Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inkling
U
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to cast a g. at something
U
نگ اه مختصری به چیزی انداختن
departure report
U
گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
informs
U
اطلاع دادن گزارش دادن
informing
U
اطلاع دادن گزارش دادن
inform
U
اطلاع دادن گزارش دادن
joined
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
spot report
U
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
action report
U
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
somewhat
U
مختصری
curriculum vitae
U
تاریخچه مختصری از زندگی
capitulum
U
فصل یاقسمت مختصری
report generator
U
گزارش زایی گزارش گیری
report generator
U
گزارش ساز ایجادکننده گزارش
burst
U
ترتیب مختصری از سیگنالهای ارسالی
bursts
U
ترتیب مختصری از سیگنالهای ارسالی
fletcherism
U
عادت بخوردن مختصری غذا
blurb
U
تقریظ یا توصیه نامه مختصری برکتابی
visualreport
U
گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
amplifying report
U
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
mortar report
U
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
This book sells like hot cakes
U
این کتاب را روی دست می برند
inhalator
U
اسبابی که با ان بخاری رادرشش فرو برند
to inspan oxen
U
این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
orthopaedy
U
معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
i am afriad
U
برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند
jig
U
اسباب فولادی که با هدایت ان مته و سوهان را به کار می برند
excipient
U
مادهای که برای جذب یاترقیق داروئی بکار برند
parang
U
یکجور کارد غلاف دارکه malay ها بکار می برند
jigs
U
اسباب فولادی که با هدایت ان مته و سوهان را به کار می برند
wampun
U
خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
court plume
U
پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
jeweller's putty
U
گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
law calf
U
پوست گوساله رنگ نشده که برای جلد کتابهای قانون بکار می برند
petersham
U
یکجور پارچه پشمی پالتوی نوار کلفت وراه راه که برای ......می برند
putty powder
U
گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
ground bass
U
اهنگ بم مختصری که میان اهنگ ملودی و هارمونی تکرارشود
updated
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
shelling report
U
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
cargo outturn report
U
گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
future promissory
U
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
versed
U
با اطلاع
word
U
اطلاع
know how
U
اطلاع
warning
U
اطلاع
tip-off
U
اطلاع
intelligence
U
اطلاع
uninformed
U
بی اطلاع
notice
U
اطلاع
unknowable
U
بی اطلاع
well-read
U
با اطلاع
well read
U
با اطلاع
conizance
U
اطلاع
unknowing
U
بی اطلاع
ill informed
U
بی اطلاع
communication
U
اطلاع
acquaintance
U
اطلاع
awareness
U
اطلاع
datum
U
اطلاع
deep read
U
با اطلاع
unimformed
U
بی اطلاع
nescious
U
بی اطلاع
advice
U
اطلاع
ill-informed
<adj.>
U
بی اطلاع
notification
U
اطلاع
learning
U
اطلاع
unawares
U
بی اطلاع
unaware
U
بی اطلاع
unwitting
U
بی اطلاع
information
U
اطلاع
conscious mind
U
اطلاع
consciousness
U
اطلاع
uniformed
U
بی اطلاع
appreciation
[awareness]
U
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
U
اطلاع
knowledge
U
اطلاع
unknowingly
U
بی اطلاع
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
reportage
U
گزارش
reported
U
گزارش
reports
U
گزارش
report
U
گزارش
report generator
U
گزارش زا
recitetion
U
گزارش شز
account
U
گزارش
reports
U
اطلاع دادن
reported
U
اطلاع دادن
attentions
U
اخطارجهت اطلاع به
attention
U
اخطارجهت اطلاع به
criticaster
U
ناقد بی اطلاع
previews
U
اطلاع قبلی
prospectuses
U
اطلاع نامه
a piece of information
U
یک تکه اطلاع
noticing
U
توجه اطلاع
notices
U
توجه اطلاع
tip-off
U
اطلاع نهانی
noticed
U
توجه اطلاع
notice
U
توجه اطلاع
tip-offs
U
اطلاع نهانی
preview
U
اطلاع قبلی
prospectus
U
اطلاع نامه
report
U
اطلاع دادن
notify
U
اطلاع دادن
notified
U
اطلاع دادن
notifies
U
اطلاع دادن
notifying
U
اطلاع دادن
information
U
اطلاع دادن
advice note
U
یادداشت اطلاع
tip off
U
اطلاع نهانی
inking
U
اطلاع مختصر
knowledge of results
U
اطلاع از نتایج
unadvised
U
بدون اطلاع
misknow
U
بی اطلاع بودن از
precognition
U
اطلاع قبلی
global knowledge
U
اطلاع سراسری
informatics
U
اطلاع رسانی
letter of a
U
اطلاع نامه
unpolitical
U
بی اطلاع ازسیاست
publicising
U
به اطلاع عموم رساندن
Please let me know.
U
لطفا"به من اطلاع دهید
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
publicises
U
به اطلاع عموم رساندن
publicised
U
به اطلاع عموم رساندن
publicizes
U
به اطلاع عموم رساندن
he is in the know
U
اطلاع ویژه دارد
to pass on
[information or news]
U
به بقیه اطلاع دادن
to let know
U
خبردادن به اطلاع دادن
tip
U
انعام اطلاع منحرمانه
publitize
U
به اطلاع عموم رساندن
let me know
U
بمن اطلاع دهید
notify the public
U
به اطلاع عموم رساندن
A one-month notice.
U
اطلاع قبلی یک ماهه
message
U
حجم اطلاع مشخص
publicize
U
به اطلاع عموم رساندن
As you are well informed…
U
همانطور که اطلاع دارید
gibberish
U
اطلاع بی معنا و بی استفاده
tipping
U
انعام اطلاع منحرمانه
messages
U
حجم اطلاع مشخص
publicizing
U
به اطلاع عموم رساندن
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
mininformation
U
اطلاع یا خبر نادرست
publicized
U
به اطلاع عموم رساندن
commentaries
U
گزارش رویداد
journals
U
گزارش روزانه
situation report
U
گزارش وضعیت
accident reporting
U
گزارش حادثه
account
U
اهمیت گزارش
submit a report
U
گزارش دادن
minute
U
گزارش وقایع
subemit a report
U
گزارش دادن
status report
U
گزارش وضعیت
detailed report
U
گزارش مشروح
survey report
U
گزارش بازرسی
journal
U
گزارش روزانه
commentary
U
گزارش رویداد
report generation
U
تولید گزارش
report file
U
فایل گزارش
management report
U
گزارش مدیریت
an incomprehensive report
U
گزارش کوتاه
annual report
U
گزارش سالیانه
report generator
U
مولد گزارش
blue bark
U
گزارش حرکت
rpg
U
مولدبرنامه گزارش
school report
U
گزارش اموزشگاه
quarterly report
U
گزارش سه ماهه
bruit
U
گزارش سروصدا
blue bell
U
گزارش بدرفتاری
blue bell
U
گزارش جنایت
return
U
گزارش دادن
error report
U
گزارش خطا
periodic report
U
گزارش دورهای
log
U
گزارش سفرهواپیما
internal report
U
گزارش داخلی
final report
U
گزارش نهایی
reported
U
گزارش دیدبانی
expertise
U
گزارش اهل فن
report program
U
برنامه گزارش
action
U
گزارش وضع
returns
U
گزارش رسمی
flash report
U
گزارش انی
annual report
U
گزارش سالانه
reportable
U
گزارش دادنی
wrap up
U
گزارش خلاصه
reports
U
گزارش دیدبانی
reports
U
گزارش دادن به
report writer
U
نویسنده گزارش
report writer
U
گزارش نویسی
viva voting
U
گزارش شفاهی
viva report
U
گزارش شفاهی
edit line
U
خط گزارش وضعیت
reports
U
گزارش دادن
visualreport
U
گزارش بصری
reported
U
گزارش دادن به
actions
U
گزارش وضع
press report
U
گزارش خبری
return
U
گزارش رسمی
reported
U
گزارش دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com