English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i reckon U اطمینان به دوستی کسی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
(not) have anything to do with someone <idiom> U نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
figure on اطمینان داشتن
mistrust U اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted U اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting U اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusts U اطمینان نکردن به فن داشتن
swear by <idiom> U کاملا از چیزی اطمینان داشتن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
to believe in somebody [something] U اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
confident test U ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability U اطمینان قابلیت اطمینان
sodality U دوستی
uxoriousness U زن دوستی
brotherliness U دوستی
friendships U دوستی
togetherness U دوستی
peace U دوستی
fellowships U دوستی
fellowship U دوستی
philogyny U زن دوستی
friendship U دوستی
humanitarianism U بشر دوستی
philanthropy U بشر دوستی
self love U خود دوستی
under cover of frind ship U بعنوان دوستی
brotherly U ازروی دوستی
taphophilia U گور دوستی
ties of friendship U قیودیاعلاقه دوستی
the utmost love U منتهای دوستی
altruism U نوع دوستی
algophilia U درد دوستی
lastering friendship U دوستی پا بر جا یا ثابت
protestation of frienship U ادعای دوستی
negrophilism U دوستی بازنگیان
professed love U دوستی زبانی
fraternal love U دوستی برادری
fraternization U دوستی کردن
wanderlust U اوارگی دوستی
ophilia U مار دوستی
philoprogenitiveness U بچه دوستی
excessive love U دوستی زیاد
motherly love U دوستی مادرانه
paternal love U دوستی پدرانه
ritualism U تشریفات دوستی
love feast U عید دوستی
negrophilism U سیاه دوستی
The bonds of friendship (affection). U رشته دوستی والفت
gregariously U از روی جمعیت دوستی
humanitarianism U فلسفه همنوع دوستی
sportsmanship U ورزش دوستی مردانگی
liquorish U حاکی ازنوشابه دوستی
humanitarianism U مسلک بشر دوستی
ties of friendship U انچه دوستی اقتضامیکند
patriotically U از روی میهن دوستی
breach of friendship U بهم زدن دوستی
bibliomania U جنون کتاب دوستی
cozy up to (someone) <idiom> U باکسی دوستی برقرارکردن
electrophilic attack U حمله الکترون دوستی
algolagnia U درد دوستی جنسی
endearing U از روی دوستی و محبت
electrophilic addition U افزایش الکترون دوستی
kiss of death U دوستی خاله خرسه
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! U معنی دوستی را هم فهمیدیم
philosophically U ازراه حکمت دوستی
to make friends with anyone U با کسی اشنایی یا دوستی
fawn U افهار دوستی کردن
fawned U افهار دوستی کردن
fawns U افهار دوستی کردن
theocentricity U توجه بخدا خدا دوستی
He did it out of friendship. U ازروی دوستی اینکار راکرد
nucleophilic aromatic substitution U استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
theocentrism U توجه بخدا خدا دوستی
humanism U نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
they are sworn frends U با هم پیمان دوستی بسته اند
electrophilic aromatic substitution U استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
He came under the guise of friend ship . U درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
haunts U دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
i reckon U روی دوستی کسی حساب کردن
haunt U دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
wanderlust U علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
to interrupt a friendship U رشته دوستی را با کسی پاره کردن
Please accept this gift as a mark of my friendship. U لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
humanism U مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
snake in the grass <idiom> U دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
curry favor <idiom> U هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
assuredness U اطمینان
affiance U اطمینان
confidence limit U حد اطمینان
trusted U اطمینان
fideism U اطمینان
confidence U اطمینان
certainties U اطمینان
certes U اطمینان
trusts U اطمینان
certainty U اطمینان
trust U اطمینان
assurances U اطمینان
security U اطمینان
certitude U اطمینان
trustingly U با اطمینان
safety U اطمینان
sureties U اطمینان
assurance U اطمینان
instable U بی اطمینان
confidences U اطمینان
surety U اطمینان
backstabber U خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
ensuring U اطمینان یافتن
insuring U اطمینان یافتن
failure safety U قابلیت اطمینان
reliable U قابل اطمینان
level of confidence U سطح اطمینان
ensure U اطمینان یافتن
ensured U اطمینان یافتن
interval confidence U فاصله اطمینان
insures U اطمینان یافتن
interval confidence U دامنه اطمینان
ensures U اطمینان یافتن
reliability U قابلیت اطمینان
insurance stockage U ذخیره اطمینان
i'll warrant U اطمینان میدهم
trustful U معتمد اطمینان
fiducial interval U فاصله اطمینان
dependable U قابلیت اطمینان
accredits U اطمینان کردن
uncertainties U عدم اطمینان
assuring U اطمینان دادن
assures U اطمینان دادن
assure U اطمینان دادن
reputable U قابل اطمینان
assurance factor U ضریب اطمینان
assurer U اطمینان دهنده
assuror U اطمینان دهنده
reassurances U اطمینان افرینی
reassurances U اطمینان مجدد
reassurance U اطمینان افرینی
safety-valve U دریچه اطمینان
safety-valves U دریچه اطمینان
confidingly U از روی اطمینان
liable U قابل اطمینان
accredit U اطمینان کردن
accrediting U اطمینان کردن
safety belt U کمربند اطمینان
safety belts U کمربند اطمینان
reassurance U اطمینان مجدد
confides U اطمینان کردن
bleeder valve U شیر اطمینان
confided U اطمینان کردن
coniviction U عقیده اطمینان
cretain U تاحدی اطمینان
dependability U قابلیت اطمینان
assurable U قابل اطمینان
trusty U اطمینان بخش
factor of safety U ضریب اطمینان
valid U قابل اطمینان
factor of safety U عامل اطمینان
solid U قابل اطمینان
solids U قابل اطمینان
confidence limits U حدود اطمینان
confide U اطمینان کردن
aplomb U اطمینان بخود
coefficient of safety U ضریب اطمینان
confidence belt U کمربند اطمینان
confidence coefficicent U ضریب اطمینان
confidence interval U فاصله اطمینان
confidence level U درجه اطمینان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com