را نمیتوان باورکرد
bring some new facts to light
<idiom>
U
کشف حقایق جدید
ultimate truths
U
حقایق اولیه یا اصلی
prim ry truths
U
حقایق اولیه یانخستین
a recital of all the facts
U
شمارشی از همه حقایق
it is past reclaim
U
دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
it is not d.
U
نمیتوان ازان صرف نظر کرد
it is not p to climb it
U
نمیتوان از ان بالارفت بالارفتن از ان ممکن نیست
life is not worth an hour's p
U
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
snow under
<idiom>
U
قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
americana
U
اطلاعات و حقایق مربوط بامریکا
low dwon
U
حقایق امر اصل حقیقت
nemo de domo sua extrahi debet
U
هیچ کس را نمیتوان به زوراز خانه اش خارج کرد
longhair
U
علاقمندی غیر عقلانی دارای موی بلند
drop dead halt
U
توقفی که نمیتوان ان رامورد پوشش قرار داد
long haired
U
علاقمندی غیر عقلانی دارای موی بلند
subreption
U
اختفای حقایق برای استفاده خود
as respects
U
نظر باینکه
as regards
U
نظر باینکه
since
U
نظر باینکه
it will not bear repeating
U
جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
as
U
نظر باینکه در نتیجه
short run
U
زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
there is no p of doing it
U
کردن انکارهیچ امکان ندارد هیچ نمیتوان انکار راکرد
There is more to it than meets the eye.
U
ارزش
[و یا حقایق]
پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
iam inclined to think
U
متمایلم باینکه خیال کنم
minimalist
U
باینکه تقاضاهایش براورده شود
aspect
U
نمود
performances
U
نمود
appearance
U
نمود
performance
U
نمود
appearances
U
نمود
aspects
U
نمود
phenomenon
U
نمود
growth
U
نمود
growths
U
نمود
life forms
U
زی نمود
life form
U
زی نمود
prospects
U
نمود
prospecting
U
نمود
prospect
U
نمود
prospected
U
نمود
Please supply the facts relevant to the case.
U
لطفا" حقایق ومطالبی را که با موضوع مناسبت دارد فراهم کنید
psilanthropy
U
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
psilanthropism
U
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
psychological make up
U
نمود ذهنی
pseudomorphism
U
نمود کاذب
it had a europeanlook
U
اروپایی می نمود
macroscopic
U
درشت نمود
phenomenon
U
نمود تجلی
actescence
U
نمود شیر
research
U
توسعه علمی برای یادگیری حقایق جدید درباره یک موضوع مط العاتی
intuitionalism
U
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionism
U
عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
researches
U
توسعه علمی برای یادگیری حقایق جدید درباره یک موضوع مط العاتی
researching
U
توسعه علمی برای یادگیری حقایق جدید درباره یک موضوع مط العاتی
researched
U
توسعه علمی برای یادگیری حقایق جدید درباره یک موضوع مط العاتی
monopsychism
U
عقیده باینکه هکه جانهایاارواح یکی است
geocentric
U
معتقد باینکه خداوندزمین رامرکز عالم وجودقرارداده
it had a europeanlook
U
نمود اروپایی داشت
he showed me kindness
U
ابرازمحبت نسبت به من نمود
he proceeded to investigate it
U
بتحقیق ان مبادرت نمود
multiphase
U
دارای چند نمود
movable bridge
U
پلی که میشودجابجا نمود
pseudomorphous
U
دارای نمود کاذب
monogenism
U
عقیده باینکه همه تژادهای ادمی از یک تخم هستند
restorationism
U
عقیده باینکه بشرسرانجام بسعادت نخستین خود خواهدرسید
kinetic theory of heat
U
عقیده نظری نسبت باینکه گرماازجنبش ذرات پیدامیشود
copyright
U
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyrights
U
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
incommutably
U
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
water exists in three phases
U
اب درسه نمود وجود دارد
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
malism
U
عقیده باینکه این جهان روی همرفته بد جهانی است
unprofitable servants
U
مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
monophysite
U
کسیکه عقیده دارد باینکه مسیح دارای یک ذات است و بس
incompressibly
U
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
anthropocentric
U
معتقد باینکه انسان اشرف مخلوقات و مرکز ثقل موجودات است
probabiliorism
U
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
restorationist
U
کسیکه معتقداست باینکه بشرعاقبت بسعادت اول خود نائل خواهد شد
backward chaining
U
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
atomism
U
عقیده باینکه جهان مادی ازذرات ریز ساده تشکیل شده است
metagnosticism
U
عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
irreversibly
U
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
physiocracy
U
حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
union shop
U
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
presentationism
U
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
deduction
U
قیاس
induction
U
قیاس
syllogism
U
قیاس
analogy
U
قیاس
abduction
U
قیاس
proportions
U
قیاس
analogically
U
به قیاس
immeasurable
U
بی قیاس
spanless
U
بی قیاس
immensurable
U
بی قیاس
analogies
U
قیاس
proportion
U
قیاس
inductions
U
قیاس
comparsion
U
قیاس
paradox
U
قیاس ضد و نقیض
analogous
U
قابل قیاس
comparability
U
قابلیت قیاس
extrapolation
U
قیاس گیری
extrapolations
U
قیاس گیری
topology
U
قیاس بمکان
paradoxes
U
قیاس ضد و نقیض
parables
U
قیاس نمونه
syllogism
U
قیاس صوری
syllogism
U
قیاس منطقی
analog
U
شی قابل قیاس
analogical
U
قابل قیاس
postulation
U
قیاس منطقی
postulated
U
قیاس منطقی
partisans of analogy
U
اهل قیاس
paralogism
U
قیاس کاذب
paralogism
U
قیاس نادرست
postulate
U
قیاس منطقی
enthymeme
U
قیاس اضماری
majorpremise
U
کبرای قیاس
parable
U
قیاس نمونه
analogues
U
شی قابل قیاس
inductively
U
بطور قیاس
analogue
U
شی قابل قیاس
deductively
U
از راه قیاس
postulates
U
قیاس منطقی
analogize
U
قیاس کردن
parity
U
قیاس مشابهت
postulating
U
قیاس منطقی
comparand
U
قیاس شونده
single track
U
فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
hatchment
U
صفحهای که نشانهای خانوادگی وسلاح شخص تازه مرده راروی ان نمود
ineradicably
U
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
analogist
U
قیاس و استدلال کننده
lemma
U
صغرای قیاس منطقی
propositions
U
مقصود قیاس منطقی
propositioning
U
مقصود قیاس منطقی
minor term
U
صغرای قیاس منطقی
noetic
U
ذهنی قیاس منطقی
proposition
U
مقصود قیاس منطقی
priori
U
از راه قیاس قیاسی
chronometry
U
علم قیاس زمان
paralpgize
U
قیاس نادرست ساختن
parity of reasoning
U
قیاس یا شباهت استدلال
propositioned
U
مقصود قیاس منطقی
inductions
U
قیاس کل از جزء استنتاج
induction
U
قیاس کل از جزء استنتاج
modus ponens
U
قیاس استثنایی
[ریاضی]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com