English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prospectus U اطلاع نامه
prospectuses U اطلاع نامه
letter of a U اطلاع نامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
questionnaire U نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
questionnaires U نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
Other Matches
joined U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
post script U مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts U بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libeled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
updated U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
certificates U رضایت نامه شهادت نامه
credential U گواهی نامه اعتبار نامه
written agreement U موافقت نامه پیمان نامه
certificate U رضایت نامه شهادت نامه
affidavits U شهادت نامه قسم نامه
to a. letter U روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
well-read U با اطلاع
awareness U اطلاع
notification U اطلاع
advice U اطلاع
deep read U با اطلاع
uninformed U بی اطلاع
unknowingly U بی اطلاع
unknowing U بی اطلاع
datum U اطلاع
unknowable U بی اطلاع
well read U با اطلاع
unawares U بی اطلاع
communication U اطلاع
intelligence U اطلاع
uniformed U بی اطلاع
versed U با اطلاع
word U اطلاع
knowledge U اطلاع
unaware U بی اطلاع
tip-off U اطلاع
nescious U بی اطلاع
know how U اطلاع
ill informed U بی اطلاع
information U اطلاع
notice U اطلاع
acquaintance U اطلاع
unimformed U بی اطلاع
warning U اطلاع
conizance U اطلاع
unwitting U بی اطلاع
appreciation [awareness] U اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] U اطلاع
conscious mind U اطلاع
consciousness U اطلاع
learning U اطلاع
ill-informed <adj.> U بی اطلاع
criticaster U ناقد بی اطلاع
previews U اطلاع قبلی
preview U اطلاع قبلی
advice note U یادداشت اطلاع
notifies U اطلاع دادن
attention U اخطارجهت اطلاع به
notify U اطلاع دادن
notifying U اطلاع دادن
noticing U توجه اطلاع
notices U توجه اطلاع
noticed U توجه اطلاع
tip off U اطلاع نهانی
notified U اطلاع دادن
tip-off U اطلاع نهانی
notice U توجه اطلاع
tip-offs U اطلاع نهانی
global knowledge U اطلاع سراسری
reports U اطلاع دادن
reported U اطلاع دادن
report U اطلاع دادن
precognition U اطلاع قبلی
information U اطلاع دادن
a piece of information U یک تکه اطلاع
unadvised U بدون اطلاع
unpolitical U بی اطلاع ازسیاست
attentions U اخطارجهت اطلاع به
inking U اطلاع مختصر
misknow U بی اطلاع بودن از
informatics U اطلاع رسانی
knowledge of results U اطلاع از نتایج
publitize U به اطلاع عموم رساندن
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
A one-month notice. U اطلاع قبلی یک ماهه
let me know U بمن اطلاع دهید
Please let me know. U لطفا"به من اطلاع دهید
to pass on [information or news] U به بقیه اطلاع دادن
he is in the know U اطلاع ویژه دارد
to let know U خبردادن به اطلاع دادن
notify the public U به اطلاع عموم رساندن
message U حجم اطلاع مشخص
messages U حجم اطلاع مشخص
mininformation U اطلاع یا خبر نادرست
As you are well informed… U همانطور که اطلاع دارید
tipping U انعام اطلاع منحرمانه
publicised U به اطلاع عموم رساندن
publicises U به اطلاع عموم رساندن
gibberish U اطلاع بی معنا و بی استفاده
publicising U به اطلاع عموم رساندن
publicize U به اطلاع عموم رساندن
publicized U به اطلاع عموم رساندن
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
tip U انعام اطلاع منحرمانه
publicizing U به اطلاع عموم رساندن
publicizes U به اطلاع عموم رساندن
If not , please let me know. U درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
whom it may concern U برای اطلاع افراد ذیربط
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
misinform U اطلاع غیر صحیح دادن
misinformed U اطلاع غیر صحیح دادن
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
misinforms U اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming U اطلاع غیر صحیح دادن
precognitive U وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
compuserve U شبکه اصلی اطلاع رسانی
informs U اطلاع دادن چغلی کردن
inform U اطلاع دادن چغلی کردن
He did it with his fathers knowledge. U با اطلاع پدرش اینکار راکرد
foredknowlege U اطلاع قبلی علم غیب
incognizant U بدون اطلاع غیر وارد
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
informing U اطلاع دادن مستحضر داشتن
informs U اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing U اطلاع دادن چغلی کردن
inform U اطلاع دادن مستحضر داشتن
We know very little about his background. ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
compares U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domains U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domain U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
attentions U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
loutish U بیشعور خام دست وبی اطلاع
comparing U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
The professor knows what he is talking about. U استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
inkling U اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
compared U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compare U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
attention U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
match U جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
enter U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
outputs U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
output U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
output U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
enters U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
outputs U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
matches U جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
distributes U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distributing U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
french leave U مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
despatched U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatches U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distribute U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
despatches U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatching U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatch U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
inputted U انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
input U انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
redundant U که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
gas sentinel U مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
effective U نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
ddp U عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
searched U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
search U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
asis U Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
searches U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
chains U لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
chain U لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
searchingly U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
distribute U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributing U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
logic seeking U چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
distributes U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
cyclic U دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
query U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
querying U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
flags U ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
queries U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queried U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
flag U ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
searches U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
self- U که هر قطعه جدید اطلاع را یا قانون را به پایگاه داده اضافه میکند تا دانش مهارت و کارایی آن افزوده شود
searched U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searchingly U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
search U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
delimiter U 1-حرف یا نشانهای که به زبان یابرنامه شروع و پایان داده یا کورد یا اطلاع بیان میکند. 2-مرز بین دستور و آرگومان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com