English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fruitarianism U اعتقادباینکه خوراک انسان بایدمیوه باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pot-shots U تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot-shot U تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot shot U تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
particularism U اعتقادباینکه نجات فقط برای برگزیدگان میسر است
gastronome U EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
kenosis U اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی را ازخوددورساخته است
anthropo U پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
anthrop U پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
id U مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography U علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
hili U اعتقادبه مادیات-اعتقادباینکه مادیات مایهء شرارت است
transubstantiation U اعتقادباینکه نان وشراب مصرفی درایین عشای ربانی مسیحیان هنگام ورود ببدن شخص تبدیل بجسم وخون عیسی میگردد
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
the food was smoked U خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
wellŠsuppose it is so U خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
Zel-i Sultan vase U طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
meats U خوراک
keep U خوراک
chow U خوراک
meat U خوراک
feeds U خوراک
nutriments U خوراک
at mess U سر خوراک
fared U خوراک
keeps U خوراک
nutriment U خوراک
food U خوراک
viands U خوراک
tucker U خوراک
repast U خوراک
intake U خوراک
foods U خوراک
faring U خوراک
fares U خوراک
nourishment U خوراک
intakes U خوراک
chows U خوراک
butterpump U غم خوراک
passage money U خوراک
oligotrophic U کم خوراک
messes U :یک خوراک
mess U :یک خوراک
repasts U خوراک
tack U خوراک
pabulum U خوراک
tacking U خوراک
tacks U خوراک
fare U خوراک
feed U خوراک
nutrition U خوراک
messmate U هم خوراک
victuals U خوراک
tacked U خوراک
feeders U خوراک دهنده
feeds U خوراک دادن
snacks U خوراک سرپایی
snacks U خوراک مختصر
snack U خوراک سرپایی
meal time U موقع خوراک
feed U خوراک دادن
insect U کرم خوراک
feed U خوراک علوفه
boarding house U خوابگاه و خوراک
eating U خورد و خوراک
cannon fodder U خوراک توپ
snack U خوراک مختصر
boarding houses U خوابگاه و خوراک
viand U خوراک ماکولات
recipe U خوراک دستور
treated U خوراک رایگان
treat U خوراک رایگان
piece de resistance U خوراک اصلی
feedstuff U خوراک حیوانات
dishes U سینی خوراک
dish U سینی خوراک
food gathering U خوراک اوری
frugal food U خوراک ساده
meal time U وقت خوراک
he partook of fare U در خوراک ما شریک شد
heterotroph U خوراک گیر
gourmets U خوراک شناس
kingfisher U ماهی خوراک
recipes U خوراک دستور
preparation of food U تهیه خوراک
queasiness U سنگینی خوراک
insects U کرم خوراک
to give to eat U خوراک دادن
to d. up U خوراک گذاردن
timbale U خوراک دلمه
suave U خوش خوراک
at meat U سر خوراک یا غذا
hors d'oeuvres U پیش خوراک
hors d'oeuvre U پیش خوراک
slipslop U خوراک ابکی
sitophobia U خوراک هراسی
treats U خوراک رایگان
autotroph U خوراک ساز
slops U خوراک ابکی
chop house U خوراک خانه
gourmet U خوراک شناس
nourishes U خوراک دادن
regales U خوراک لذیذ
regaled U خوراک لذیذ
regale U خوراک لذیذ
grubs U خوراک خواربار
grubbed U خوراک خواربار
grub U خوراک خواربار
regaling U خوراک لذیذ
nourished U خوراک دادن
nourish U خوراک دادن
dosages U یک خوراک دارو
feeds U خوراک علوفه
menu U فهرست خوراک
menus U فهرست خوراک
dose U یک خوراک دارو
dosed U یک خوراک دارو
doses U یک خوراک دارو
eating house U خوراک پزخانه
dosing U یک خوراک دارو
feeder U خوراک دهنده
aliment U خوراک دادن
plat du jour U خوراک روز
dosage U یک خوراک دارو
junk foods U گنده خوراک
support [nourish, feed] U خوراک دادن
health foods U خوراک بهداشتی
plats du jour U خوراک روز
health food U خوراک بهداشتی
food stamps U تمبر خوراک
food stamp U تمبر خوراک
junk food U گنده خوراک
eating U خوش خوراک
loard of creation U انسان
in human shape U انسان
homo U انسان
mortals U انسان
mortal U انسان
mans U انسان
human beings U انسان
man U انسان
human being U انسان
homosapiens U انسان
pitch into U به خوراک حمله کردن
revalenta U خوراک عدس واردجو
rotisserie U مغازه خوراک پزی
feed belt U نوار خوراک دهنده
cuisine U روش اشپزی خوراک
hoppers U محفظه خوراک دستگاه
recipe U دستور خوراک پزی
cresture conforts U خوراک و پوشاک خوب
recipes U دستور خوراک پزی
holozoic U جانور خوراک گیر
hopper U محفظه خوراک دستگاه
chilli U خوراک لوبیای پر ادویه
chilies U خوراک لوبیای پر ادویه
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
feeding group U قسمت خوراک دهنده
piece deresistance U بخش عمده خوراک
dose U خوراک دوا یا شربت
kitchens U محل خوراک پزی
gratin U خوراک ته دیم دار
cooker U چراغ خوراک پزی
cookers U چراغ خوراک پزی
receivers U دستگاه خوراک دهنده
receivers U جعبه خوراک دهنده
receiver U دستگاه خوراک دهنده
receiver U جعبه خوراک دهنده
kitchener U بخاری خوراک پزی
kitchen U محل خوراک پزی
dosed U خوراک دوا یا شربت
doses U خوراک دوا یا شربت
dosing U خوراک دوا یا شربت
Primuses U چراغ خوراک پزی
he cannot earn his own keep U اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
kickshaw U خوراک خوش مزه
Primus U چراغ خوراک پزی
dozes U دوز یک خوراک دارو
heaters U چراغ خوراک پزی
helpings U یک وعده یا پرس خوراک
helping U یک وعده یا پرس خوراک
heater U چراغ خوراک پزی
thropholyt U لایه خوراک کاه
dozing U دوز یک خوراک دارو
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com